آرشیو دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۴۵۶۵
صفحه اول
۱
یادداشت

هوش مصنوعی؛ لویاتان عصر جدید و پایان تاریخ

دکتر غلامرضا حداد (عضو هیئت علمی دانشگاه)

ما هنوز چندان متوجه ابعاد و اعماق تحولی که هوش مصنوعی در حال رقم زدن آن در زیست انسانی است نشده ایم و این طبیعی است، چراکه ما در متن و بطن آن تحول قرار داریم و نمی توانیم از منظر ناظری بیرونی به آن بنگریم. هوش مصنوعی در حال شکل دادن به آخرین انقلاب بزرگ بشری و در عین حال ضد بشری است؛ انقلابی که در آن اقتدار و حاکمیت از انسان سلب و به موجودیتی فراانسانی منتقل می شود. هوش مصنوعی با تمدن بشری چه خواهد کرد؟

1- هوش مصنوعی ما را از خودمان بهتر می شناسد، پس می تواند بهینه ترین تصمیمات را برای ما و به جای ما بگیرد و ما انسان های مدرن که ارزش و فضیلت را به دستاوردها گره زده ایم از این ظرفیت استقبال می کنیم؛ چرا وقتی با هوش مصنوعی می توانیم با کمترین هزینه، بیشترین و بهینه ترین دستاورد را داشته باشیم آن را از خود دریغ کنیم؟! انسان در طول حیات خود همواره ناگزیر از فداکردن چیزی برای به دست آوردن چیز دیگری بوده است. در انقلاب کشاورزی انسان، آرامش و آسایش زیست طبیعی در قالب شکارگری و خوشه چینی را فدای ثبات و تضمین بقا در زیست کشاورزی کرد و در انقلاب علمی و صنعتی نیز او قدرت مدرن، کنترل بر طبیعت و رفاه را به قیمت دست شستن از آرامش روانی زیست در لوای حقایق سنتی به دست آورد. اما در این انقلاب پیش رو انسان، «خود» را که در عاملیت، اراده و اختیار تصمیم گیری تجلی می یابد به قیمت بهینه ترین دستاورد فدا خواهد کرد و این پایان انسان است. هوش مصنوعی برخلاف تمامی مصنوعات بشری که ابزاری برای قدرتمندترکردن انسان و بهبود کیفیت زیست او بوده اند به جای اینکه ابزاری در «اختیار» انسان باشد، با سلب عاملیت و اختیار، او را به ابزار خود بدل خواهد کرد.

2- نهادسازی، مولد و در عین حال مولود تحولات زیست بشری در طول تاریخ بوده و هر عصری با نهادهای خود معنا و تحقق یافته است. نهاد به معنای مجموعه قواعد و هنجارها و رویه هایی که حقیقت را در عرصه های مختلف زیست اجتماعی برمی سازند به انسان عاملیتی می بخشد که بتواند در قالب بازی با قواعد به منابع مورد نیازش دست یابد. کارکرد تمامی نهادها وابسته به عاملیت انسانی است و انقلاب هوش مصنوعی با سلب عاملیت از انسان، پایان فرایند نهادسازی و به عبارت بهتر پایان تاریخ خواهد بود. قدرت هوش مصنوعی از توانایی بی انتهایش در فراتحلیل و فراترکیب داده ها به دست می آید...

هوش مصنوعی داده های حاصل از کنش انسانی را در بزرگ مقیاس ترین سطح ممکن تحلیل کرده و بهینه ترین کنش را پیشنهاد یا البته بهتر است بگوییم اعمال می کند. اما این تعبیر تنها در آغاز کار هوش مصنوعی مصداق می یابد که بناست کنش ها و انتخاب های انسانی را به عنوان داده موضوع تحلیل قرار دهد اما در آینده ای که تمامی کنش ها و انتخاب های انسان توسط هوش مصنوعی سامان داده شود داده ها صرفا دایره گزینه های پیشین هوش مصنوعی را شامل خواهد شد و این یعنی حاکمیت مطلق به او منتقل خواهد شد.

