آرشیو شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹، شماره ۱۹۸۱۶
مدرسه
۹

ستاره های دنباله دار

پریسا حسینی موید

ستاره ها در آب فرات موج می زدند و غم آن ها در میان موجی از سفیدی و زلالی آب خود را به نمایش می گذاشت. خونی در آن غلتید و ستاره ای را با نیزه اش محو کرد. از آن به بعد بود که گویا اشک های ستاره ها آب فرات را بیشتر می کرد. آن گاه شهابی تند بر بالین ستاره ای که در حال محو شدن بود نشست و با غم های آتشینش گرمای وجودش را نصیب آن کرد تا شاید نورش باز گردد. آن آسمان بی انتها و بی بدیل در آن شب شکلی دیگر گرفته بود. تک تک ستاره های دنباله دار خداحافظی می کردند. یکی از آن ها مستقیما سقوط کرد و در آب فرات غرق شد. روشنایی ها کمتر شده بودند و به سوسو افتاده بودند. غم و اندوه همه جا را فراگرفته بود. خفاش ها با چشمان خونی یشان با غضب اطراف را می نگریستند. طلب هم رزم می کردند، شهابی آسمان را کنار زد و با گرما و نور وجودش سیاهی ها را شکافت و غوغایی اعجاب انگیز همه جا را فرا گرفت. ناگهان از آن شهاب نورانی، نور عجیبی که چشم را می زد فوران کرد. دیگر نوری نمی تابید و سیاهی و اندوه با خفاش ها درآمیخته بود و فقط چشمان خون آلودشان در آن برق می زد. چه حالی داشت آن زمین چاک خورده که خرد شده بود؛ از این همه ماتم و اندوه!

هنرستان نمونه بتول آقامحمدی/ تهران