آرشیو سه‌شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹، شماره ۵۷۰۵
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

ماجرای 2 دوست و ریپورت اند بلاک

امید مهدی نژاد (طنزنویس)

 شخصی در هنگام گلچرخ زدن در شبکه های اجتماعی به طور اتفاقی صفحه یکی از دوستان دوران دانشگاه خود را که سال ها بود او را ندیده و از وی خبری نداشت پیدا کرد و به دایرکت وی رفت و ضمن معرفی خود، احوال وی را جویا شد. ساعتی بعد دوست موردنظر آنلاین شد و دایرکت شخص را دید و ضمن اظهار خوشحالی از یافتن وی به دایرکت وی پاسخ گفت. شخص که هنوز آنلاین بود، پس از احوالپرسی های معمول و مرور خاطرات شیرین گذشته، از دوست موردنظر پرسید: از احوال خود برایم بگو. چه می کنی و در چه حالی. دوست موردنظر نوشت: دو سال پیش ازدواج کردم. شخص نوشت: تبریک می گویم، چه خوب. دوست مورد نظر نوشت: جای تبریک ندارد، همسرم زن بسیار ولخرج، دهن بین، عصبی و اذیت کنی بود. شخص نوشت: متاسفم، چه بد. دوست موردنظر نوشت: جای تاسف ندارد. چرا که بسیار پولدار و از خانواده ای ثروتمند بود. شخص نوشت: خب، چه خوب. دوست موردنظر نوشت: خیلی خوب نبود. ظرف دو سال همه پول ها را به شاخ گاو زدیم و حیف و میل کردیم. شخص نوشت: چه بد. دوست موردنظر نوشت: خیلی هم بد نشد، چون تهش به اندازه این که یک خانه به نام خودم بخریم پول ماند. شخص نوشت: چه خوب. دوست موردنظر نوشت: خوب که چه عرض کنم. چندماه پیش کل ساختمان بر اثر اتصال سیم برق سوخت و خاکستر شد. شخص نوشت: اوه چه بد. دوست موردنظر نوشت: خیلی هم بد نشد. چراکه زنم داخل خانه بود و خاکستر شد و از دستش خلاص شدم. در این هنگام، مرد که از توالی خبرهای خوب و بد کلافه و از موضع غیرانسانی دوست موردنظر در قبال مرگ همسرش عصبانی شده بود، نوشت: خاک بر سرت حیوان. یک انسان در آتش سوخته و خاکستر شده، آن وقت تو می گویی بد نشد؟ خاک بر سر تو و نگاه غیرانسانی و ضدزن تو و هفت جد و آبادت. وی سپس دوست موردنظر را ریپورت و بلاک کرد و به ادامه گلچرخ خود در شبکه های اجتماعی پرداخت.