خانوم از ته سالن داد زد: «در رو باز کن.» زن دست های کفی اش را زیر شیر آب گرفت. سرایدار بود. جلوی در نیمه باز منتظر ماند تا خریدها را تحویل بگیرد. سرایدار چند کیسه بزرگ پلاستیکی پر از گوشت، مرغ و ماهی را گذاشت دم در و رفت. زن خریدها را برد توی آشپزخانه. خانوم آمد خریدها را وارسی کرد: «هزار بار به این مرد که خاک بر سر گفتم سردست بدون چربی بگیر... تو هم زود اینا رو بسته بندی کن. مثل دفعه قبل ریز نکنی ها، آبروم پیش عروسم رفت.» بعد نگاهی به دیوارهای آشپزخانه کرد: «خیلی شلی، هنوز تموم نکردی؟» زن تا آمد جوابی بدهد خانوم دستش را در هوا تکان داد که هیچی نگوید. زن سریع افتاد به جان دیوار باقیمانده. سر