آرشیو چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۰، شماره ۷۴۸۷
شعر و ادب
۱۹

باران

محمدرضا سلیمی

حی علی الصلوه، که باران گرفته است

آمین دست های دعا جان گرفته است

از چشم های ماذنه خورشید می چکد

در هر رگم خداست که جریان گرفته است

بوی فرشته می وزد از مشرق حرم

آنجا بهشت صورت امکان گرفته است

از میله های «پنجره فولاد» می رهد

آهوی زخم خورده که درمان گرفته است

«از هر زبان که می شنوم نامکرر است»

عشق است و کشتگان فراوان گرفته است

باید کبوتران حرم را خبر کنم

اینجا دلی شکسته، پریشان، گرفته است

حی علی الصلوه، که از لطف بی حدش

دل، واژه واژه، راه خراسان گرفته است