نگاهی به قیام های علویان و نهضت علمی تشیع در قرن دوم هجری
مبارزه خون و قلم با ظلم و جهل
از مهم ترین مسائل قرن دوم در جهان اسلام، مبارزات و قیام های شیعیان و به طور کلی علویان بود که بخش از این مبارزات مقارن بود با دوران امامت حضرت موسی بن جعفر(ع). شیعیان در واقع می خواستند وجدان انقلابی امت را بیدار کنند، آنها را در برابر حکومت به مبارزه تشویق کنند، قیام و شورش کنند و در اینجا نیز علویان پیشرو بودند و این قیام ها را رهبری کردند، امام کاظم هم البته این قیام ها را تایید می کردند و دلیل تایید ایشان هم این بود که وجدان و اراده اسلامی از سکوت در برابر حکومت در امان بماند و بی تفاوت نباشند.
سه مورد از این قیام ها عبارتند از:
از جمله این قیام ها، حرکت حسین بن علی مشهور به «شهید فخ» بود. وی از نوادگان امام حسن مجتبی است که در عبادت و بندگی معروف بود و پدر و مادرش هم به «زوج الصالح» مشهور بودند. در بخشندگی و سخاوتمندی یک فرد برجسته بود و همین طور اوصاف عالی اجتماعی وی سبب شد که مورد توجه علویان باشد و مردم حجاز وی را رهبر تلقی کرده و در برابر خلفای عباسی قیام کردند.
علل قیام شهید فخ را در مجموع می توان به صورت ذیل صورت بندی کرد:
الف: کشتار سخت علویون به دست منصور دوانیقی که بسیاری از فرزندان اهل بیت(ع) را به قتل رساندند از جمله از پدران و فرزندان حسین فخ را که وی خواست انتقامی هم از اینها بگیرد.
ب: سخت گیری ها و آزارهایی که مهدی عباسی نسبت به علویان روا داشت.
ج: محدودیت ها و رفتار ناپسند کارگزاران خلیفه عباسی- هادی- در مدینه نسبت به خاندان ابوطالب تا جایی که وی هر روز آنان را به دارالحکومه احضار و سرشماری می کرد.
د: ظلم و ستم کارگزاران عباسی در حجاز نیز موجب نارضایتی مردم این منطقه بود.
قیام حسین فخ بدون هیچ گونه برنامه ریزی و هماهنگی با نواحی دیگر، علیه خلافت عباسی آغاز شد. حسین فخ مردم مدینه را به کتاب خدا، سنت رسول الله و رضایت از خاندان رسالت دعوت و عبارت «حی علی خیرالعمل» شعار شیعه را در اذان وارد کرد. برخورد یاران حسین فخ با سربازان والی شهر موجب فرار کارگزاران عباسی شد و بدین ترتیب شهر مدینه به دست او و یارانش افتاد.
نظر امام کاظم(ع) درباره قیام فخ
امام موسی بن جعفر(ع) او را به دقت عمل و آمادگی فراخواند و از اعتماد به مردم فاسق و منافق بر حذر داشتند و وی را از سرانجام نهایی و شهادتش مطلع کردند. حسین فخ از مدینه تنها با سیصد نفر به سوی مکه حرکت کرد، ارتش عباسی در محل فخ راه را بر او و یارانش بستند، تعداد آنها زیاد بود؛ ولی تعداد اینها فقط سیصد نفر بود . حسین فخ و یارانش با صلابت و استواری تمام کارزار کردند؛ ولی سپاه عباسی آنها را شکست دادند. اگرچه قیام حسین فخ به شکست انجامید؛ ولی امام موسی بن جعفر(ع) در برابر فرماندهان عباسی از حسین فخ دفاع کرد و فرمود از این جهان رفت درحالی که مسلمان، صالح و روزه دار بود و امربه معروف و نهی ازمنکر می کرد و نه طغیان و در میان خاندان ما همانندش نبود. هم اکنون محل دفن شهدای فخ در میان یک چهاردیواری از بلوک سیمانی در کوچه روبروی تقاطع شارع مدینه و شهدای مکه قرار دارد؛ ولی پلاک آن به نام عبدالله بن عمر است.
قیام ادریس بن عبدالله
ادریس بن عبدالله در قیام فخ مجروح شد و به سوی دریای مغرب رفت و با کمک غلام خود موفق شد در رمضان سال 171 هجری از قبیله بربر اوربه بیعت بگیرد. وی در خطبه بیعت بر عمل به کتاب خدا و سنت رسول الله، برقراری عدالت و مساوات جهاد با دشمنان خدا و گناهکاران به امربه معروف و نهی ازمنکر تاکید کرد، زیرا آنان از ستمگری و تعصب و تبعیضات والیان عرب به شدت ناراضی و آماده مخالفت بودند.
