آرشیو سه‌شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸، شماره ۳۶۱۷
صفحه اول
۱
سرمقاله

خواهیم شکست دست سیلی زن را

دکتر احمد شیرزاد (استاد دانشگاه)

دو، سه روزی است که آرام و قرار ندارم. خبر صبح جمعه شوکه کننده بود. آب در دهانمان خشک شد. خبر باورکردنی نبود. آمریکایی ها حاج قاسم را ترور کردند. او، ابومهدی المهندس و چند نفر از بچه های سپاه و حشدالشعبی. مگر می شود چنین حماقتی را مرتکب شده باشند؟ آخر با کدام محاسبه، با کدام سیاست و با کدام معیار؟

حاج قاسم در کدام دادگاه محکوم شده بود؟ کدام جرم مشخص به او نسبت داده شده بود، حتی در دادگاه های مورد قبول خودشان؟ مگر او به غیر از یک فرمانده وفادار به میهنش نقش دیگری هم داشت؟ مگر حاج قاسم به غیر از لباس مقدس سربازی ردای دیگری هم داشت؟ مگر به غیر از امنیت مردم وطنش و ملت های منطقه فکر دیگری هم در سر داشت؟ و کار دیگری بر عهده گرفت؟

هرچه فکر می کنم درنمی یابم که چه چیز این سرباز دلاور را تا این حد در دل مردم ایران جای داد؟ حاج قاسم از دوربین ها گریزان بود؛ دوست نداشت خبر و تصویرش از رسانه ها پخش شود. با وجود نقش تعیین کننده ای که در منطقه داشت، به ندرت مصاحبه می کرد و در محافل و مجالس رسمی خود را به ثبت می رساند. سخنرانی هایش عمدتا در جمع رزمندگان بود، آن چنان که نقش طبیعی هر فرمانده ای است. پس چه چیز چنین محبوبیت خیره کننده ای را برای او دامن زده بود؟ من برای پاسخ چند کلمه را بیشتر پیدا نمی کنم: صداقت، صفای دل، عشق به مردم و تلاش خستگی ناپذیر در سخت ترین شرایط. مردم از حاج قاسم جز خدمت صادقانه ندیدند. در قامت یک نظامی هرگز با لحن آمرانه و تکبرآمیز با مردم صحبت نکرد، هرچند با دشمنان و تروریست ها قاطع و باصلابت بود، با قامتی استوار و خدشه ناپذیر. 

دور از درک مردم ایران نبود که در فتنه عظیم تروریست های القاعده و داعش، آنچه باعث شد ما هر شب سر آرام بر بالین بگذاریم، تلاش و جان فشانی امثال حاج قاسم سلیمانی بود. او آن کرد که هر ملت سربلند از نظامیان رشیدش انتظار دارد، دفاع از منافع میهن، انجام ماموریت های خطیر، تلاش خستگی ناپذیر برای حفظ امنیت مردم و سرانجام باختن سر برای آن که قطره ای خون از بینی هیچ بی گناهی نریزد.

خدا لعنت کند رسانه ها و قلم به دستان مزدوری که سلیمانی را پیش از شهادت قهرمانانه اش، ترور شخصیت کردند، البته نه در ایران، بلکه در ذهن ساده لوحان منفعت طلبی که ذلیلان را عزتمند و رشیدان را بی آبرو می پندارند. می گویند او عامل بی ثبات کننده منطقه است. می گویند او عامل کشته شدن صدها آمریکایی است. می گویند او نظم منطقه را به هم زده است و... سپس می گویند و دوباره می گویند. دوباره و صدباره می گویند. و آن قدر می گویند و می گویند که خودشان باورشان می شود. سپس به خود اجازه می دهند که با یک موجود عجیب ساخته شده در ذهن بیمارشان هر رفتاری که مایل اند انجام دهند و آن گاه یک جنایت تاریخی شکل می گیرد.

از دوستان روشنفکری که شاید بخشی از این ادعاها را باور کرده باشند می پرسم؛ مگر این غیر از همان فرایندی است که در ذهن مالیخولیایی داعشی ها و القاعده ای ها و هر جنایتکاری که خود را مدعی العموم بشریت می داند، شکل می گیرد و نتیجه اش یک پدیده شوم است؛ ترور و آدم کشی. مگر آن داعشی بی رحمی که گروگان های بی گناه را گردن می زد یا آن خلبان زبان بسته را به آتش کشید، غیر از این تصور می کرد؟ او هم در ذهن خود از کسانی هیولا ساخته بود و خود را دست عدالت خدا می پنداشت.

چه کسی در کجای دنیا به دونالد ترامپ اجازه قضاوت داده است. آمریکایی ها در چارچوب همان فرهنگ قلدرمآبانه خودشان کدام دادگاه را برای حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس برگزار کردند؟ آنها کدام مدرک و سند را برای ادعاهای کلی شان رو کرده اند؟ مطابق چه سند و مدرکی این ادعای احمقانه را که سلیمانی برای برنامه ریزی یک حمله علیه آمریکایی ها عازم عراق بود، باید باور کرد؟

