دماسنج عشق
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من / کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم / یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را / از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن / آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را / تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی: غریب شهر منی این چه غربت است / کاین شهر از تو می شنود داستان من