آرشیو پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، شماره ۵۳۹۴
پایداری
۱۴
پشت خاکریز

لو رفتن اتفاقی عملیات

بعد از عملیات محرم، دشمن به خاطر بازپس گیری مناطقی که از دست داده بود، چند بار پاتک کرد که با مقاومت خوب و جانانه بچه ها روبه رو شد و عقب نشینی کرد. بچه ها از این فرصت استفاده کردند و روبه روی پل زبیدات مشغول استراحت شدند. من هم به اتفاق یکی از برادرهای آر پی جی زن مشغول استراحت شدم. همین طور که استراحت می کردم چشمم به آر پی جی اش افتاد. تصمیم گرفتم تیراندازی با آن را یاد بگیرم. دوستم با آن که خیلی خسته بود دست رد به سینه ام نزد و قبول کرد. وقتی نحوه کار با آرپی جی را یاد گرفتم، دل تو دلم نبود. موشک آر پی جی را روی آن نصب کرد و توضیحات لازم را به من متذکر شد و آر پی جی را به من داد. آرپی جی را توی دستم گرفتم و برای تمرین تیراندازی کمی از بچه ها فاصله گرفتیم. با هم دنبال چیزی می گشتیم تا آن را مورد هدف قرار دهیم. همین طور که می گشتیم چشمم به یک الاغ افتاد. الاغ را نشانه گرفتم و ماشه را چکاندم. موشک شلیک شد اما نرسیده به الاغ، داخل شیار افتاد و منفجر شد. با انفجار موشک آر پی جی متوجه شدم یک عده از نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند. نگو آن ها قصد غافلگیر کردن بچه ها را داشتند که موشک آرپی جی نقشه شان را برملاکرد.

من کاظم پول لازم تلگراف صلواتی بود، توصیه می کردند مختصر و مفید نوشته شود، البته به ندرت کسی پیام ضروری تلگرافی داشت. اغلب دو تا سه تا برگه می گرفتند و همین طوری پر می کردند، مهم نبود چه بنویسند.

مفت باشه خمپاره جفت جفت باشه. بعد می آمدند برای هم تعریف می کردند که به عنوان چند کلمه فوری، فوتی و ضروری چه نوشته اند. دوستی داشتم که وقتی از او پرسیدم: «کاظم چی نوشتی؟» گفت: «نوشتم بابا سلام. من کاظم پول لازم». گفتم: «همین؟» گفت: «آره دیگر. مفهوم نیست؟»