آرشیو سه‌شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۱، شماره ۲۶۲۷
تئاتر
۱۱

مهشاد مخبری |در نقش بمانی

مثل مرجان در داستان «داش آکل»

«بمانی» را دختربچه یی قجری دیدم که شیطنتی در وجودش هست: شیطنتی که پشت ارسی ها می ماند و به نوعی زندانی می شود. به دلیل زندانی بودن در آن زمان، آرزوی هر دختر 11، 12 ساله بود خواستگار داشته باشد و اصلامهم نبود خواستگار کیست و چه سنی دارد. شما وقتی «داش آکل» را هم نگاه می کنید، دختری مثل مرجان، عاشقانه با داش آکل نرد عشق می بازد، با آنکه می تواند دختر او باشد. همان ابتدا بازی در این نمایش را پذیرفتم، زیرا همه قصه هایی که به قبل از دهه 20 مربوط می شود، برایم جذاب است. یک نوستالژی خانوادگی است که نمی توانم آن را رد کنم.

در همکاری با خانم زمانی، دستم برای خلاقیت بازیگری باز بود. ایشان خیلی کارگردان دموکراتی است. اجازه می دهد بازیگر پیشنهاداتش را بگوید. با پیشنهادات من هم مشکلی نداشتند. اگر در ریزه کاری هایی تفاهم نداشتیم، می گفتند این بخش یا این زوایا را از بازی ات بگیر یا اضافه کن. من پیش از این تجربه بازی در نمایش های شاد و عروسکی را داشته ام اما هرگز عروسک گردان نبوده ام. سال ها پیش با خانم آزیتا حاجیان کاری انجام دادیم به نام «گرگ و میش» که موزیکال و برای بچه ها بود اما هیچ شبی حتی یک بچه هم در سالن ندیدیم. مردم به خاطر فضای شاد نمایش، عاشقانه می آمدند و کار را می دیدند. بازی با عروسک در نمایش «ملی»، کمی جدی تر از آنجا بود. عروسک ها جدی ترند و برخورد با آنها حرفه یی تر است، چون تخصص خانم زمانی، کار عروسکی است.