سال هاست آمریکایی ها در عراق حضور دارند، در همه جای عراق و بچه های ما هم حضور دارند. چطور است که اکنون چنین ادعاهایی مطرح می شود؟ چطور آن زمان که بچه های ما به حمایت از مردم عراق سینه سپر کردند و حاج قاسم کمک کرد تا عراقی ها دست به دست هم دهند و روحیه شان را در مقابل داعشی هایی که تا نزدیکی بغداد آمده بودند بازیابند، چنین حرف هایی نبود؟ چطور وقتی که آمریکایی ها با همه عده و عده و ادعای حمایت از حکومت رسمی عراق، در مقابل هجوم سراسری داعشی ها پای در گل مانده بودند، چنین صحبت هایی نبود؟ کدام اقدام سازنده ای را آمریکایی ها خواستند علیه داعش انجام دهند و حاج قاسم مانع آن شد؟ کدام ضربه در عراق و سوریه به آنها نواخته شد که دست بچه های ایران در آن در کار بوده باشد؟ ای کور باد چشمانی که به خاطر منافع گذرا و سیاست های ضد مردمی آمریکایی های سلطه طلب بر واقعیت ها فروبسته می شوند. آمریکایی ها ظرف همین چند روز اخیر به بهانه قتل مشکوک یک پیمانکار آمریکایی، 25 عراقی مظلوم را کشتند؛ آن وقت چگونه می توان باور کرد که سلیمانی دست اندرکار کشته شدن صدها آمریکایی باشد و آنها سال ها صبوری کرده باشند. 

نه مسئله اینها نیست؛ مسئله این است که حاج قاسم و یارانش در عراق و سوریه رقیبی توانمند برای نیروهای زمین گیر آمریکایی بودند. جرم شهید ما این بود که موفق تر از رقبایش عمل کرد. حضور ما را در سوریه و عراق محکوم می کنند درحالی که این حضور از تمام کشورهای دیگری که در آن معرکه داخل شدند، قانونی تر و رسمی تر بود. در سوریه چه کسی نیامد؟ همه آمدند، همه کشورهای مدعی منطقه و خارج از منطقه؛ اما در این میان بچه های ما موفق تر از همه از غائله بیرون آمدند. آری جرم ایرانی ها و حاج قاسم و یارانش این بود که موفق بودند. 

آمریکایی ها اشتباهی عظیم کردند و جنایتی فراموش نشدنی را رقم زدند. مگر شوخی است. ژنرال یک کشور مستقل و مقتدر را در منظر جهان به شهادت برسانی بدون اینکه با آن کشور یک جنگ و تخاصم رسمی را اعلام کرده باشی. اگر منطق ترامپ بخواهد منطق کل جهان باشد، ما هم محق خواهیم بود با تبلیغات یک سویه هر مقام آمریکایی را مجرم معرفی کنیم و ترور آنها را به هر شکل مباح بپنداریم. تصور کنیم در این دنیایی که تخاصم های منطقه ای و فرامنطقه ای کم نیستند، هر طرف بخواهد شخصیت های عالی رتبه طرف مقابل را با استفاده از وسایل مختلف به قتل برساند. دنیا چه دنیایی خواهد شد؟ هندی ها ژنرال پاکستانی را به قتل برسانند یا برعکس، کره شمالی ها مقامات کره جنوبی را بکشند یا برعکس و ده ها و صدها مثال دیگر. 

قابل تصور نیست که در چنین دنیایی بتوان امن زندگی کرد. به نظر می رسد آمریکایی ها پایین ترین استانداردهای اخلاقی و مدنی را در این عرصه دارد.

 آنها تنها به پشتیبانی توانمندی های نظامی خویش خود را محق به رفتاری می دانند که با هیچ معیار قانونی و حقوق بین المللی توجیه شدنی نیست. اکنون ما مانده ایم با یک تجاوز عظیم و آشکار از طرف یک قدرت مدعی تمدن و دموکراسی. حاج قاسم، شهید زنده انقلاب بود. خبر شهادت این عزیز ممکن بود هر زمان دیگر در گذشته و آینده به ایران برسد. کم صحنه های پرخطری نبودند که شهید سلیمانی آنجا نبوده باشد؛ اما این نوع شهادت، به دست مستقیم آمریکایی ها و به فرمان یک رئیس جمهور گردنکش و بی منطق، مسئله را بسیار متفاوت و منحصربه فرد می کند. من رویداد تاریخی مشابهی را در تاریخ همه کشورهایی که با هم در ستیز بودند، نمی یابم. ما سیلی خوردیم، غافلگیرانه و ناجوانمردانه هم سیلی خوردیم. مغز علیل ترامپ و توهم هالیوودی زمامداران آمریکا قادر به درک غرور ایرانی ها نیست. ما اجازه نمی دهیم آمریکایی ها به هویت و شخصیتمان توهین و تجاوز کنند و بدون پاسخ از صحنه بیرون بروند. این خون به این راحتی شسته نمی شود. ده ها سال هم که بگذرد این تجاوز و تعرض بی منطق قابل گذشت نیست. آمریکایی ها به این سادگی ها نمی توانند این رفتار نابخردانه را جبران کنند.

بغض گلویمان را گرفته است. برادرمان را به خاک و خون کشیدند. نظامیان در اغلب کشورها کم و بیش محبوب هستند و حاج قاسم از آنها بود که فقط یک نظامی وظیفه شناس بود. او بخشی از هویت مغرورانه ما بود. وقتی شرافت و غرور یک خانواده مورد تعرض گردنکشان قرار می گیرد، آنچه فراموش می شود اختلافات خانوادگی است. حاج قاسم برادر بزرگ تر ما بود، برادری دوست داشتنی و باوفا. نمی دانم چه گیرایی عجیبی در چهره این بزرگ مرد است که این چنین آدم را می گیرد. انگار تمام خطوط چهره اش با آدم حرف می زند. من در این چند روز بارها اشک ریختم و از فقدان او سوگوار شدم. چرا اشک نریزم؟ بگومگوهای درون خانه ای وجود داشته و در آینده هم خواهد بود؛ اما ما ایرانیان مانند یک خانواده بزرگ پشت هم خواهیم بود، ما دستی را که به برادر بزرگ ترمان سیلی زد، خواهیم شکست.