تاسیس نخستین دولت شیعه
ادریس با همکاری قبایل بربر بر شهرهای مغرب اقصی تا اقیانوس اطلس دست یافت.
هنگامی که اخبار شکل گیری دولت ادریس به هارون رسید، با یحیی برمکی مشورت کرد و از سر خدعه وارد شدند. یحیی پیشنهاد کرد یکی از متکلمان و فقهای زیدی به نام سلیمان بن جریر مشهور به شماخ را به عنوان طبیب به نزد ادریس بفرستد تا وی را مسموم و فرار کند. البته راشد، کار او را دنبال کرد تا هنگامی که پسر ادریس به سن بلوغ رسید و حکومت را به او تنفیذ کردند. بدین سان با فرار ادریس به مغرب، حکومتی را تاسیس کردند و نخستین سلسله شیعی در جهان اسلام را تشکیل دادند. تمدن اسلامی را در این منطقه با تاسیس شهرهایی همچون فاس و ساختن مساجد بسیار شکوفا نمودند.
یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن، یکی از یاران و راویان امام صادق و از نظر مذهبی نیز مردی خوش عقیده بود. وی در قیام فخ، زخمی و متواری شد و سرانجام به سرزمین دیلم در شمال قزوین رفت. یحیی در سال 176 هجری با کمک پادشاه سجستانی منطقه دیلم قیام کرد. مردم شهرها و ولایات شمال و جنوب البرز و قزوین وی گرویدند و چنان دامنه قیام او گسترش یافت که هارون از فضل بن یحیی برمکی کمک خواست تا ترک شورش کند. وی دل خوشی از یاران خود نداشت، چون پراکندگی و اختلاف میان یاران خود را مشاهده کرد، دعوت فضل را پذیرفت؛ اما به شرطی که هارون به خط خویش، نامه ای با گواهی فقیهان و قاضیان بغداد برایش بفرستد. هارون نیز پذیرفت و امان نامه ای برای وی فرستاد.
یحیی به همراهی فضل الله به بغداد رفت و هارون هدایایی به وی داد و پس از مدتی نیز فضل او را رها ساخت و یحیی به مکه بازگشت. اما چندی نگذشت که هارون، یحیی بن عبدالله را از حجاز به بغداد طلبید و او را به زندان افکند و به او چنان سخت گرفت تا از دنیا رفت.
این قیام هم آثاری داشت هرچند که با امان او را از آنجا بردند و در زندان کشتند یا وفات کرد، ولی وی در دیلم پیروان بسیاری یافت و با عالمانی که همراه وی بودند اسلام را در این منطقه گسترش داد و باعث شد که ولایتعهدی را به امام رضا بدهند و جلوی قیام را بگیرند. بر اثر قیام یحیی بن عبدالله بود که سادات به دیلم و طبرستان حرکت کردند و برخی شهید شدند و بعضی سکونت گزیدند و البته گاهی هم سرکوب می شدند.
امام کاظم(ع) در دوران منصور دوانیقی
امام موسی کاظم(ع) در طول10 سال خلافت منصور دوانیقی به شدت تحت نظر بود و جاسوسانی در کنار امام بودند که در مدینه رفت وآمدهای آنان را کنترل و یاران او را شناسایی می کردند.
امام کاظم نیز از سیاست تقیه استفاده می کرد و با پیک های ویژه ای دستورهای خود را به آنان ابلاغ می کردند. کنترل آن حضرت به قدری بود که حتی یک بار به غاری در یکی از روستاهای شام پناه برد. مهدی عباسی در دوران یازده سال خلافتش، سیاست تعدیل را در پیش گرفته بود و فشار و سختی های علویان و خاندان رسالت برداشته شد و سادات و علویان از زندان ها آزاد شدند. امام موسی بن جعفر در روزگار مهدی از فرصت استفاده کرد و به سازماندهی شیعیان پرداخت. بر خلاف سیاست نرمش مهدی نسبت به علویان، هارون، امام کاظم را به سبب گسترش فعالیت های فرهنگی اش به شدت تحت تعقیب قرار داد.
فعالیت های امام کاظم(ع) در دوران قیام های علویان
از فعالیت های پنهانی امام، پایداری ایشان در برابر اوضاع است که امام از دو روش استفاده می کردند.
