آرش نصراصفهانی، جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی در گفت و گو با «شرق» مطرح کرد: بهره برداری سیاسی از مهاجران افغانستانی محتمل است اما نه در مقیاس بزرگ
به نظرم مهم ترین تاثیر آن افزایش خشونت و بدرفتاری نسبت به افغانستانی ها بود که در مواردی اشکال حادی مانند خشونت فیزیکی جمعی پیدا کرد. فضای منفی شکل گرفته نسبت به افغانستانی ها در شبکه های اجتماعی پیامدهایی به شکل واقعی برای آنها در کوچه و خیابان ایجاد کرد. کودکان در مدرسه بیشتر از قبل مورد آزار قرار می گرفتند، خانواده ها بیشتر نگران امنیت فرزندانشان در سطح شهر یا روستا بودند، بزرگسالان هم بیشتر در معرض نگاه سرزنش آمیز جامعه محلی قرار گرفتند که در مواردی می توانست به خشونت کلامی یا فیزیکی منجر شود. نتیجه این فضا این بود که افغانستانی ها برای اجتناب از تنش، کمتر در فضای عمومی ظاهر شوند. در واقع افغانستانی ها سال هاست از این استراتژی نامرئی بودن و جلب توجه نکردن برای حفاظت از خود استفاده می کنند. مزیت شغل هایی مانند خیاطی یا کیف و کفش دوزی که بسیار در بین افغانستانی ها متداول است را باید همین نکته دانست. این کارگاه های زیرزمینی کمک می کنند افغانستانی ها با حداقل تماس با جامعه محلی زندگی کنند. اتفاقی که پس از قدرت گرفتن مجدد طالبان افتاد و موج جدیدی از مهاجرت به ایران شکل گرفت، این وضعیت را تا حدی تغییر داد. از یک طرف تعداد افغانستانی ها در مناطقی مانند استان تهران افزایش پیدا کرد که خود به خود باعث می شد در فضاهای عمومی بیشتر دیده شوند. به علاوه با اجرای طرح سرشماری بسیاری از افراد مدارک اقامتی دریافت کرده بوده اند و در نتیجه قاعدتا منع قانونی برای حضور در مکان های عمومی نداشتند. مهاجران تازه وارد نیز برخلاف قدیمی ترها آشنایی کمتری با فضای ایران داشتند و احتیاط کمتری به خرج می دادند. مجموعه این عوامل سبب شد جریان مهاجرستیز به استناد عکس هایی از حضور پرتعداد افغانستانی ها در فضاهای عمومی یا وسایل حمل و نقل عمومی، هراس جمعی در جامعه ایجاد کند. در نهایت نتیجه این شد که افغانستانی ها در مناطقی مثل شهر تهران از حضور در مکان های عمومی تا حد امکان اجتناب کنند، به صورت جمعی در مکان های عمومی ظاهر نشوند، از لباس بومی خود کمتر استفاده کنند و به شکلی از حیات شبه زیرزمینی بازگردند. همه اینها در شرایطی اتفاق افتاد که حضور آنها در فضاهای عمومی با توجه به اینکه بسیاری مدارک اقامتی دارند هیچ منعی ندارد ولی متاسفانه به سبب فضاسازی منفی سال گذشته بسیاری خود را از این حق محروم کردند.
دستگیری و بازگرداندن افغانستانی های فاقد مدارک اقامتی از اوایل دهه 1370 شروع شده و تا امروز ادامه داشته است و موضوع جدیدی نیست. به نظرم اتفاقی که در یک سال گذشته افتاده است رسانه ای کردن این اقدام دولت برای اطمینان دادن به ناراضیان از وضعیت مهاجرت به کشور است. در واقع دولت از طریق اطلاع رسانی گسترده تلاش می کند نشان دهد نسبت به این مسئله توجه ویژه دارد. ولی اگر آمار و ارقام را نگاه کنیم، روند بازگرداندن افغانستانی ها در دو سال گذشته تقریبا ثابت بوده گرچه ممکن است فراز و فرودهایی در ماه های مختلف داشته باشد. به نظر می رسد اقدام اصلی دولت در این زمینه، بازگرداندن گسترده مهاجران نیست بلکه آن چیزی است که تحت عنوان مسدودسازی مرزها مطرح می شود. اطلاعات زیادی درباره این طرح به شکل عمومی مطرح نشده اما به نظر می رسد هدف اصلی آن جلوگیری از تردد بین ایران و دو همسایه شرقی باشد که بر جریان مهاجرت بر ایران اثرگذار خواهد بود. حدس من این است که دولت به این نتیجه رسیده که تا زمانی که مرزهای شرقی کنترل نشوند، اخراج مهاجران اثربخش نیست زیرا امکان بازگشت آنها وجود دارد. البته مسدودسازی مرز اهداف دیگری هم دارد ولی اگر بتوانند آن را اجرا کند بر فرایند مهاجرت به کشور اثرگذار خواهد بود و شرایط سخت امروز برای افغانستانی ها را به مراتب سخت تر خواهد کرد.
