آرشیو دوشنبه ۶ امرداد ۱۳۹۹، شماره ۳۷۷۷
ادبیات
۷

دو نگاه به «سقف این خانه کوتاه است»، نوشته ناصح کامگاری

تاثیر  دیالوگ نویسی تئاتر  در  داستان
مهسا دهقانی پور

یکی از درگیری های همیشگی به عنوان نویسنده یا خواننده داستان و رمان، درک تجربیات و دنیایی است که نویسنده اثر، از آنجا قدم به دنیای داستانش گذاشته است. در مواجهه با این اثر داستانی نیز بزرگ ترین چالش ذهنی کشف تاثیرات و تجربیات دنیای نمایش و سینما در بیان نویسنده بود، جهانی که نویسنده اثر با پشت سرگذاشتن آنها به نوشتن این مجموعه داستان پرداخته است که به گمانم بیشترین تاثیر را می توان در زبان راوی شاهد بود. زبان راوی به سمت سادگی و عامیانه بودن رفته است؛ چیزی که از دیدگاه من از دنیای ادبیات نمایشی - دیالوگ نویسی و محاوره نویسی- می آید. این زبان ساده در داستان های گوناگون مجموعه تغییر می کند اما در هیچ کدام از روایت ها یکدستی اش را از دست نمی دهد. به عنوان نمونه در داستان «نامه خاکستری» به سمت شاعرانگی می رود یا در «خاخاخاله رعنا در فرصت مقتضی» داستان از زبان یک دختربچه با مشکل لکنت زبان روایت می شود. نویسنده نه تنها در نقل روایت، بلکه در دیالوگ نویسی هم تجربیاتش را به نمایش می گذارد و از دیالوگ نویسی هراس به دل راه نمی دهد و جای دیالوگ را با توصیفات طولانی پر نمی کند. دیالوگ ها مختصرند و تاثیرگذار و دیالوگ اشخاص متفاوت با هم فرق دارند. زبان کردی و لهجه اهوازی و... و حتی گویش مردم مناطق مختلف تهران یکی نیست. درباره تاثیرات دنیای سینما می توان به انتخاب موضوعاتی مرتبط با سینما و نحوه فضاسازی کلامی اشاره کرد؛ برای مثال داستان های «یک پایان ساختگی»، «بازی گران» به موضوعاتی در فضای سینما می پردازند. توصیفاتی که نویسنده برای ساختن فضا به کار می برد نیز بسیار موجز و کوتاه اند. نویسنده با خست از واژه ها برای وصف فضا استفاده می کند. مخاطب نهایتا یک فریم مشاهده می کند اما سوال یا نقطه ابهامی هم در ذهنش باقی نمی ماند.

مجموعه داستان «سقف این خانه کوتاه است» شامل پنجاه ویک داستان کوتاه است که یک موقعیت تقریبا عادی را روایت می کنند؛ اما همه موقعیت های به ظاهر عادی ریشه در فاجعه ای تاریخی، اجتماعی یا فرهنگی دارند. نویسنده در بیشتر این داستان ها، در جملات آخر داستانش، فاجعه ای را که پس این موقعیت آرام و به ظاهر عادی قرار دارد، به مخاطب نشان می دهد. این سبک روایت آن چنان تکرار می شود که از جایی به بعد مخاطب مشتاق است برای کشف آنچه ورای این سادگی روزمرگی است، داستان را سریع به انتها برساند. نوعی حرکت و عدم سکون در بیشتر داستان های این مجموعه جریان دارد که از دیدگاه من چون نخ تسبیح عمل می کند؛ برای مثال، داستان «بر رکاب» در یک اتوبوس شهری رخ می دهد، یا داستان «مهرشهر» در یک تاکسی بین شهری یا داستان «یک پایان ساختگی» در سفر و هواپیما. بسیاری از داستان های دیگر این مجموعه نیز مکان رخ دادنشان وسایل نقلیه است. استفاده از فضاهای داستانی متحرک، باعث ایجاد تحرک و جابه جایی در ذهن مخاطب می شود و او را از داستانی به داستان دیگر سوق می دهد و در نهایت به یکی از عوامل کشش مخاطب برای به پایان رساندن این مجموعه تبدیل می شود.

داستان های کوتاه این مجموعه به زمان و مکان خاصی محدود نیستند. تصویری گسترده از تاریخ معاصر و جغرافیای ایران را در معرض دید مخاطب قرار می دهند. نویسنده از دهه 30 تا دهه 60 می گوید تا اتفاقات اخیر همین سال ها، از کردستان و مسجدسلیمان و آستارا می نویسد تا تهران. موزاییک ها و پاره هایی که ایران معاصر را با تمام تنوع و گستردگی آن نشان می دهند و مردمی که کودتا و انقلاب بر تمام شئون زیستی شان تاثیر گذاشته است. داستان های این مجموعه انبانی از دغدغه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نویسنده است؛ دغدغه هایی که نه تنها در این داستان ها، بلکه در تمام آثار نمایشی ناصح کامگاری کاملا مشهود است و از او به عنوان یک نویسنده، نویسنده ای متعهد می سازد.

