گفت و گو با کتایون مقدم، نقاش، به بهانه نمایشگاه آثارش «دختران انتظار»
در انتظار برابری
همان طور که گفتید، اندرونی استعاره ای است از انزوای زنان از طرف قدرت های مردانه، چه در حقوق اجتماعی و چه در حقوق خانوادگی زنان که همیشه محکوم به عقب نشینی هستند. درعین حال در گذر زمان، چه با تحولات اجتماعی و جنبش های فمینیستی در غرب و انعکاس آن در جوامع دیگر و چه زنانی از جوامع مختلف که هنجارشکن بوده اند و مرزهایی را شکسته اند، هرکدام باعث شدند تغییراتی در روند حقوق زنان شکل بگیرد؛ اما هنوز مشکلات زیادی وجود دارد که شدت آن در جوامع مختلف متفاوت است و حکایت همچنان باقی و تفکر مردسالارانه حاکم است.
بله، همان طور که اشاره کردید، جز در دو دوره کاری که در گالری 26 با موضوع خط های باستانی، به مقوله زبان و نوشتار پرداختم یا در 1399 در گالری شیرین که رویکردی محیط زیستی داشت، در سال های خیلی دور هم چه در گالری الهه 1378 و چه در گالری آریا 1379-1380 گالری آبان و آبان 1386 همگی محوریت اصلی کارهایم زنان و فضایی که در آن زندگی می کنند و مشکلات آنها بوده است. هنر از بدنه و زمینه خودش یعنی جامعه جدا نیست. حال بعضی مستقیم تر به مقولات اجتماعی می پردازند. در این آثار به دردمندی زنان به ویژه زنانی که در جامعه اسمی از آنان برده نمی شود، پرداخته می شود. به عبارتی زن خانه دار اطلاق می شوند که به نظرم همین اسم ناخودآگاه برچسب ماندن در خانه و عقب رانده شدن را در ذهن زنان نهادینه می کند و نقش پشت پرده بودن را پذیرا می شوند.
امیدوارم این نگاه های محدودکننده روزی به پایان برسد و محو شود، به گونه ای که به خط افق برسد و این فرسایش ادامه یابد؛ اما هنوز در بیشتر جوامع زنان به شکلی حقوق شان پایمال می شود و این کشاکش همچنان ادامه دارد.
برای رسیدن به یک اثر معاصر بسته به ایده و مفهوم محوری و کانسپت هر دوره کاری دلالت های متفاوتی در پیرامون خودم پیدا می کنم؛ مثلا در دوره در هم تنیدگی که رویکردی محیط زیستی داشت، تخریب دریا و تهدید زندگی پرندگان مطرح بود و دلایل آن که به فعالیت های انسان مدارانه بر می گشت، از قبیل مصرف گرایی و... .
این کارها همان طور که اشاره کردید، به مشکلات زنان درباره جامعه مردسالارانه که هویت اجتماعی و فرهنگی زنان را به دلخواه خودشان رقم می زنند، اشاره دارد. همچنین خاطرات و داستان هایی که بر آنها می گذرد، تلخی ها و سختی ها و دم نزدن هاست. همچنین علاقه ام به معماری ایرانی باعث شد به طور نمادین از آن در کارها برای بیان مفهوم استفاده کنم.
من به مسائل اجتماعی و فرهنگی حساس هستم، ولی با موضوع کارم باید عمیقا درگیر شوم. منظور این است که اخبار آن قدر سریع اتفاق می افتد و تغییر می یابد که نمی توان با آن همگام شد. از طرفی فکر می کنم حوزه خبرنگاری از هنر کمی جدا است. هرچند می توان از خبر برای ساخت یک اثر تغذیه کرد؛ یعنی از واقعیت محض، ولی به هر حال هنر آمیزه ای از واقعیت و خیال است. بشخصه باید چیزی در ذهنم ته نشین ، پالایش و آنالیز شود و از زوایای مختلف به آن نگاه کنم تا بتوانم آن را به کار هنری بدل کنم.
چقدر هنگام خلق اثر خود را رها و به ناخودآگاه خود می سپارید و چقدر در قید خودآگاه و ایده از پیش فکر شده هستید؟ برای ما از مسیر رسیدن به سوژه و اثر و سبک کاری خود بگویید.
در کارها همیشه از یک رفتار ناخودآگاهانه و فی البداهه شروع می کنم و به قول سیکه ایروس از تصادف شروع می کنم و کم کم کار مسیر خودش را پیدا می کند و به گونه ای کم کم ایده و مفهوم را می گنجانم.