3- شاید این بسیار بدبینانه به نظر برسد؛ خب کافی است انسان اراده کند تا دو شاخه هوش مصنوعی را از پریز برق بکشد و تمام. اما این هم بسیار خوش بینانه است چون انسان هیچ گاه در طول تاریخ نتوانسته است این قبیل دو شاخه ها را از پریز برق بکشد، چراکه گزینه های انسانی را همواره منطق حاکم بر تصمیم گیری های فردی اش شکل داده اند و این منطق نه درکی از تاثیرات بلندمدت انتخاب هایش داشته است و نه امکانی برای تحقق یک کنش جمعی متفاوت از گزینه های فردی. منطق گزینش انسان مدرن عمدتا بر دو فرایند «جامعه پذیری» و «رقابت» استوار بوده است و هر دوی اینها مانع از آن هستند که او بتواند تصمیمی خلاف آنچه در قالب اقتضائات ساختاری در حال وقوع است اتخاذ کند. جامعه پذیری مبتنی بر شناسایی تجربی مکانیسم های پاداش و تنبیه، انسان مدرن را به سمت بیشترین دستاورد هدایت می کند و رقابت باعث می شود فرد حتی برخلاف میلش چیزی را انتخاب کند که دیگران انتخاب می کنند؛ اگر تو به هوش مصنوعی پشت کنی و همسایه ات چنین نکند، آنگاه تو بازنده خواهی بود. این منطق تصمیم گیری هوش مصنوعی را به لویاتانی جدید تبدیل خواهد کرد که انسان به ظاهر آزادانه روزی اراده و اختیارش را به او تفویض می کند اما دیگر نخواهد توانست آزادانه آن را از او پس بگیرد.

4- تمدن مدرن بر «اندیشه لیبرال» و تلقی لیبرالیستی از انسان استوار است و انقلاب پیش رو بیش از هر چیز در تقلیل این اندیشه به «فایده گرایی» صرف ریشه دارد. اندیشه لیبرال متوجه مبانی حقوقی است که فردیت انسانی را به عنوان عالی ترین و مقدس ترین حقیقت برمی سازد اما در مقابل، فایده گرایی به جای مبانی بر نتایج تاکید دارد: بیشترین لذت برای بیشترین افراد. در اندیشه لیبرال فرد انسانی تنها موجودیت واقعی و دارای روح است و با ارجاع به هیچ موجودیت موهوم دیگری نمی توان حقوق ذاتی و طبیعی فرد انسانی را نفی کرد اما در فایده گرایی همه چیز به بیشترین دستاورد برای بیشترین افراد تقلیل می یابد؛ بنابراین براساس فایده گرایی اگر بهینه ترین خروجی ها با نفی حقوق ذاتی فرد انسانی همراه باشد منطقا اصولی نقض نشده است؛ شبیه به آنچه کمابیش آلدوست هاکسلی در رمان «دنیای قشنگ نو» تصویرسازی کرده است. تقلیل دادن حقوق ذاتی و طبیعی فرد انسانی به مصرف و لذت جویی فردی در فایده گرایی است که انتقال عاملیت و اراده انسانی به هوش مصنوعی را منطقی و پذیرفتنی کرده است. شاید تحلیل های بیوشیمیک و بیوژنتیک از گزینش های فردی انسان از منظری علمی و در سطحی نظری توانسته باشد اصالت و اعتبار فردیت لیبرالی را تا حدودی مخدوش کند اما این هوش مصنوعی است که آن را در عمل نابود خواهد کرد.

