آرشیو یکشنبه ۲۴‌شهریور ۱۳۹۲، شماره ۱۸۳۲
صفحه آخر
۱۶
زاویه دید

شطحیات برای مردم سوخته سوریه

محمدعلی علومی

... اما گویا ضحاک بود که دشنه در سینه اسب سفید عربی فرو برد که آمده بود تا فرزندان نخل ها را ببرد به دور از سایه های تازیانه ها و دشنه ها و گویا چنان شیهه می کشیده است شاد و رها که هرگز گمان به مرگ خود نمی برده است آن هم بر نطع جلاد... پیرزن ها که از خواب تاک ها آمدند و لب حوض نشستند به تماشای رقص ماهی های رنگی و دوبیتی های مداوم فواره که می خواند: غم عالم همه کردی به بارم...

او را دیدند که سر اسب سفید را بریده بود و شیهه هایش را به دهان تاریک باد می افکند، مثل بمب های شیمیایی...

- و انگار آنگاه پیرزن ها فهمیدند که نمایش تمام شده است که خیلی وقت است خودشان هم مرده اند و این صدای فواره ها را حالاتنها در ملکوت شبی دور و از دهان اسبی بی سر شنیده اند و... از خودشان ترسیدند، چون که سایه جلاد می گذشت بر تاکستان.

- و آن وقت شنیده ام که آهوها می خواهند بره هاشان را شیر دهند در کنار تپه های سروها و نخل ها، بی آنکه نگاهشان هرگاه برمد به دورها از هول دشنه ها و بمب های شیمیایی...

و شنیده ام که بره آهو می خواهد بخواند رنگ انگورها را در غزلی بخواند تا بخوابد رام و آرام در جهانی که از بمب های شیمیایی، بوی هجرانی گرفته است، چون نگاه های رمیده غمناک یاران بر آستانه کوره های داخائو، آشویتس، حلبچه، سوریه...

- خدا نگه دار ای چشمان زیبا!

- خدا نگه دار، محبوبم، ای یار!

نفرین تاک های سوخته سرنوشت بشر بوده است از دیر زمانی در باغچه کودکی ها تا حالای اندوهان بی پایان.

- بعد از این، آه! اگر بگذارد اژدها، می خواهند بخوابند عاشقان، با دشنه ها در سینه هاشان و به رویا ببینند: شبی چراغان از عطر ستاره، بی بوی عفونت، بی بوی بمب شیمیایی...