داستان ها را چگونه می توان دسته بندی کرد؟
فرزانه سکوتی

در صحبت از داستان کوتاه، ایجاز و ظریف بینی و نکته سنجی کلمه هایی هستند که بلافاصله به ذهن متبادر می شوند. با خواندن داستان های مجموعه «سقف این خانه کوتاه است» اولین نکته ای که به چشم می خورد همین ایجاز سخن و توجه به نکته های ساده و عمیق است. نویسنده با پشتوانه ای که از جهان ادبیات نمایشی دارد، به زندگی و مسائل روزمره و مناسبات ساده، دقیق نگاه می کند تا توجه خواننده را به آنچه در ورای این سادگی موج می زند، ببرد و برای من که علاقه مند خواندنم و مشتاق نقب زدن به ذهن معاصر ایرانی، فرصت یگانه ای است خواندن داستان و رمان ایرانی که نویسنده ای امروزی از آدم های معاصر روایت می کند.

داستان ها شخصیت هایی متفاوت دارند. زن و مرد و پیر و جوان با طیف های گوناگون در تاریخ و جغرافیای ایران کنار هم جمع شده اند و رنگ آمیزی روانی متنوعی ایجاد کرده اند که ما را به شناخت آدمی و رسوخ به درون نامکشوف وی رهنمون می شوند. ظرفی که نویسنده برای انتقال اندیشه اش از آن بهره می گیرد، چارچوب مشخصی دارد. همه داستان ها بین یک تا پنج صفحه اند و خواننده با این توقع ایجادشده مجموعه را پی می گیرد و این ریتم تا انتهای مجموعه حفظ شده است. مکان داستان ها سراسر ایران را دربر می گیرد و به تهران محدود نمی شود. این نکته ای است که به نظرم در ادبیات داستانی چند دهه اخیر ناخودآگاه رخ داده و زمینه اتفاقات بیش از پیش تهران و مناسبات زندگی مدرن در پایتخت است؛ اما در این مجموعه موقعیت مکانی گسترده تر است. همان قدر که تهران در «ترم شرم» نقش دارد، انزلی نیز در «فولاد چگونه زنگار گرفت؟» تاثیر دارد. نمونه دیگر در این زمینه، تقابل زندگی در شهری دور از تهران و مدینه فاضله شدن پایتخت است که در داستان «اسیر سلیمانی» به تمامی مشهود است.

در نگاهی کلی می توان این مجموعه داستان ها را در چند دسته طبقه بندی کرد:

جهان جنگ: هم قطارها، عیسی پیکاسو، عدنان شش بلوکی و...

جهان زندگی روزمره: رقص مرگ، زنبیل و...

جهان تحولات اجتماعی: مهرشهر، نظیف، خاله مه پاره، جنایت نامکشوف راسکولنیکوف، چهچهه شبانه، دلال، مدیر سرخ رو، بازی گران، کارمند پایه هشت در دهه شصت، جانشین، مرزبان و...

جهان رابطه ها: سیکلوپه، خاکستر و آبنوس، سیناپس، آهنگ سالگرد، جنگل گیسوم، فال خال، میخک، فولاد و فواره، دراکولا، گیاهک سحرآمیز، برنوی برنافکن، نامه مهم هوایی و...

جهان اجتماعات عشیره ای: طعمه، سقف این خانه کوتاه است، چوبی نوروزی و... .

در مجموع تاثیری که موقعیت های داستانی و شخصیت های داستان از جهان بیرون و اتفاقات تاریخی گرفته اند، نقش اساسی در پیرنگ داستان ها دارد. همان قدر که از سرود شاهنشاهی و ساواک می خوانیم، از جنگ ایران و عراق و انقلاب فرهنگی هم می خوانیم یا به طور مثال نویسنده تحت تاثیر شرایط اقتصادی به وجودآمده در دهه های 60 و 70 نگاهی انتقادی به مناسبات اجتماعی دارد که در «هم زلف ها» با تغییر طبقه اجتماعی شخصیت ها بسیار مشهود است و پایه طبقه نوظهوری را در اجتماع بررسی می کند که معضلات طبقاتی امروز جامعه از آن سرچشمه می گیرد. جامعه ای که دو شخصیت اصلی نخستین داستان آن که اتفاقا هر دو «فرنگیس» نام دارند و جامعه شناسی خوانده اند و سال ها بعد فارغ از نقش خود در جهان و جامعه امروز برای دیدار یکدیگر رفته اند، در یک «فالوده فروشی فکستنی در میدان بهارستان» (شاهد بسیاری از تحولات تاریخی یک قرن اخیر کشور) و بحثی سطحی را درباره نویسنده ای که در زمینه تحولات اجتماعی ایران اثری نوشته سر گرفته اند. همین قدر غریب و همین قدر غم انگیز.