5- هوش مصنوعی بیشترین نمود را در اقتصاد سیاسی با بی معناکردن مفهوم «کار» خواهد داشت. ممکن است در ابتدا تصور شود هوش مصنوعی با کاهش هزینه های تولید و بالابردن بهره وری در بازار و ارتقای ظرفیت های حکومت گری در دولت، آینده روشنی پیش روی انسان می گذارد اما آنچه در پشت این سراب انتظارمان را می کشد وحشتناک تر از حد تصور است. هوش مصنوعی هر کاری را بهتر و ارزان تر از فرد انسانی انجام می دهد و مبتنی بر منطق بازار که بر بیشترین سود با کمترین هزینه استوار است؛ ازاین رو دلیلی برای پرهیز از آن وجود ندارد؛ اما این امر انسان را به عنوان یک طرف رابطه کارگر و کارفرما حذف می کند. در گذر تاریخ هر شکلی از تغییر شیوه تولید، به تحول ماهیت کار منجر شده است اما انقلاب هوش مصنوعی اساسا کار را بی معنا خواهد کرد. اگر صنعتی شدن، انسان کشاورز را به انسان کارگر تبدیل کرد و اتوماسیون صنعتی بر ارزش کار انسان کارگر تاثیر گذاشت و او را ناگزیر از پذیرش محرومیت به موازات حرفه ای شدن و در ادامه چندحرفه ای شدن کرد، هوش مصنوعی او را از زنجیره تولید برون گذاری خواهد کرد و این تنها شامل کارگران یقه آبی نیست، بلکه کارگران یقه سفید و تمامی حرفه ها را شامل خواهد شد؛ چراکه هوش مصنوعی از تخصصی ترین حرفه ها مثل وکالت و پزشکی و مهندسی تا حتی خلاقیت و نبوغ هنری را بهتر از فرد انسانی به انجام می رساند. ممکن است تصور شود که درنهایت هوش مصنوعی موضوع مالکیت فرد انسانی است و برایند تمامی اینها نیز توسط فرد انسانی تمشیت خواهد شد اما حقیقت آن است که هوش مصنوعی می تواند واجد شخصیت حقوقی و دارای حق مالکیت باشد؛ این یعنی اینکه در آینده هوش مصنوعی در رقابت بازاری با هوشمندترین سرمایه داران نیز برنده بازی خواهد بود. بی معناکردن کار و خارج کردن فرد انسانی از زنجیره تولید جهانی اگرچه نوع انسان را به تمامی تهدید می کند اما آسیب های آن در گام های نخستین، انسان را در جوامع درحال توسعه پیرامونی بیش از جوامع صنعتی توسعه یافته متاثر خواهد کرد. در پس انقلاب هوش مصنوعی احتمالا نظام دولت - ملت ها موقتا تا مدتی تداوم خواهد یافت و در جوامع توسعه یافته صنعتی می توان خوش بینانه انتظار داشت خارج کردن انسان از زنجیره تولید با دریافت مالیات از برندگان بازاری توسط دولت و بازتوزیع آن در جامعه نسبتا جبران شده و طرف تقاضای بازار همچنان تضمین شود. اما مبتنی بر قواعد نظام بین الملل حاکمیت-بنیاد، دولت های توسعه یافته تنها در قبال شهروندان خود چنین تعهدی دارند و میلیاردها انسان در جوامع پیرامونی به واسطه خارج شدن از زنجیره تولید، خیل بی کاران و گرسنگانی را شکل خواهند داد که دولت هایشان نه منابع کافی و نه ظرفیت لازم برای اداره امور عمومی آنها را نخواهند داشت و این امر شکافی غیرقابل جبران را در اقتصاد قطبی شده جهانی به دنبال خواهد داشت. این زنگ خطری برای جوامعی شبیه به ایران است که هشدار می دهد فرصت ها برای نیل به توسعه بسیار کوتاه تر و امکان ها برای تحقق آن بسیار کمتر از آنی است که تصور می شده است. قطار توسعه جهانی در سربالایی نفس گیر پیش رو به زودی ناگزیر از جداکردن واگن های انتهایی است و در این میان مهاجرت به جوامع توسعه یافته آشکارا تمثیل تلاش مسافران واگن های انتهایی برای رهانیدن انفرادی خود از سرنوشت هولناکی است که به شکل گروهی انتظارشان را می کشد. درهای توسعه به روی ما به سرعت در حال بسته شدن است و ما به زودی زندانیان ابدی توسعه نیافتگی خواهیم بود اما درست در همان زمانی که ضروری است با شوکی ادراکی به خودآگاهی جمعی مان، تلاشی تاریخی را به سوی نجات سامان دهیم، اصرار داریم که قل و زنجیرهای بسته به دست و پایمان را همچون مایملک همراه خود ببریم. به فهرست اولویت های سیاست گذاران ایران امروز نگاهی بیندازید تا عمق فاجعه برایتان آشکارتر شود. حال که نمی توان امیدوار بود کسی دوشاخه هوش مصنوعی را از پریز برق بکشد تا این واقعی ترین فیلم ژانر وحشت در همین سکانس ابتدایی تمام شود، کاش کسی بود که دو شاخه شوک ادراکی ما ایرانیان را به برق می زد.