آرشیو دوشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۱، شماره ۵۳۵۰
صفحه آخر
۱۲
ایران ویج

برای الناز

فاطمه باباخانی

روزهای سختی است، به این نکته همه اذعان داریم. اینکه روزها با مرور مداوم خبرهایی می گذرد که اغلب آنها تنها بر حجم اندوهی که ما را فرا گرفته می افزاید. در این زمانه کار روزنامه نگاران شاید سخت تر باشد. اگر افراد بتوانند خود را برای ساعت یا ساعت هایی از چنبره اخبار بیرون بکشند، روزنامه نگاران واجب و لازم است که خبرها را مدام رصد کنند مبادا خبری از دست شان در برود یا موضوعی در جامعه پیش آمده باشد که لازم است به آن بیشتر بپردازند. فرق نمی کند ورزش باشد، محیط زیست باشد یا سیاست و... 

فرض کنید روزنامه نگاری هستید که هفته هاست خواهرتان در بازداشت است، فرض کنید بیانیه ای از سوی نهادهای امنیتی صادر شده و نام خواهر شما هم در این بیانیه است، فرض کنید هر روز وارد تحریریه ای می شوید که تا همین چندی پیش خواهرتان در صندلی کنار شما بوده، فرض کنید در این شرایط، آتش سوزی در اوین اتفاق افتاده در حالی که خواهر شما هم همانجا بازداشت است. در این شرایط چه حالی دارید و چه می کنید؟ خودم را که جای «الناز محمدی» دبیر صفحه اجتماعی روزنامه «هم میهن» می گذارم، فکر می کنم من اگر جای او بودم آیا می توانستم این غم و اندوه بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کنم؟ 

الناز محمدی در این بازه زمانی در صفحه اجتماعی هم میهن به همراه همکارانش به موضوعات مهمی پرداخته است، او گزارشی میدانی درباره شب اوین نوشت، با خانواده بازداشت شده ها پشت در زندان ها صحبت کرد، به موضوع مدرسه شاهد اردبیل توجه کرد و کارهای ارزشمند دیگر. هر کدام از این گزارش ها نشان می دهد او توانسته است در کنار خارخاری که در گلو از دوری «الهه محمدی» دارد و آن را گاه در نوشته های کوتاهش در شبکه های اجتماعی می بینیم، اما رسالت حرفه ای خود را به بهترین شکل انجام دهد. هر چند همه می دانیم اگر الهه این روزها در تحریریه هم میهن بود قطعا می شد گزارش های بیشتری در این روزنامه درباره وقایع اخیر خواند. این روزها برای من الناز روزنامه نگاری است که می شود از او آموخت و یاد گرفت. به او و همکارانش در صفحه اجتماعی هم میهن خسته نباشید می گویم و امیدوارم با آزادی الهه و نیلوفر و بقیه روزنامه نگاران حال آنها بهتر شود.