دولت ایران در چهار دهه گذشته همیشه نسبت به افغانستانی های ساکن ایران نگاه امنیتی داشته و آنها را تهدیدی برای کشور می داند. در واقع سیاست های کلی هم همواره براساس همین اصل به گونه ای تنظیم شده است که بیشترین کنترل بر این جمعیت وجود داشته باشد. دولت هیچ تعهد بلندمدتی درباره این جمعیت نپذیرفته و بر اساس قوانین فعلی، دولت می تواند اکثریت قریب به اتفاق افغانستانی های ساکن ایران را صرف نظر از سابقه زندگی و نوع مدرک اقامتی از کشور اخراج کند. از جوانب مختلف اساسا دولت ایران نسبت به حضور و فعالیت های آنها در ایران محتاط است. ضمن اینکه همیشه آنها را امتداد حکومت افغانستان در ایران می داند. اما بخشی از جمعیت شیعه و فارس زبان افغانستانی به دلایل مختلف به حکومت ایران وفادارند و همکاری هایی با دولت ایران در حوزه های متنوع دارند. ولی نمی توان این گروه اندک را به کل جمعیت تعمیم داد. تعداد کسانی که شناسنامه گرفته اند در قیاس با تعداد افغانستانی های ساکن کشور بسیار بسیار اندک است. دوم اینکه همین گروه نزدیک به حکومت ایران کماکان محرومیت ها و تبعیض های زیادی را تجربه می کند و حتی شرایط این افراد در کشور هم به گونه ای نیست که بتوان آنها را شهروندان درجه یک کشور محسوب کرد. در نتیجه به نظرم اینکه بخشی از این جمعیت در راستای اهداف اجرائی کشور عمل می کند قابل تردید نیست اما به هیج وجه نمی توان آن را به کلیت این جمعیت تعمیم داد. در نتیجه استفاده سیاسی محتمل است اما در مقیاس آن نباید بیش برآورد داشت.
بسیاری از فعالان مدنی در سال های گذشته دولت را به سبب سیاست های تبعیض آمیز علیه افغانستانی ها مورد انتقاد قرار می دادند و خواهان بازنگری در این قوانین و نگاه انسانی به پناهندگان بودند. در مقابل همه دولت ها نیز همواره بر ضرورت کنترل امنیتی پافشاری کرده و از اعطای حقوق بیشتر اجتناب می کردند. فضای ایجادشده در سال گذشته و شیوع تئوری های توطئه به اشکال مختلف این فضا را به طور کامل تغییر داد. گویی دولت به حضور پرتعداد افغانستانی ها به نفع خود نگاه می کند و از این جهت دولت و مهاجران در یک جبهه واحد قرار می گیرند. همان طورکه گفتم این تصویر کاملا نادرست است و تکثر و تنوع جامعه مهاجر به لحاظ دیدگاه و نگرش سیاسی را نادیده می گیرد و افغانستانی ها را یا طرفدار طالبان می داند یا همدست دولت ایران و در هر دو حال آن را در جهت خلاف بخشی از جامعه ارزیابی می کند. درصورتی که خصوصا نسل جدید که در ایران متولد شده به هیچ عنوان صرفا در این دو دسته قرار نمی گیرد. به نظرم مخالفان به جای دیدن واقعیت های جمعیت افغانستانی های ساکن ایران از یک تصویرسازی غلط برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده کردند که در نهایت به ضرر مدافعان آزادی و برابری در کل منطقه است. یک چشم انداز بزرگ تر برای صلح و همزیستی در مقیاس منطقه راه حل بهبود شرایط است نه دمیدن در آتش ناسیونالیسم افراطی، حذف، طرد و اهریمن سازی از دیگری. به نظر من نیروهای پیشرو در ایران نیازمند یک چارچوب تحلیل بزرگ تر در مقیاس منطقه با هدف ایجاد همبستگی های فراملیتی هستند. جدادیدن مسائل ایران و تصور اینکه مشکلات ما صرفا با بستن درها به روی همسایه ها حل خواهد شد، درهم تنیدگی مسائل منطقه ای را نادیده می گیرد. ما نیازمند خلق همبستگی ها فراتر از قومیت ها، زبان ها و ملیت ها در مقیاس منطقه ایم زیرا مشکلاتمان بسیار شبیه به هم است و راه حل هم از مسیر واحد می گذرد.
