آرشیو یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰، شماره ۷۸۳۷
طنز
۱۶

مروری بر مطبوعات طنز ایران

آرزوهای بزرگ

بهزاد توفیق فر

باورتان بشود یا نشود، آرزوهای هر دوره ای یکجورهایی مثل همان دوره است. یک دوره ای آرزوی خیلی ها، اعلام شدن کوپن روغن و برنج بود. یک وقتی، آرزو، ورود به دانشگاه بود و یک وقتی هم درآمدن اسم دخترخاله و پسرخاله، در قرعه کشی ایران خودرو و سایپا آرزوی بعضی هاست. البته در هر کشوری هم آرزوها متفاوت است. مثلا اینجا بعضی بچه ها آرزو دارند که پا توی کفش پدرشان کنند یا چادر مادرشان را سرکنند و در امریکا بچه ها دلشان می خواهد که قبل از آن آدم مستی که با مسلسل وارد مدرسه شده، شلیک کنند و فیلمش را بگذارند توئیتر! آرزوهای «توفیق» هم که از هفته نامه مربوط، برداشته شده، آرزوهای آدم های تهران آن روز است، بیش از یکسال بعد از به قدرت رسیدن رضاپالانی!

کاشکی سوراخ های راه آب[فاضلاب] کوچه ها از طرف بلدیه[شهرداری] پوشیده می شد/ کاشکی از سرعت حرکت اتوموبیل ها[ی آن زمان!] در خیابان تنگ جلوگیری می شد/ کاشکی از دوختن لحاف های کهنه یهودی ها که در میان آنها هزاران کهنه خونین کثیف و بدبو هست و در بعضی دکان های راسته میدان و محله کلیمی ها به دهاتی های بدبخت می فروشند، جلوگیری می شد/ کاشکی در خیابان ها یک مستراح عمومی ساخته می شد/ کاشکی تعلیم دروس اجبارا در مملکت برقرار می شد/ کاشکی منقل و وافور از میان قهوه خانه ها برداشته می شد/ کاشکی صلات ظهر صدای الله اکبر از خانه های مسلمانان بلند می شد/ کاشکی روزهای جمعه، تعطیل عمومی می شد/ کاشکی فروختن دواجات سمی و باروت به اطفال[؟!] قدغن می شد/ کاشکی اداره صحیه[بهداشت] از ویزیت دکترها جلوگیری می کرد/ کاشکی آب ظرفشویی کلیه پزنده ها زودتر تجدید می شد/ کاشکی این اطفال بی صاحب را که شب ها پشت دکان ها می خوابند، جبرا به دارالایتام می بردند/ کاشکی صنعتگران را تشویق می کردند/ کاشکی حکم منع اشیای تجملی زودتر اجرا می شد(1)/ کاشکی دو سه کارخانه در ایران تاسیس می شد که هم بیکاره ها سر کار می رفتند و هم جلوگیری از فساد اخلاق می شد/کاشکی آبونمان توفیق وصول می شد.

1) قانون واردات اشیای تجملی و غیرلازم و آنهایی که تهیه آن در داخله مملکت ممکن است، بعد از مدت ها تصویب شد، اما خودش سه خط بود و استثنائاتش، یک کتابچه! بالاخره فرچه دستشویی کاخ شاه و منگوله پرده خانه وزیر و دکمه کت وکیل مجلس را که نمی شود وارد نکرد!