آرشیو پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲، شماره ۱۹۱۵
صفحه اول
۱

به یاد روزهای خاکستری بم

عذرا فراهانی ( روزنامه نگار)

در بازار تجریش موقع خرید سبزی، کلم و کاهو موظف می شوی برای دهمین سالگرد زلزله فاجعه بار بم مطلب بنویسی، اگرچه حال وهوای اطرافم با روزهای خاکستری بم بسیار دور و متفاوت می نماید، اما بم و خاطرات تلخ آن همچنان برایم زنده است. آن هم به جهت این پرسش که 10سال است نه پاسخی برای آن یافته ام و نه اطمینانی برای ایجاد آرامش «اگر زلزله بم در هر کجای کشورم خصوصا در شهری که در آن زاده شده ام» تهران «اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟» زلزله ای که ناگهان سحرگاه آمد و زمین را به مدت 11ثانیه واندی تکان داد و یک جا 12هزارنفر را به کام مرگ کشاند. کسانی که قطعا می خواستند و دوست می داشتند مثل ما یک دهه دیگر نیز از زندگی کردن لذت ببرند. با اطمینان می گویم بسیاری از بازماندگان آنها هنوز فراموش نکرده اند که یک سحرگاه زمستانی ناگهان زندگی شان را دگرگون کرد و آنها مجبور شدند برای حفظ و حراست از جنازه عزیزانشان از حمله حیوانات درنده با هرآنچه در دست داشتند یا فقط با دست خالی؛ خاک بر روی عزیزانشان بریزند. بم امروز دیگر تنها نام یک شهر نیست. بم یادآور هزاران خاطره تلخ از آن شب ها و روزهای سخت است. خاطرات تلخی که شاید قسمت اعظم آن ناشی از ضعف مدیریت در کمک رسانی بود. خاطرات تلخی که مسبب آن را می توان در سقوط انسانیت در تعداد کمی از افراد دید. افرادی که برای سرقت طلاهای زنان دست یا گوش آنها را می بریدند.

10سال است که من هیچ طلاوجواهری به خود آویزان نمی کنم که مبادا در حوادث پس از زلزله طعمه حیوانات ناطق و غیرناطق شوم. راستی اگر زلزله بیاید ما می توانیم سه سال در کانکس ها زندگی کنیم، ولی مردم بم اینگونه ساختند. بسیاری از جوانان عزادار آن روز در دانشگاه های مخروبه خود سرکلاس درس حاضر شدند. کاش می شد همان بازماندگان 10سال پیش را دوباره دید و از حالشان و وضعیت امروزشان جویا شد؛ بازماندگانی که تا همیشه بازماندگان زلزله و زلزله زده باقی می مانند. امروز مطمئن هستم کودکان بمی آن روزگار، جوانان رشیدی شده اند با کوله باری از تجربه، صبر و امید که می توانند دنیای بهتری بسازند.