آرشیو یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، شماره ۵۸۶۷
صفحه آخر
۲۰
یک شخصیت

ماجرای مردی که با تیتر «شاه رفت» معروف شد

کلاه روزنامه ای

علیرضا رافتی

قائد از قم که به بوشهر برگشت با خودش یک شعار را سوغات آورده بود. سال های شروع اعتراض های گسترده بود که قطره قطره از زیر لب های مردم مختلف به هم می پیوستند و کم کم رود می شدند و این رودها چند سال بعد سیل شدند و کاخ پهلوی را ویران کردند و در بهمن 57 انقلاب اسلامی ایران را شکل دادند. قائد اسلامی نسب آن روزها نوجوانی بود که فعالیت های انقلابی اش را در زادگاهش، دیلم، آغاز کرده بود و بعد که دیگر دیلم را برای ادامه فعالیت هایش امن ندیده بود، راهی قم شده بود و مدتی بعد برگشته بود بوشهر اما قائدی که برگشته بود بوشهر دیگر آن قائد نوجوان نبود که رفته بود قم. در قم بیشتر از انقلاب شنیده بود و کم کم با شعارها، حرف ها و نظریه های انقلابی آشنا شده بود و وقتی برگشت، برای اولین بار شعار «مرگ بر شاه» را با خودش به بوشهر آورد.

همین طور به فعالیت های انقلابی در شهرشان ادامه می داد تا این که یک روز که با جمعی از دوستان در پشت بام مدرسه ای با نیروهای امنیتی درگیر شده بودند و سمت آنها سنگ پرتاب می کردند، رفیق شفیقش با گلوله ماموران امنیتی کشته شد و خونش خون قائد را به جوش آورد و از آن لحظه دیگر شکل مبارزه اش عوض شد. دیگر نه تنها تحت تاثیر تفکرات انقلابی و آزادیخواهی می خواست با رژیم پهلوی بجنگد، بلکه دیگر با آن رژیم برادرکشتگی داشت!

پس از آن اتفاق قائد راهی تهران شد و دیگر کسی خبری از او نداشت؛ تا این که انقلاب شد و تلویزیون ملی تصاویر مردم انقلابی را نشان داد و خانواده و همشهری ها تصویر قائد را دیدند که روزنامه اطلاعات با تیتر «شاه رفت» را روی سر گذاشته و شعار می دهد. این تصویر به قدری معروف شد که تا امروز هم از تصاویر معروف انقلاب است.

پس از انقلاب قائد اسلامی نسب شد مسوول جهادسازندگی شهرشان و همزمان درس و دانشگاهش را ادامه داد و سپس چند پست و سمت در شهر و استان شان گرفت، چند سال فرمانداری دیلم و ماهشهر و دشت آزادگان گرفته تا نامزد شدن در انتخابات مجلس شورای اسلامی. اسلامی نسب توانست به تقدیرنامه های فراوانی در سطح کشوری به عنوان استاندار و فرماندار لایق دست یابد و سرانجام در یک سانحه رانندگی در محور گناوه-دیلم به همراه خانواده اش، جانش را از دست داد.