اگر به کارها خیلی نزدیک شوید، متوجه می شوید که هیچ عنصری خیلی ساخته و پرداخته نشده و حتی لکه های اتفاقی هم دیده می شود. در حقیقت رفتاری آبسترکت و حتی اکپرسیونیستی در نحوه اجرا و رنگ گذاری ها دیده می شود، در ترسیم بناها حتی برخلاف طبیعت محاسبه گونه معماری آزادانه و بی محابا اجرا شده اند، البته غیر از صورت ها که با رویکردی معاصر فتو بیس بودن کارها مطرح است که در کار های بزرگ از روی عکس مو به مو نقاشی شده اند. گاهی در کنار اکسپرسیونیستی بودن خط ها حتی برای ایجاد فضایی مبهم از نحوه رنگ گذاری امپرسیونیست ها استفاده می کنم؛ یعنی رنگ ها هیچ کدام صددر صد خودشان نیستند. و برای مخدوش کردن فضا از همین لکه های کوچک رنگی استفاده می کنم یا حتی کلیت کار فضایی سورئالیستی دارد. در هر صورت سبک خاصی مدنظر نیست، کار معاصر چند لایه است و ایده محور؛ بنابراین روایت و متن نقش مهم تری دارد. چه استفاده مستقیم از عکس و چه کپی کردن از عکس یا استفاده از منابع مختلف از طراحی های قبلی ام با تلفیق خط و رنگ و بافت همه و همه گرته برداری هایی برای بیان متن اصلی هستند.
در جنوب شرقی آسیا بودیست ها مردگان خود را می سوزانند و خاکستر آن را در ظرفی سرامیکی می ریزند و در معابد یا خانه های شان نگه می دارند. در معبدی دیدم در قسمتی از ساختمان در فضاهایی مربع شکل و ساده و بسیار کوچک که به این منظور تعبیه شده بود، از این گلدان های سرامیکی خاکستردار قرار داده بودند. روی شیشه این ویترین های کوچک عکس و اطلاعاتی از متوفی قرار گرفته بود. از تعدادی از آنها عکاسی کردم. شاید در ناخودآگاهم حک شدند، نمی دانم.
زنان در گذشته تنها یک یا دو عکس یادگاری در عکاس خانه ها از خود به جای می گذاشتند؛ آن هم در خانواده های متوسط و مرفه. این عکس ها همیشه برایم جذاب بود. زیبایی طبیعی و نگاه مغموم و پر از راز و رمزشان و حس مستتر در این نگاه مسحورکننده بود که با سلفی های امروزه کلا فرق داشت.
و اما معماری به نظرم عاملی جدا کننده می آید؛ آن گونه که در فضای شهری معماری یا خانه به عبارتی بدل به فضای خصوصی می شود که اقتدار جامعه مردسالار به مرد قدرت می دهد تا زن را در خانه نگه دارد و هویت اجتماعی را از او بگیرد و زن باید فقط با هویت فردی خودش تنها بماند.
در زندگی عشیره ای اوضاع کمی بهتر بوده و زنان آزادتر بودند. در امور چه معیشت، چه تقسیم کار یا اجرای آیین ها و... برای زنان برابری بیشتری احساس می شود. شاید چون معماری نبود و چادر استحکام کافی برای کنترل زن و جدا کردنش را از محیط اطرافش نداشت.
درباره گالری داری باید بگویم در زمانی که من گالری دار بودم، مسئله اصلی من معرفی هنرمندانی بود که هنر مفهومی را دنبال می کردند؛ چرا که هنوز درگیر مدرنیسم بودیم. امروزه هنرمندان آن تجربه ها را پشت سر گذاشته اند و از طرفی مارکتینگ مهم تر به نظر می رسد.
آب دلالتی است بر اینکه هیچ اندیشه ای دوام ندارد و هیچ قدرتی دوام ندارد. همه چیز در طی زمان شسته می شود و زوال می یابد. اینجا تعمدا همه چیز از قطعیت خارج می شود و همه چیز در حال پاک شدن است، همان گونه که مردان در حال زدودن زنان از جامعه هستند. از طرفی انعکاس یعنی تکرار واقعیت؛ یعنی ادامه یک قصه در طی ادوار. قصه دردمندی زنان از گذشته تا امروز که در انتظار همه چیز هستند.
درباره رنگ ها حال و هوای سورئال و نوستالژیک آثار رنگ هایی می طلبید که به قول سایه، تاسیان (دلتنگی) را بهتر بیان کند؛ جهانی خیالی و پرابهام و در عین حال سوال برانگیز و تامل برانگیز.