آرشیو سه‌شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، شماره ۶۵۱۸
ماه مهر
۱۱
الگوهای کسب حلال - 7

چشم بصیرت و لقمه حلال

سید مهدی میرمسیب
منبع: راز شادابی، ص183، قضیه18

شخصی با تقوا در یکی از روستاهای رشت زندگی می کرد چون مردی دیندار بود و در زمین زراعتی خود کشاورزی می کرد حق و حقوق (از خمس و زکات و...) آن را ادا می کرد و با بقیه درآمد آن زندگی اش را اداره می کرد و از غذای حرام و شبهه ناک پرهیز کرده، مشغول عبادت پروردگار و کارهای نیک بود و به خاطر ادامه چنین کار حلالی صفای باطن مخصوصی پیدا کرده و چشم بصیرتش بینا شده بود.

روزی یک مساله شرعی برای این شخص پیش آمد؛از محل زندگی اش حرکت کرد و وارد شهر شد. چون نزدیک ظهر بود در یکی از مساجد رشت نمازش را خواند و چون با یکی از دانشمندان بزرگ روحانی شهر آشنا بود وارد خانه او شد. پس از احوالپرسی عرض کرد: من امروز در شهر شما آدم واقعی کم دیدم و هر چه مشاهده می کردم حیواناتی از قبیل گاو، الاغ، گرگ و روباه می دیدم. آن دانشمند بزرگ روحانی فورا متوجه حالات درونی و روحی این شخص با ایمان شد و به او گفت: آیا غذا میل کرده ای؟ میهمان عرض کرد: نخیر. آن شخص روحانی با اینکه در منزلش غذا داشت پولی به دستیارش داد تا از بازار غذایی برای این مرد مسافر تهیه کند، وقتی غذا آماده شد آن میهمان غذا را خورد و مقداری با همدیگر صحبت کردند و از مسائل شرعی و دینی سوال کرد و جواب شنید آن گاه از نزد آن روحانی برخاست و بیرون رفت، همین که وارد بازار شد مردم را به صورت انسان می دید؛به منزل آن روحانی برگشت و مطلب را برایش بیان کرد. آن دانشمند روحانی به او گفت: چون تو مرد با ایمانی هستی و از غذای حرام و شبهه ناک دوری می کنی و به دستورات دینی خود اهتمام می ورزی خداوند عنایتی به تو فرموده و چشم بصیرت و حقیقت بین تو را گشوده است.