در فضای سیاسی امروز ایران امکان تصمیم گیری در مورد موضوعات اساسی بسیار دشوار است. هر اقدامی از سمت دولت می تواند واکنش شدید مخالفان را به همراه داشته باشد خصوصا اینکه ترس از بهره برداری سیاسی دولت از مهاجران در بخش هایی از جامعه وجود دارد. موضوع مهاجرت به خودی خود همواره موضوعی مناقشه برانگیز در کشورهای مهاجرپذیر است و معمولا از موضوعات اصلی است که جامعه را دوپاره می کند. با درنظرگرفتن شرایط فعلی که امکان ایجاد اجماع درمورد تصمیم های کلان با چالش همراه است، سیاست گذاری درمورد مهاجران هم آسان نیست. به نظر می رسد سیاست بهره برداری اقتصادی از نیروی کار ارزان افغانستانی بدون تعهد به اقامت و حقوق شهروندی فعلا راهبرد اصلی دولت ایران باقی خواهد ماند. این وضعیت کمک می کند هم از منافع این جمعیت استفاده شود و هم هزینه های دولت تا حد امکان کاهش یابد. به علاوه اختلاف میان نهادهای مختلف در مدیریت وضعیت مهاجران را هم نباید نادیده گرفت. این شکاف خود را در تشکیل سازمان ملی مهاجرت به خوبی نشان داد. در شرایطی که موضوع مهاجران به طور کامل امنیتی سازی شده است اختلاف نهادهای موازی مسئول در این مورد را نباید دست کم گرفت. این اختلافات امکان تصمیم گیری را محدودتر می کند.
در جریان پژوهشی که سال گذشته با کمک همکارانم درباره وضعیت کودکان انجام دادم به موارد متعددی برخورد کردم که افغانستانی ها شرایط خود را نسبت به سال های قبل بدتر می دانستند. این موضوع خصوصا در مورد کودکان و نوجوانان متولد ایران بیشتر صدق می کند که طی سال ها تلاش کرده اند رابطه بهتری با جامعه محلی و همسالان خود شکل دهند ولی وقایع سال گذشته باعث شده چند قدم به عقب برگردند. بسیاری از این کودکان حتی اگر در روابط اجتماعی در کوچه و خیابان هم مورد آزار قرار نگرفته اند اما فضای مهاجرستیز شبکه های اجتماعی بر زندگی آنها تاثیر بسیار ناگواری داشته است. یک دختر 17ساله در مصاحبه خود به ما گفت هر روز در شبکه های اجتماعی پست ها و کامنت ها در مورد مهاجران را می خوانده و امید داشته است که در میان هزاران کامنت منفی علیه مهاجران کسانی را ببیند که از آنها دفاع می کنند اما به ندرت چنین افرادی پیدا می شده اند. او می گفت در میان همه کامنت ها به دنبال کسی می گشتم که درک کند من نقشی در این وضعیت ندارم و من هم دلم نمی خواهد شرایط این طور باشد اما کاری از دست من برنمی آید. با توجه به مصاحبه هایی که با کودکان داشتیم می توانم بگویم تاثیرات روحی و و روانی اظهارنظرهای مهاجرستیز در شبکه های اجتماعی بسیار ویران کننده بوده است.