آرشیو پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، شماره ۶۰۰۵
جهان
۳
یادداشت

بازخوانی درگیری های اخیر در سوریه: آیا سوریه در آستانه تجزیه است؟!

محمدرضا بابایی (کارشناس جهان عرب)

درگیری و منازعات فرقه ای، بخش جدایی ناپذیری در جنگ داخلی سوریه بود که هنوز هم سنگینی سایه آن در دوره پسا اسد نیز احساس می شود. مذهب نصیریه (منسوب به محمد بن نصیر بصری) در اواسط قرن سوم هجری در بصره ظهور کرد؛ بعدها این مذهب با عنوان علویه شهرت پیدا کرد. فضای سیاسی- اجتماعی بی ثبات دستگاه خلافت عباسی در این عصر، بستر جدیدی را برای ظهور قرائت ها و خوانش های مختلف از دین فراهم آورد که بیشتر مرهون ترجمه کتب فلسفی روم و یونان باستان و اختلاط عرفان شرقی در فرهنگ اسلامی آن زمان بود. اگر پیروان مذهب علویه در عراق به توفیق چندانی دست نیافتند اما شرایط سیاسی در سرزمین شام، بستری مناسب برای گسترش دعوت این مذهب بود. حکومت شیعه حمدانیان که قدرت را ازشمال عراق تا بخش هایی از بلاد شام و فلات آناتولی در قبض و بسط خود داشتند؛ به محیط مناسبی برای فرقه نوظهور علویه تبدیل شد خصوصا بعد از اینکه حسین بن حمدان خصیبی از موسسان این فرقه، از عراق به حلب مرکز حمدانیان شام نقل مکان کرد و نزد سیف الدوله حمدانی حاکم این سلسله به موقعیت و مکانت رفیعی دست یافت. حکومت حمدانیان با وجود اینکه پیرو مذهب شیعه اثنی عشری بودند اما مشروعیت سیاسی خود را از خلافت بنی العباس در بغداد می گرفتند که در دوره ضعف به سر می بردند. حمدانیان در ازای مشروعیتی که از خلفای بغداد دریافت می کردند؛ متعهد شدند تا از قلمرو اسمی عباسیان بر بلاد شام در برابر دست اندازی های امپراتوری بیزانس، دفاع نمایند. شرایط سیاسی حاکم بر سرزمین شام و نزدیکی حاکمان سلسله حمدانیان به بزرگان فرقه علویه، شهر حلب را به یکی از قطب های دعوت آنان تبدیل کرد. اما دیری نپایید که سلسله حمدانیان در نبرد با اتابکان سلجوقی در عراق و شام تضعیف و در نهایت توسط صلاح الدین ایوبی برچیده شد. در دوره حمدانیان، علویان از موقعیت سیاسی اجتماعی ممتازی برخوردار بودند اما بعد از سقوط این سلسله، حملات امرای محلی ترک و کرد باعث شد آنان به مناطق کوهستانی غرب بلاد شام که بر دریای مدیترانه نیز اشراف دارد؛ کوچ کنند و دیری نپایید که این مناطق به یک پایگاه قوی برای علویان تبدیل شد.

علویان سوریه بین دیروز و امروز

کوهستان های غربی سرزمین شام به مثابه دژ طبیعی بود که قرن ها علویان را از گزند دشمنان شان در امان نگه داشت اگر چه در عهد ممالیک حملات به این مناطق انجام گرفت اما موانع طبیعی و موقعیت جغرافیایی این مناطق مانع از پیروزی و غلبه نهایی بر علویان گشت. از زمان برچیده شدن سلسله حمدانیان تا آغاز قیمومیت فرانسه بر سوریه در دهه های نخستین قرن بیستم، علویان عملا نقش چندانی در تحولات منطقه لوانت ایفا نکردند و به یک انزوای خودخواسته تن دادند. فرانسه از زمان امپراتوری ناپلئون سوم مداخله سیاسی خود را در منطقه لوانت و در جریان جنگ مذهبی میان مسیحیان مارونی و دروزی ها، به طور جدی آغاز کرد. از دهه 1860 تا اواسط دهه 1940 فرانسه رسالت حمایت از اقلیت های دینی در منطقه شامات را برای خود ملزم می دید و شاید این مساله، یکی از اسباب تقسیم سوریه (آن زمان لبنان جزو این کشور بود) بر اساس تنوع های فرقه ای و مذهبی باشد که در دهه 1925 با اعتراضات و مخالفت های جدی مواجه شد و سرانجام، مقامات فرانسوی را به تجدید نظر وادار نمود. انقلاب بزرگ عربی (الثوره العربیه الکبری) در سال 1916 و خیزش افسران آزاد در 1952 که نقش اساسی را در به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر داشت؛ به مثابه موج اول و دوم بیداری های عربی بودند که نقش اساسی را در رشد و ترویج اندیشه های پان عربیسم در بین توده های اجتماعی ایفا نمود. این دو موج بزرگ ملی گرایی عربی، برای اقلیت های دینی و در راس آنها علویان این بزنگاه حساس تاریخی را فراهم نمود تا فارغ از اختلافات فرقه ای و مذهبی، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی فراتر از انزوای خودخواسته ای که چند قرن در میان آنان حاکم بود؛ آغاز نمایند.

