آرشیو پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، شماره ۴۶۳۵
پنج شنبه روز آخر نیست
۱۵
زندگی یک وگان

زنده به گوری جوجه ها

مهدی نیکویی

فیلم های زنده به گور شدن جوجه ها و له شدن آنها زیر غلتک نابودش کرده بود. بارها چنین فیلم هایی دیده بود و حتی تفاوت او با بقیه مردم را آگاهی از همین پشت پرده ها می دانست. مدت ها بود که خبر داشت زنده به گور کردن، خفه کردن در کیسه زباله، غرق کردن در آب، ریختن در چاه، رها کردن جوجه ها در بیابان، خفه کردن آنها در اتاق های گاز و کف (مشابه اردوگاه های مرگ آلمان نازی)، ریختن جوجه های زنده در چرخ گوشت و چند روش غیرانسانی دیگر، همیشه در مرغداری ها رایج بوده است.

وقتی که هدف، سود باشد و همه چیز ابزاری برای رسیدن به آن، طبیعی است جوجه های نر بی استفاده، به عنوان «ضایعات» شناخته شوند؛ چیزی در حد براده آهن باقیمانده از تراشکاری. نه تنها جامعه بلکه خود او هم تا چند سال قبل به این موضوع فکر نکرده بود که چرا در هیچ دکانی خروس پیدا نمی شود. انتشار فیلم ها آزارش داد اما به مرور زمان پی برد که شاید حداقل اندکی از پشت پرده های صنایع حیوانی را به دیگران نشان دهد. آرزو داشت دیگران از پشت پرده کشتارگاه ها، تولید شیر، چرم، خز، ابریشم، پشم، پر، آزمایشگاه های پزشکی، دلفیناریوم ها، باغ وحش ها و ده ها صنعت دیگر استثمارکننده حیوانات و مخرب محیط زیست هم باخبر می شدند.

اما با مشاهده برخی نظرات کاربران فضای مجازی، دلش فروریخت. برخی مردم، وگان ها را عامل این جنایت می دانستند! به تصور آنها اگر این جوجه ها فروش رفته بودند، زنده به گور نمی شدند. مگر مرگ و کشتار این جوجه ها با اسارت مادام العمر و آفتاب ندیدن و نوک چینی و اجبار به همنوع خواری جوجه های دیگر تفاوت خاصی داشت؟ برخی دیگر، این جوجه ها را غذایی می دانستند که می توانست انسان های فقیر را سیر کند. گویا به ناسالم بودن غذاهای حیوانی و توجیه اقتصادی و زیست محیطی نداشتن آنها اشراف نداشتند. از همین دسته، عده ای هم بودند که به دنبال سیر کردن شکم خود بودند و اعتقاد داشتند مرغداری ها باید خروس ها را با قیمتی بسیار پایین به مردم می فروختند تا همه از این وضعیت نفع ببرند. آنجا برایش مشخص شد که حتی اگر به همه یک تصویر را نشان دهند، هر کس براساس نگرش خود، داستانی برای آن می سازد.