آرشیو یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۹، شماره ۱۱۱۲
برعکس
۱۵
یک خاطره یک عکس

من آنجا بودم

جمشید بایرامی

این عکس مربوط می شود به مراسم حج بر روی کوه جبل الرحمه. به نقلی آدم و حوا اینجا همدیگر را یافته اند. موقعی که در مراسم عکس می گرفتم ابتدا به من گفتند نباید بر روی کوه بروم چون از محدوده خارج می شوم ولی از آنجایی که برایم جذابیت داشت به آنجا رفتم. از دور که به کوه نگاه می کردم اینقدر حاجی روی کوه رفته بودند که مانند کوهی بود که برف آن را پوشانده است و زمانی که شروع به عکاسی کردم نکته جالب این بود که تمام حاجی ها از سراسر دنیا، هر کسی یک گوشه ای برای خودش پیدا کرده و در سایه ای برای خودش خلوت کرده بود و تنوع حاجی ها و تنوع فرهنگ ها و تنوع تمدن ها را می شد مشاهده کرد. عراقی، افغانی، هندی، ایرانی و ترک. چهره ها نشان می داد چه تنوعی در میان آنها وجود دارد ولی همه آنها در آن روز و آن ساعت یک زبان مشترک داشتند و آن هم زبان نیایش بود و هرکسی از آن گوشه ای که بود در حال دعا کردن بود و قرآن می خواند. هرکسی در یک گوشه ای ناله ای می کرد و نجوا می شنید. و من معتقدم این کوه یکی مقدس ترین جاهای جهان است چون در سال میلیون ها حاجی می آیند گریه می کنند، وضو می گیرند و نماز می خوانند و کوهی است که این همه اشک در آن ریخته است و نمی توان آن را یک کوه ساده سنگی فرض کرد. حداقل این کوه برای من ارزش زیادی دارد. کسی که در این عکس چتر به دست ایستاده است را به عنوان یک سمبل در نظر گرفتم و سعی کردم در عکاسی خیلی به آدم ها و خلوت شان نزدیک نشوم و فضای نیایش آنها را به هم نریزم.