نقطه تحول

در دوران قیمومیت فرانسه، شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی در سوریه، ایجاد شد که آینده سیاسی این کشور را از دوران پسا استقلال تا امروز، متاثر نموده است. علویان برای قرن های متمادی در مناطق غرب سوریه کنونی زندگی می کردند، سرزمین آنها توسط دریای مدیترانه و کوهستان هایی با پوشش گیاهی انبوه احاطه شده است. این شرایط طبیعی جغرافیایی، آنان را از تهدید همسایگان و رقبای مذهبی و سیاسی در امان نگه داشت اما سبک زندگی آنان را نیز متاثر نمود. علویان عمدتا به کشاورزی مشغول بودند و وضعیت معیشتی مناسبی نداشتند؛ بعد از قیمومیت فرانسه به تدریج به عضویت نظامیان مسلح محلی تحت اشراف و اداره افسران فرانسوی در آمدند و این امر یک نقطه تحول بزرگ در زیست اجتماعی علویان به شمار می رفت. بعد از پایان قیمومیت فرانسه و استقلال سوریه، علویان همچنان جایگاه خود را در ارتش حفظ کردند. تاسیس حزب بعث در سال 1947 توسط میشل عفلق و همقطار سیاسی اش، صلاح بیطار و در نهایت وحدت مصر و سوریه در سال 1958 تا 1961، موقعیت سیاسی و اجتماعی علوی ها را ارتقاء داد. این دوره مقارن بود با آغاز موج دوم بیداری های عربی که جمال عبدالناصر پرچمدار آن بود. بعد از وحدت مصر و سوریه، عبدالناصر برای کسب مشروعیت سیاسی در بین اقلیت های مذهبی عرب، علمای الازهر را مجبور کرد تا با صدور فتوایی مذهب علوی را یک فرقه اسلامی قلمداد نمایند. البته ناگفته نماند که محمد امین الحسینی از حامیان پادشاهی عربی متحده به رهبری فصیل بن الحسین و مفتی سابق بیت المقدس جزو اولین علمای اهل سنت معاصر بود که علویان را در زمره مسلمانان قرار داد. او متولد شهر جبله در استان لاذقیه کنونی بود و در محیطی با جمعیت قابل توجه علوی زیسته بود و علاوه بر آن تمایلات ملی گرایانه او در اتخاذ چنین فتوایی بی تاثیر نبود. به طور کلی، ناسیونالیسم عربی دروازه جدیدی را به روی دیگر اقلیت های مذهبی به طور عام و علوی ها به طور خاص گشود و به آنان فرصت زیست سیاسی و اجتماعی جدید در کنار رقبا و دشمنان دیروز را فراهم نمود.

