آرشیو دوشنبه ۲۹ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۲۲۵
ادبیات
۸
مرور

سفر خیالی مومیایی در تاریخ

در تاریخ آمده است که گئومات مغ هنگامی که کمبوجیه، پادشاه هخامنشی، به مصر لشکر کشیده بود خود را برادر او جا زد و به جای او بر تخت نشست. کمبوجیه در راه بازگشت از مصر درگذشت. او پیش از رفتن به مصر برادر خود، بردیا، را کشته بود اما کسی از این واقعه خبر نداشت و به همین دلیل گئومات مغ به عنوان بردیا حکمرانی آغاز کرد که البته داریوش اول او را از تخت به زیر کشید. این البته روایت تاریخ رسمی است و همین روایت دستمایه روایتی نامتعارف و غیررسمی در رمان «مومیایی» جواد مجابی شده است. «مومیایی» که اخیرا بعد از سال ها در نشر نگاه تجدیدچاپ شده رمانی است تاریخ نگر که ماجرای به تخت نشستن گئومات به عنوان بردیا را دستمایه قرار داده اما روایت او روایتی است متفاوت از آن روایت رسمی تاریخی؛ روایتی که نه یک مقطع از تاریخ که کل تاریخ را مدنظر دارد. «مومیایی» با مرگ همان بردیایی که در تاریخ به «بردیایی دروغین» معروف شده آغاز می شود و جسد مومیایی شده پادشاه سراسر تاریخ را درمی نوردد. تاریخ و مناسبات قدرت از مضامین تکرارشونده در آثار جواد مجابی است. مجابی در «مومیایی» به شیوه ای جزئی نگرانه تر به این مضمون پرداخته و دوره های ناهمزمان تاریخی را چنان کنار هم نشانده و در هم ادغام کرده و به هم آمیخته است که «مومیایی» سراسر تاریخ را دربرمی گیرد. درواقع «مومیایی» نوعی تردید و بازنگری در تاریخ رسمی به مدد تخیل است. جسد مومیایی طول تاریخ را عبور می کند و از خلال این سفر دورودراز شکست ها و پیروزی ها و فتح ها و سرنگونی ها، برآمدن ها و زوال ها و شخصیت های تاریخی و مناسبات قدرت در طول تاریخ مورد تامل قرار می گیرد. از نکات مورد توجه در این رمان، زبان آن است که بسیار وامدار پشتوانه های ادبیات فارسی است و این زبان در «مومیایی» نه کارکردی تزئینی که کارکردی یافته است به فراخور درونمایه و فضا و شخصیت های رمان. رمان از همان آغاز خواننده را به وسط واقعه پرتاب می کند و شروع این رمان می توان گفت که از شروع های گیرای رمان ایرانی است. سطرهای آغازین همچون طوفانی است که فضا را درمی نوردد و کوبنده پیش می رود. رمان با یک جمله خبری کوتاه که مرگ پادشاه را اعلام می کند آغاز می شود و بلافاصله این سطرها می آیند: «واقعه، چون تندری در آسمان شبانه ترکید، خبر بر بال های باد، آفاق را درنوردید». و سطرهای بعد چنان از پس این سطرها می آیند که گویی صفحات اول رمان یک نفس نوشته شده باشد و در این سطرهای انگار پیوسته به هم خبر مرگ بردیا از دژ شاهی به اقصا نقاط عالم می رود: «واقعه یورش می آورد، از حصارها، دیوارها، دژها و کنگره ها عبور می کند، درها را به هم می زند پنجره ها را می گشاید، خشت و سنگ و چوب را می ترکاند، حجم های مقاوم را در هم می شکند، به فضاهای درونی نفوذ می کند، به ژرفای خستگی و خواب و ناآگاهی و بی اعتنایی چنگ می اندازد. اینک باد فرمانروا در اقصای این جهان غبارآگین، خبر را به هر جا فرو می بارد، از شبکه آسمانخراش ها رد می شود، از سنگ و سیمان و فلز عبور می کند، حجم فضاها، خط و رنگ های شهری را از خود می آکند، بر جلگه ها، جنگل ها، دشت ها و دریاها می تازد...» و تندباد خبر همین طور پیش می رود و پیش می رود و کدهایی که داده می شود نشان از مواجهه با زمانی نامحدود در این رمان دارد که همه زمان ها و همه تاریخ های پادشاهی را می تواند دربر بگیرد: «ماهواره ها، خبرگزاری ها، روزنامه ها، سفارتخانه ها، لبریز از نشاط کار و لذت جهنمی خبر، دمادم عکس و کلمه و رمز می دهند و می گیرند. در آشپزخانه ها و ستورگاه ها، در کشتزارها و پادگان ها، در پسینه خانه ها و پستوی دکان ها پچپچه بالا می گیرد. زمزمه ها و نجواها با برق فلزی ماتش، با برندگی، از سقف های کوتاه، از شاخه های درختان، از روزن ها و دریچه ها، از گذرگاه ها و راه گوشه ها، بر می شود و به آسمان می رود. آسمان را با ابری از آهن و اوهام می پوشاند، مهی غلیظ تر از خون، ابری به صلابت سنگ، پایین می آید، می گسترد».

در رمان «مومیایی» همان طور که گفته شد نه با نقل تاریخ که با بدل شدن تاریخ به ادبیات و تخیل مواجهیم و بدل شدن قطعیت های گزارش های تاریخی با تردیدی که ادبیات همواره حامل آن است. تردید در داده های مسلم فرض شده ای درباره رخدادهای تاریخی که در طول قرون تکرار و پذیرفته شده اند. اینک سطرهایی دیگر از این رمان: «استخوان ها فریاد می کشیدند؛ کفی نان، دمی هوا، اندکی مرهم و لختی خواب می خواستند. در قفس تباه کننده، در هم می شکستند، پوک می شدند، غبار می گشتند، ذراتشان از روزنی که بر بام بود روی آسمان را سفید می کرد. طبقی از نان های فطیر و کوزه ای آب گرم و شور از بام با ریسمانی فرود می آمد. استخوان ها به حرکت درمی آمدند برای ربودن آن مایده، با چنگ و دندان یکدیگر را می دریدند...».