روش اول: فعالیت پنهانی
این روش در اصل نوعی مقاومت منفی بود؛ از هواداران و طرفداران و رابطان خود می خواستند که هرگونه رابطه با حکومت را قطع کنند و هیچ معامله ای در هیچ سطحی با آنها نداشته باشند و دادرسی نزد آنها نبرند، تا جایی که در جریان صفوان امام راضی نشدند که شترها را حتی برای سفر حج هم کرایه بدهند، البته این مقاومت با اینکه نمودار یک مقاومت منفی به جای مقاومت مسلحانه بود، آثاری داشت و با این روش قرائت صحیحی از اسلام را مطرح می کردند و می گفتند که اسلام آن چیزی نیست که حکومت در حال اجرای آن است. در واقع ایشان با این مقاومت های منفی بین مکتب اسلام تفسیر درست اسلام و اسلامی که حکومت از آن استفاده می کردند، تفکیک ایجاد می شد. اسلام در سطح نظری خالی از هرگونه انحراف، با این مقاومت های منفی مطرح می شد هرچند درواقع مشکلاتی داشت و بدین وسیله حکومت را به استفاده ابزاری از اسلام متهم می کردند.
سازماندهی برخی از گروه های شیعه در این صورت که از روش گروهی که اینها با سازماندهی و تلاش های گروهی در واقع کار می کردند و ماموران حکومت تلاش می کردند این اسامی را به دست بیاورند؛ ولی مقاومت های منفی آنقدر قوی بود که آنها به این اسامی دسترسی پیدا نکردند تا آنها را سرکوب کنند. در هر صورت آن گروه ها با این مقاومت های منفی تشیع را در سراسر بلاد اسلامی به دور از چشم حکومت منتشر ساختند تا آنجا که به صورت نیرویی بزرگ در آمدند و هرگز حکومت نتوانست گروه ها را به اطاعت خود وادار کند و همین مسائل سبب شد که حکومت به ناچار به امام رضا(ع) پناه ببرد و جلوی گسترش این قیام ها و حرکت ها را بگیرد در واقع امام(ع) با این روش، حق خود را در حکومت بسیار موکد کردند و به نگهداری یاران و پایگاه های خود پرداخت تا از انحراف آنها جلوگیری کند و در مسیر درست قرار بگیرند. این روش پنهانی به دو صورت نمودار می شد:
- 1) تایید جنبش های انقلابی و پشتیبانی از آنها
امام از جنبش های انقلابی حمایت می کردند که البته این انقلاب را در واقع خاندان ایشان رهبری می کردند و چنانکه گفته شد رهبر هر قیام از اهل بیت بودند و امام نیز عموما از این قیام ها حمایت کردند. این شورش ها به اذن امام و مقاومت امام انجام می گرفت و این کوشش ها به هم مربوط بود و با سازماندهی انجام می شد و با این روش ها اعلام می کردند که حکومت از آن امام علیه السلام است و رضایت اهل بیت باید تامین بشود پس در این مقاومت های منفی، امام از این جنبش حمایت کردند.
- 2) به دست گرفتن قدرت رهبری و نظارت مستقیم بر امور شیعیان
امام از نظر عقیدتی و فکری و به لحاظ رفتار، شیعیان و عموم علویان را راهنمایی می کردند تا اینکه با استفاده از اینها پایگاهی برای یک جنبش گسترده و همگانی به وجود بیاید و هدف اصلی امام که در واقع نابود کردن طاغوت و حکومت بنی عباس و مقابله با انحرافات و کج روی هایی بود که وجود داشت. امام کاظم(ع) یا آنها را اصلاح می کردند یا افشا می کردند و از این جهت است که می دانیم امام و پیش از ایشان پدر بزرگوارشان یعنی امام صادق(ع) و همچنین امام باقر(ع) پیوسته تحت تعقیب و فشار و آزار بودند. گاهی امام مجبور می شدند شکایت خود را به درودیوار بنویسند و مردم را آگاه کنند و بدانند که اهل بیت علیهم السلام در راه اسلام و اجرای عدالت رنج و سختی متحمل می شوند.