قبض و بسط قدرت

کودتای 8 مارس 1963 که توسط شاخه سوری حزب بعث علیه حکومت ناظم القدسی انجام شد؛ بزرگ ترین گام برای قبض و بسط قدرت در سوریه توسط علویان بود. بعد از کودتا، گفت وگوها و مذاکراتی برای وحدت مجدد سوریه و مصر و وحدت سوریه با همسایه شرقی خود عراق انجام گرفت؛ اما اختلافات و چند دستگی های سیاسی مانع از تحقق این اهداف شد. سرانجام جنگ شش روزه 1967 میان اعراب و اسراییل و در نهایت شکست ارتش های عربی، تنش و لفاظی های سیاسی میان مصر و سوریه و تشدید تضاد منافع در درون حزب بعث سوریه را بیش از پیش آشکار کرد و این امر زمینه را برای یک کودتای درون حزبی در سال 1970مهیا نمود که بعثی ها از آن با عنوان اقدامات اصلاحاتی (الحرکه التصحیحیه) یاد می کنند؛ این کودتا حافظ اسد را به حاکم بلامنازع سوریه تبدیل کرد و خاندان اسد برای بیش از نیم قرن قدرت را در سوریه در اختیار گرفتند. حافظ اسد در سال های نخست به قدرت رسیدن خود چالش های جدی با برخی مخالفان خود در درون حزب بعث، ناصریست ها و اسلام گرایانی داشت که در ارتش هنوز نفوذ خود را حفظ کرده بودند. جنگ 1973 که به جنگ یوم کیپور نیز شهرت داشت، سومین جنگ بزرگ میان اعراب و اسراییل بود. این جنگ نیز با شکست ارتش های عربی پایان یافت اما بستر سیاسی مناسبی را برای حافظ اسد ایجاد نمود تا ارتش و دستگاه های اطلاعاتی- امنیتی را از مخالفان و مظنونان به عدم وفاداری محض پاکسازی نماید. این عملیات پاکسازی گسترده در نیروهای مسلح از اوایل دهه 1970 تا اواسط 1980 ادامه پیدا کرد و مجال را برای قبضه کامل نیروهای مسلح توسط علویان وفادار به اسد فراهم نمود. در کنار علویان وفادار به حکومت اسد، گروهی از خاندان های متنفذ از اکثریت اهل سنت نیز مناصب حساسی در ارتش داشتند مانند ژنرال مصطفی طلاس و وزیر دفاع سابق و فرزندش مناف طلاس که از افسران عالیرتبه گارد ریاست جمهوری بود.

علویان بین تشکیک و تردید

شرایط حاکم بر سوریه، در نهایت آغازگر جرقه اعتراضات مردمی در سال 2011 گشت. این اعتراضات صرفا سیاسی بود و شعارهای ملی گرایانه سر داده می شد و هیچ رگه هایی از فرقه گرایی در آن دیده نمی شد. اما تنها پنج ماه بعد، اعتراضات مردمی به یک جنگ داخلی تمام عیار تبدیل شد که برخی از عوامل داخلی و خارجی نقش کاتالیزور را در این رخداد ایفا نمودند. با وجود اینکه خاندان اسد علوی بودند؛ اما از شرایط موجود رضایت نداشتند اما ترس آنها از آینده سیاسی نامعلوم در سایه فقدان انحصار قدرت توسط این اقلیت از یک سو و هراس از انتقام جویی اکثریت، در خوشبینانه ترین حالت آنان را در برابر تحولات سوریه منفعل کرد. ظهور گروه های چند ملیتی سلفی نیز شاید از جمله عواملی بود که علویان را بیش از پیش نسبت به آینده خود در سوریه پسا اسد مردد و نگران کرد.

سقوط حکومت اسد، آغازگر فصل جدیدی در تاریخ علویان سوریه است. تنها ساعاتی قبل از سقوط اسد، نیروهای ارتش سابق که عمدتا علوی بودند به مناطق خود در شهرها و روستاهای استان طرطوس و لاذقیه بازگشتند و جمع قابل توجهی از آنان نیز مشمول عفو حکومت جدید شدند. اقدامات حکومت دمشق، دوستان قدیمی را به دشمنان جدید و دشمنان دیروز را به دوستان امروز تبدیل کرد. احمد الشرع رییس جمهور دولت موقت سوریه با به حاشیه راندن متحدان رادیکال و شبه رادیکال خود از یک سو و تلطیف افکار عمومی خصوصا اقلیت های مذهبی درصدد است تا علاوه بر رفع تحریم های بین المللی علیه سوریه، برای حکومت خود مشروعیت سیاسی خریداری نماید. اما صدق و کذب نیات الشرع و توانایی و عدم توانایی او در مدیریت اوضاع سیاسی سوریه بیشتر مرهون زمان است. فضای شبه آنارشی حاکم بر سوریه و در سایه ضعف حکومت مرکزی در تثبیت حاکمیت خود بر شرق و جنوب سوریه و عملیات های نظامی و امنیتی فزاینده اسراییل در جنوب این کشور، اقلیت های مذهبی را نسبت به آینده سوریه و نیات نخبگان جدید آن بی اعتماد نموده است. در مناطق علوی نشین سوریه، هنوز بخش قابل توجهی از افسران و نظامیان ارتش سابق حضور دارند؛ این مناطق یکی از اصلی ترین پایگاه های اجتماعی حکومت اسد بود که در دوران جنگ داخلی هزاران تن از فرزندان خود را در جنگ با مخالفان مسلح سوری از دست داد. در مقابل، بسیاری از مخالفان سوری، فرزندان و نزدیکان خود را در این جنگ از دست دادند و این مساله می تواند آغازگر یک صف آرایی جدید و باز تولید خشونت های فرقه ای در سوریه باشد.

