آرشیو سه‌شنبه ۲۲ امرداد ۱۳۹۸، شماره ۳۴۹۹
اندیشه
۸
مرور

فلسفه قاره ای چهل تکه است

تاریخ فلسفه کاپلستون جامع ترین تاریخ فلسفه ای است که تا به امروز به زبان فارسی منتشر شده است. پیش از اینها تاریخ فلسفه راسل و ویل دورانت نیز به فارسی برگردانده شده بود اما کاپلستون به عنوان تنها منبع دانشگاهی معرفی شده و در اختیار دانشجویان فلسفه است. اما چندسالی است با ترجمه تاریخ فلسفه راتلج یک جایگزین برای کاپلستون معرفی شده است. درواقع کتابی مرجع با یک نویسنده و چندین مترجم جای خود را به کتابی با چندین نویسنده و ویراستار و چند مترجم می دهد. تاریخ فلسفه راتلج را اساتید هر حوزه نوشته اند و در مقایسه با کاپلستون حوزه مطالعات تاریخ و اندیشه فلسفی را تخصصی تر دنبال می کند. از سوی دیگر ویراستاران کتاب نیز مدعی شده اند که کوشیده اند مقالات این کتاب برای مخاطبان غیرحرفه ای فلسفه نیز کاربرد داشته باشد و به داده های پایه ای و مقدماتی فلسفی آنها کمک کند و برای دانشجویان فلسفه نیز تکمیل کننده مرجع های قبلی آنها باشد. ترجمه تاریخ فلسفه راتلج را دو انتشارات چشمه و حکمت در این سال ها پیش برده اند. به تازگی به همت انتشارات حکمت و موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران کتاب «فلسفه قاره ای در قرن بیستم»، مجلد هشتم تاریخ فلسفه راتلج، به ویراستاری ریچارد کرنی و سرویراستاری جی. اچ.آر پارکینسون و اس.جی. شنکر با ترجمه مریم خدادادی منتشر شده است.

سرویراستاران مجلد هشتم بر این باورند که تاریخ فلسفه چنانکه از نامش برمی آید، نشان دهنده پیوند دو رشته بسیار متفاوت است که هرکدام شان قیودی جدی را بر دیگری بار می کنند. آنها معتقدند تاریخ فلسفه در مقام فعالیتی در حوزه تاریخ اندیشه ها مستلزم این است که فرد به تصویری از دوران دست یابد، یعنی به فهمی جامع درباره نحوه نگرش متفکران دوران به مسائلی که درصدد حل شان بودند، چارچوبی مفهومی که در آن به این مسائل می پرداختند، پیش فرض ها و اهداف ایشان، نکاتی که از آنها غفلت ورزیده اند. اما تاریخ فلسفه در مقام فعالیتی در حوزه فلسفه وظیفه ای بیش از وظیفه توصیف گری برای خود تصور می کند. کوشش های مورخان فلسفه جنبه نقادانه سرنوشت سازی دارند: مورخان فلسفه به همان اندازه که به شکل گیری یک استدلال توجه دارند، در پی میزان اتقان آنها هم هستند و به همان اندازه که به تبعات آن استدلال بر مسائلی که هنوز دغدغه آنها را دارند توجه می کنند، جویای تاثیرات احتمالی آن بر تطور فکر فلسفی هم هستند.

ریچارد کرنی، نویسنده و ویراستار مجلد هشتم، پایدارترین خصوصیت فلسفه قاره ای را، در خلال همه تبادلات چندگانه آن، پایبندی به کار به پرسش کشیدن مبناها می داند. او معتقد است از پدیدارشناسی گرفته تا واسازی، با این گرایش روبرو می شویم که استدلال های مبناگرایانه قدیمی دیگر کافی نیستند. معنا یک جوهر متافیزیکی نیست بلکه امری است درباره روابط بین الاذهانی و میان متنی. حقیقت نمی تواند بر نظام خاصی از وجود (واقع گرایی) یا ذهن (ایدئالیسم) مبتنی باشد، بلکه باید به صورت تعامل میان اختلافات (منظرها، سایه زدن ها، حیث های التفاتی، وضعیت ها، ساختارها، دلالت گرها و غیره) به طور بنیادینی بازاندیشی شود. او نتیجه می گیرد فلسفه قاره ای خود را این گونه می یافت که باید از جست وجوی متافیزیکی مبانی مطلق صرف نظر کند. به رغم اینکه برخی از طرفداران آن، به ویژه هوسرل، این صرف نظرکردن را مشکل آفرین و اسف انگیز یافتند. ادعای کانت مبنی بر پی ریزی معرفت، استناد هگل به روح مطلق، تمسک کیرکگور به الوهیت متعالی، فراخوان مارکس به علم تام عمدتا به دست متفکران قاره ای در قرن بیستم از دور خارج شدند. البته کرنی تاکید دارد که این مسائل غالبا بازتفسیر شدند.

در این مجلد نشان داده می شود فلسفه قاره ای آنگونه که در قرن بیستم ظهور یافته، بیش از آنکه بافتی به هم پیوسته باشد چهل تکه ای است از جریان های متنوع. پدیدارشناسی، هرمنوتیک، اگزیستانسیالیسم، ساختارگرایی، نظریه انتقادی و واسازی برخی از جنبش های برجسته ای هستند که در اروپای قاره ای در حدفاصل سال های 1900 تا دهه 1990 گسترش یافتند. البته تاثیر آنها به هیچ وجه محدود به مکان جغرافیایی آنها نیست. تفکر قاره ای بسیار قابل صدور از کار درآمده است و با انتشار در فراسوی مرزهای اروپا واکنش های نیرومندی را در جهان تفکر برانگیخته است. مجلد هشتم راتلج در چهارده مقاله تنظیم شده است و برخی از موضوعات و تجربیات فلسفه قاره ای را ترسیم و ارزیابی می کند. پنج مقاله نخست دو جریان پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم را از هوسرل و هایدگر تا سارتر، مرلوپونتی و لویناس دربر می گیرد. مقالات بعدی به جریان های خاص تفکر قاره ای در حیطه هایی همچون علم، مارکسیسم، زبان شناسی، سیاست، زیبایی شناسی، فمینیسم و هرمنوتیک می پردازند. فصل پایانی نیز درباره پست مدرن گرایی است و شیوه ای را برجسته می کند که در آن بسیاری از دغدغه های تفکر قاره ای به یک ضدمبناگرایی افراطی می انجامد.