آرشیو دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸، شماره ۶۸۵۹
سیاسی
۲

حدیث نفس

دکتر سید مرتضی نبوی

ای نفس! خیلی دم از آزادی می زنی. راستی از چه چیزی می خواهی آزاد باشی؟ رودرواسی نکن، بگو که می خواهی از خدا و رسول و ولی امر آزاد باشی. بگو که می خواهی هر غلطی دلت خواست انجام دهی. بگو که می خواهی، هر چه دل تنگت خواست به قلم و زبان آوری. یکی از پیشوایان ما از کوچه ای عبور می کرد، شنید از خانه ای صدای بزن و بکوب به گوش می رسد. در خانه را زد، غلام صاحبخانه دم در آمد. حضرت سوال کرد صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ غلام جواب داد، آزاد است. حضرت فرمود، اگر بنده بود (یعنی در بند خدا بود) که این گونه عمل نمی کرد! حضرت خداحافظی کرد وغلام در را بست و رفت. صاحبخانه از غلامش پرسید، پشت درکه بود، او پاسخ داد، امام بود و گفت صاحبخانه آزاد است که این گونه عمل می کند! صاحب خانه به خود آمد، متنبه شد، توبه کرد و طوق بندگی خدا برگردن انداخت.

اما ای نفس وای به حال تو که آزادی را نه برای بندگی خدا و رهایی از طاغوت درون (نفس) و طاغوتهای بیرونی یعنی شیاطین بزرگ و کوچک می خواهی، بلکه آزادی را برای ارضای خودت و عقده گشایی هایت و برای توطئه و به هم ریختن اوضاع به نفع طواغیت زمانه می خواهی. برخلاف آنچه شعار می دهی، آزادی را نه در اجرای قانون بلکه برای قانون شکنی و زیربار حق نرفتن می خواهی. می گویی نه، ببین، برای شعار حمایت تو از آزادی، چه کسانی کف و صوت می زنند! آیا آنها که خدا را می خواهند یا آنها که خرما را؟ !