فعالیت آشکار امام در بیان اسلام حقیقی و مبارزه با انحرافات بوده این فعالیت های آشکار برای امام این فرصت را ایجاد کرد که با جهل و جاهلی مبارزه کنند و مردم را روشن کند و شبهاتی که فراوان هم به صورت الحاد و کفرآمیز بین مردم منتشر می شد، امام افشا می کردند. در این زمان شبهات زیادی مطرح بود، زیرا در زمان هارون دروازه های کشور اسلامی به روی جریان های بیگانه و غربی باز شده بود و افکار و عقاید مختلف مطرح می شد و امام لازم می دیدند که به آنها پاسخ بدهند و آنها را افشا کرده که مردم فریب نخورند و امام بدون اینکه تسلیم شوند، نظریه ای را که احساس می کردند مخالف اسلام است، ایستادگی می کردند و نظریه دقیق اسلام را مطرح می کردند و آن عقاید انحرافی را باطل می شمردند.
مناظره های امام کاظم با سران مذاهب دیگر
یکی دیگر از فعالیت های آشکار امام هم این بود که با پیشوایان مذاهب اسلام و رهبران آن در جلسه های متعددی بحث و مناظره داشتند و گاهی به آنها اعتراض می شد و با استفاده از متکلمین و شاگردان خودشان در واقع نظریه امامت را برای آنها توجیه می کردند. اغلب این مناظره ها با نظارت امام و توسط شاگردان امام انجام می گرفت که معروف ترین شان هشام بن حکم، هشام بن سالم و مومن الطاق است و نتیجه این مناظرات هم انتشار فکر تشیع است که آثار و برکات آن در دوران امام رضا، خودش را نشان داد و حجت های قوی و برهان قاطع که بر منطق و بحث دینی استوار بود، اندیشه تشیع را بر همه جا مطرح کردند. برخی از مستشرقین، یاران امام کاظم(ع) را صاحبان افکار آزاد توصیف می کردند. نکته دیگر اینکه شکی نیست که عمل امام در این زمینه در مقاومت های پنهان یا آشکار، او را به هدف نزدیک می کرد و همچنین مقام علمی و نیروی لازم برای گسترش افکار و زمینه مناسب برای پذیرفتن دعوت امام آماده و مهیا می شد.
فعالیت جاسوسان درباره امام کاظم(ع)
در عیون اخبار الرضا به این مطلب اشاره شده است که فعالیت های امام کاظم(ع) از چشم حکام دور نبود و به وسیله جاسوسان و سخن چینان به حکومت و به شخص هارون الرشید می رسید و این فعالیت های گسترده امام سبب خشم هارون شد. یک بار این جاسوسان به هارون الرشید خبر دادند که از سراسر اطراف جهان اسلام اموال هنگفت برای امام موسی بن جعفر گسیل می شود و امام اینها را جمع آوری می کند؛ از شرق و غرب برای ایشان اموال و هدایایی می رسد و بر اثر این دسیسه ها و جاسوسی ها هارون به دستگیری امام و زندانی کردن امام دستور داد! زمانی هم که یحیی برمکی آگاه شد که امام در پیکار خلافت عده ای را آماده می کند برای خلافت خود و با پایگاه هایی که تشکیل شده بود، امام رهبران این پایگاه ها را به خویش دعوت می کند و از آنان می خواهد که بر خلاف حکومت قیام کنند، یحیی برمکی به هارون خبر داد که کاری انجام دهید قبل از اینکه حکومت از دست برود، هارون در اینجا، امام را به زندان افکند. سرانجام رابطه امام با شیعیان را قطع کرد و شاید این طولانی ترین زندان باشد و امام در این مدت روزگار سخت و شکنجه های سختی را گذراندند و در اواخر دلتنگ شده بودند و از درازی روزگار زندان به ستوه آمده بودند و در این مدت به جهت بیمی که از ارتباط او با شیعیان می رفت از زندانی به زندان دیگر منتقل می شدند.
در مدت زندان، سلامتی امام تحلیل رفته بود تا آنجا که بدن شریف شان ضعیف و لاغر شده بود. زندانبان ها گزارش کردند که وقتی که امام به سجده می رفتند مثل این بود که یک پیراهنی آنجا افتاده است. امام مرتب و به شدت تحت آزار و اذیت بودند. روزی فرستاده ای از طرف خلیفه هارون الرشید بر امام وارد شدند و گفتند که خلیفه از این رفتار با امام نادم هستند و از امام پوزش می خواهند و به آزادی شما فرمان داده و از امام درخواست می کند که امام به دیدار هارون برود و از او پوزش طلبند و در نتیجه باعث خشنودی هارون شوند، ولی امام در مقابل این پیشنهاد ابرو در هم کشیدند و با کمال صراحت به او پاسخ منفی دادند و بدین وسیله تلخی این ناگواری ها را تحمل کردند؛ اما هرگز در برابر حکومت تسلیم نشدند؛ نامه ای هم منسوب است که به هارون نوشتند و نفرت و خشم خود را نسبت به حکومت فاسد هارون بیان کردند که فرازی از این نامه بدین شرح است:
«هارون هرگز بر من روزی پربلا نمی گذرد که بر تو روزی شاد سپری می گردد، اما بدان ما همه در روزی که پایان ندارد حاضر می گردیم و آنجاست که مردم فاسد زیان خواهند دید و پاداش از آن خوبان است.»