آیا سوریه به سوی یک جنگ داخلی جدید می رود؟!

اختلافات و چنددستگی های درونی در میان طیف های سیاسی و نظامی حاکم بر سوریه، ضعف و فقدان اقتدار مرکزی و خلا های امنیتی از جمله مهم ترین عواملی هستند که به مخالفان حکومت جدید فرصت لازم را برای سازماندهی مجدد اعطا کردند. مناطق علوی نشین استان های طرطوس و لاذقیه و منطقه سهل الغاب در شمال غرب حماه میزبان هزاران تن از فرزندان خود است که در ایامی نه چندان دور، به عنوان افسر و سرباز در ارتش سابق خدمت می کردند. اپوزیسیون دیروز و نخبگان امروز هیچ پایگاه اجتماعی در این مناطق ندارند و نسبت به حکومت جدید بی اعتماد و به آینده سیاسی خود بدبین هستند. شرایط سیاسی و امنیتی در مناطق علوی نشین بار دیگر مجال لازم را به نیروهای وفادار به حکومت سابق اعطا کرد تا با انجام یک رشته عملیات چریکی و پارتیزانی، فاز جدیدی از جنگ فرسایشی را علیه حکومت جدید آغاز کنند. جمعه گذشته، درگیری ها بین نیروهای وفادار به حکومت سابق و حکومت جدید به اوج خود رسید و برای ساعاتی چندین منطقه مسکونی و مواضع نظامی به تصرف این نیروها در آمد. حکومت مرکزی در جریان این درگیری ها صدها تن از نیروهای خود را از دست داد و این امر آنان را به انتقام جویی از شهروندان علوی و قتل عام آنان تشویق کرد. امری که می تواند زنگ خطر جنگ فرقه ای جدیدی را در سوریه و حتی شمال لبنان که اقلیتی علوی را در کنار اکثریت اهل سنت جای داده است؛ به صدا در بیاورد. علویان بر خلاف دروزی ها و کردهای سوریه که از متحدان محلی اسراییل و ایالات متحده به شمار می آیند، متحدان قوی در مجامع بین المللی ندارند و هنوز هم به حمایت نیروهای روسی مستقر در پایگاه حمیمیم چشم دوخته اند. در جریان دیدار هیاتی از مسوولان سازمان ملل متحد از مناطق علوی نشین طرطوس و لاذقیه برخی از مصاحبه شوندگان علوی صراحتا خواستار حمایت مجامع بین المللی شدند. به طور کلی، سقوط اسد و خلا قدرت ناشی از آن، ترکیه را به کنشگر بلامنازع سوریه مبدل کرد و اسراییل از این اتفاق چندان خشنود نیست؛ از این رو این احتمال چندان بعید به نظر نمی رسد که مقامات تل آویو از پرونده علویان سوریه به عنوان برگ برنده علیه ترکیه و متحدان آن در دمشق استفاده کنند. کشتار اخیر صدها علوی توسط عناصر حکومت جدید یا نیروهای سر خود؛ حکومت جدید دمشق را با چالش های جدی در مجامع جهانی روبه رو کرد. احمدالشرع ساعاتی بعد از رخدادهای لاذقیه و طرطوس، درصدد تلطیف افکار عمومی برآمد و قتل عام شهروندان علوی را به عناصر وفادار به رژیم سابق نسبت داد تا پیامدها و عواقب داخلی و بین المللی این رخداد را به حداقل برساند.