آرشیو پنج‌شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، شماره ۵۴۴۹
صفحه اول
۱
سیاست

نقش واقع بینی در پشت سر گذاشته شدن بحران ها چیست؟

دوراندیشی رهبران واقع بین

دکتر حمیدرضا اکبرپور

فضای جامعه ایرانی در چند دهه اخیر همواره ملتهب بوده است. علت این التهابات نیز بسیار متنوع است. از انقلاب و جنگ تا مسائل اقتصادی که همواره گریبانگیر ملت است. اتخاذ سیاست های داخلی و خارجی نیز پیوسته مانند آب یا بنزین بر خاموشی یا شعله ور شدن این التهابات موثر است. این پیوستگی، کار را بدانجا رسانده که هم اکنون کشور را در معرض یکی از بزرگ ترین شوک های اقتصادی قرار داده است. شوکی که خود را با طغیان قیمت مسکن، ماشین و ارزاق و سقوط ارزش پول ملی، عیان ساخته است. در این میان، ده ها متغیر مطرح است تا وضع موجود را تبیین کند، اما برخی عوامل بیشتر در معرض توجه است، چراکه عمومی تر هستند و بازخورد بیشتری هم در میان جامعه دارند. یکی از این عوامل به نظر نگارنده، تصمیم گیر نبودن رهبران و مدیران واقع بین است. این گونه رهبران، نیاز ضروری هر جامعه هستند. به ویژه اگر جامعه ای درگیر با بحران باشد، بیش از پیش به دانش و عمل این گونه مدیران و رهبران نیاز دارد. در مقابل این رهبران، طیف دیگری قرار دارند که به وقت تصمیم و عمل، احساسات شان بر منطق و عقل حکمرانی غلبه می کند. این گونه رهبران خواسته یا ناخواسته، به احساسات میدان بیشتری می دهند. علل آن می تواند از پنهان کردن ضعف شخصیت تا مشکلات ساختاری ناشی از عملکردشان را در برگیرد. ایران امروز که از هر سو درگیر با مشکلات عدیده است را مدیران و تصمیم گیرانی از جنس دوم به این وضعیت رسانده اند و عملا نیز در جهت تشدید این وضعیت عمل می کنند. گزاره هایی مانند اینکه «زمستان سخت اروپا در راه است» در حوزه بین الملل و اظهارات عجیب و غریب دیگری در حوزه داخلی که از شمار خارج است، از مصادیق گفتار و البته کردار این نوع مسوولان است.

به طور مثال کافی است به برخی اظهارات مسوولان در اعتراضات اخیر توجه کرد تا دانست چگونه قوه تعقل را در گوشه ای آویزان کرده اند و سخت در پی تفرقه و دوقطبی سازی جامعه هستند. این نگاه فارغ از تعقل و واقع بینی، فقط مختص برخی دولتمردان داخلی نیست. این عارضه حتی در برخی رهبران اپوزیسیون ایرانی خارج نشین نیز قابل مشاهده است. این دیدگاه می تواند ناشی از قطع ارتباط آنان با بستر جامعه و واقعیت های موجود در آن باشد. به همین علت برخی فعل و انفعالات از خارج با همراهی جامعه در داخل ایران همراه نمی شود. ورای ایران، برخی سیاستمداران و رهبران دول غرب و شرق نیز به این رویکرد تکیه زده اند. جنگ های ایالات متحده علیه افغانستان و عراق، جنگ روسیه علیه اوکراین یا جنگ ائتلاف عربی به سرکردگی عربستان در یمن، از مصادیق بین المللی آن است.

البته بی گمان رهبران و مسوولان واقع بین کار راحتی را در پیش ندارند، چراکه آنان با دوراندیشی مبتنی بر واقع بینی، باید خلاف اکثریت اشتباهی قدم بردارند که در بسیاری از مواقع، جامعه تهییج شده را نیز با خود به همراه دارند. مصداق تاریخی و بارز این امر در مذاکرات مجلس نمایندگان ایالات متحده در باب اجازه به دولت بوش پسر برای مقابله با تروریسم در ورای مرزهای خود است. در جلسه رای گیری برای این مساله، از 421 نماینده حاضر، تنها و تنها یک نماینده به نام «باربارا لی» با آن مخالفت کرد. مخالفتی که با تهدیدهای جانی برای این نماینده مجلس ایالات متحده همراه شد. بعدها که این رویکرد کنگره ایالات متحده با چالش های بسیار روبه رو شد، به درستی نشان داده شد که رهبران واقع بین ولی در اقلیت، چه نعمت گرانبهایی برای تصحیح ساختار ها و رویکردها هستند. رویکردهایی که مبتنی بر احساسات و تهییج عمومی استوار است و در مواجهه با مشکلات و مسائل، قوه تعقل را تعلیق می کنند. بنابراین هر چند که گوش شنوایی نباشد ولی گذر زمان حقانیت رهبران واقع بین و دوراندیش را به اثبات می رساند.

اساس اعتماد و تکیه بر این گونه رهبران، از دو سو قابل افزایش است؛ به گونه ای که در برابر هیجانات سیاسی و اجتماعی تا حدودی ایمن باشد. از یک سو، ملت باید به سلاح آگاهی مجهز شود. این سلاح تعدیل کننده احساسات پرشور در برابر قوه تعقل است و سبب می شود در مواقع حساس، تصمیمات بدون دوراندیشی گرفته نشود. از سوی دیگر، رهبرانی از این نوع باید پیوسته بر اصل شفافیت و خودانتقادی تاکید کنند. این پیوستگی سبب می شود حس اعتماد ملت به آنان بیش از پیش افزایش یابد.

در مجموع، بی گمان دست یافتن به این درجه از هماهنگی میان ملت و رهبران شان دشوار است ولی اگر در پی جامعه ای هستیم که نگاه روشمند و توسعه محور را دنبال کند، بی تردید باید قدم در این مسیر ناهموار گذاشت.