آرشیو پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، شماره ۴۵۷۰
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

گفت و گو

سروش صحت

تاکسی ناگهان ایستاد. مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، پرسید: «چی شد؟» راننده گفت: «چشم هام باز نمیشه» مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت:«یعنی چی؟» راننده گفت: «یعنی خوابم میاد» مرد پرسید:«حالا می خواین چی کار کنید؟» راننده گفت:«یه چرتی می زنم، درست میشه» مرد پرسید:«مگه میشه؟» راننده گفت:«چاره ای نیست، مجبورم».

مرد پرسید:«من عجله دارم» راننده گفت:«می خواین پیاده شین، یه ماشین دیگه بگیرید، من کرایه تون رو میدم».

مرد گفت:«اینجا وسط اتوبان که ماشین گیر نمیاد.» راننده گفت:«می خواین خودتون بشینید، من می خوابم، شما برونید».

مرد گفت:«من رانندگی بلد نیستم.» راننده گفت:«پس چاره ای نیست، باید 10 دقیقه صبر کنید، من یه چرت کوچک بزنم، بعد راه بیفتم.» مرد گفت:«نمیشه که شما که خوابت می اومد، بیخود مسافر گرفتی» راننده گفت:«اون موقع که سوار شدید، خوابم نمی اومد، الان خوابم گرفته» مرد گفت:«عزیزم، من قرار مهم دارم.» راننده گفت:«ببخشید من خیلی خوابم میاد.» مرد گفت:«نمیشه بخوابی، باید بری» راننده گفت:«چشم» و رفت.

کمی جلوتر تاکسی به سرعت به گاردریل کنار اتوبان خورد چپ کرد و وسط اتوبان افتاد، ماشینی که با سرعت از عقب می آمد، نتوانست کنترل کند و محکم به تاکسی کوبید. تاکسی چند بار دور خودش چرخید.