میراث علمی امام کاظم(ع) مانند اعجاز است چنانکه در همین ایران عزیزمان حضرت معصومه و امام رضا و... از آثار و برکات امام هستند.
موسی بن جعفر با وجود رنج و زحمت های بسیار و انتقال از این زندان به زندان دیگر از فعالیت های علمی دست نکشیدند و همواره با شاگردان پدرش به گونه ای سری مرتبط بود و خود نیز شاگردانی تربیت کرد. ایشان مناظراتی با اهل کتاب داشتند که در برخی موارد موفق می شدند آنان را به اسلام در می آوردند.
آن حضرت در برنامه تربیتی خود به یارانش می فرمودند: بهترین وسیله تقرب به خدا پس از معرفت، نماز، نیکی به پدر و مادر و کنار گذاشتن حسد، خودبینی و فخرفروشی است. هر آنچه از علم نمی دانی فراگیر و از آنچه میدانی به جاهل بیاموز، عالم را برای علمش احترام کن و با او ستیزه مکن؛ جاهل را برای جهالتش کوچک شمار، ولی او را فراخوان و تعلیمش کن.
از تکبر بر دوستان من و بالیدن به علم خویش بپرهیز تا مبادا خدا بر تو غضب کند. همنشینی با اهل دین شرف دنیا و آخرت است.
مشورت با خردمند خیرخواه میمون و مبارک و رشد و توفیق خدایی است. هر آنچه عاقل اشارت کند، خلاف نکن که مایه هلاکت است. در کتاب شریف اصول کافی به این مطلب اشاره شده است؛ سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعی از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد. حضرت فرمود عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید.
در منابع، شاگردان آن حضرت را حدود 274 نفر برشمرده اند که در رجال طوسی آمده است. برخی از یاران ایشان در فقه، کلام، حدیث ،تاریخ و تفسیر تخصص داشتند از جمله شش نفر آنان که از نظر جلالت علمی و وثاقت مورد تایید علمای شیعه اند: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، محمد بن عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابی نصر. به جز این شش نفر علی بن یقطین و حسن بن علی بن فضال نیز از یاران مشهور آن حضرت بودند. امام کاظم در طول دوران امامت خود با وجود تاسیس مدرسه بغداد در سال 145 هجری و مهاجرت بسیاری از دانشمندان و فقها و مورخان و محدثان مدینه به آن شهر، نگذاشت چراغ علم و دانش در مدینه به خاموشی گراید.
برای آشنایی با فعالیت فرهنگی و سیاسی شاگردان آن حضرت به معرفی دو نفر از آنان می پردازیم:
یونس بن عبدالرحمن:
یونس بن عبدالرحمن از وابستگان قبیله اسد و از موالی علی بن یقطین بود که حدود سال 120 هجری متولد شد. مقام و منزلت علمی وی بسیار ستوده و درباره وی گفته اند: «نشانه های دین را از یونس بگیرید.» امام رضا علیه السلام درباره وی فرمود: «یونس سلمان زمانش بود.» امام علی بن محمد هادی(ع) درباره کتاب یوم و لیله وی چنین فرموده اند: «این کتاب بر اساس دین من و پدران من نوشته شده و همه مطالب آن حق است.» در منابع 35 اثر برای وی ثبت شده که درباره فقه، حدیث، کلام و تفسیر قرآن است.
علی بن یقطین:
علی بن یقطین در اصل اهل کوفه و از موالی قبیله اسد بود. پدرش یقطین بن موسی از داعیانی بود که مروان بن محمد در جست وجوی وی بود. علی بن یقطین در سال 124 هجری به دنیا آمد. وی پس از کوفه در بغداد سکونت گزید و در دستگاه هارون راه یافت و در همان جا از دنیا رفت. از جمله آثار وی کتاب «مسائل» است. وی مردی بخشنده و سخاوتمند بود و هر سال 150 نفر از عطایای او برخوردار می شدند. امام کاظم بارها او را دعا کردند و شهادت دادند که وی اهل بهشت است.