گفت و گو با سام کلانتری، کارگردان مستند «رخ» به مناسبت اکران آنلاین
سورئال، بازیگوش و شوخ طبع مثل آقای صادقی
این موضوع بر می گردد به سال های دور، این اتفاق، تلفیقی از آن چیزی است که شما اشاره کردید. به این معنی که خانواده من و خانواده آقای صادقی از سال های دور با هم دوست هستند، از همین رو من و آرش صادقی، دوستی طولانی مدت و قدیمی داریم. سال های سال بود که من و آرش قصد ساخت این فیلم را داشتیم و آرش بارها این پیشنهاد را به من داده بود ولی به دلایل مختلف این اتفاق نیفتاد، به دلیل درگیری من یا درگیری آرش یا تداخل پروژه ها، تا اینکه در نهایت سه، چهار سال پیش ما بعد از فیلم «جایی برای فرشته ها نیست» پروژه را شروع کردیم. فکرهای مختلفی وجود داشت اما در نهایت تصمیم گرفتیم شروع کنیم و با هم طرح اولیه و سیناپس طراحی کارمان را ریختیم. متن این کار و طراحی سناریوی«رخ» کار مشترک من و آرش است و دو نفری با هم نوشتیم. آرش پیشنهاد کارگردانی را به من داد و ما رسما با سرمایه گذاری بنیاد صادقی ساخت و تولید فیلم «رخ» را آغاز کردیم .
از اول تکلیف روشن بود و وظیفه کارگردانی کار کامل به عهده من بود. از آنجایی که به قدر کافی و جدی روی متن کار کرده بودیم و اشراف به فیلمنامه داشتیم اصلا جای بحثی نبود، وقتی مراحل ساخت آغاز شد، آرش جایگاه تهیه کنندگی در کار داشت و من کارگردانی.بعد از این همه سال کار مشترک در زمینه های مختلف، من و آرش به درک مشترکی رسیده بودیم و هرکدام متمرکز بر حوزه فعالیت حرفه ای خودمان بودیم .
با توجه به اینکه شما اغلب کارهای مرا دیده اید، فکر می کنم راحت تر بتوانید نظر دهید. به نظر شما رخ در کجای کارنامه کاری من قرار دارد؟
دقیقا ، ممنوم از این دقت . همیشه وقتی می خواهم فیلم بسازم، قبل از ساخت وشروع به کار، در ابتدا باید ببینیم آن اتفاق یا ایده و محتوای انتخابی، چه فرمی را به من پیشنهاد می دهد. من پیش تر فیلم مقاله و پرتره کلاسیک درباره صادق هدایت (ازخانه شماره 37) کار کردم، اما همیشه علاقه مندم و برایم جذاب است و این پرسش را با خودم مطرح می کنم که آیا برای این محتوا می توانم فرم و روایت دیگری را انتخاب کنم ؟ که خودم را به چالش و سختی بکشم؟ که آن مدل روایت و آن شکل از قصه گویی که در فیلم مقاله صادق هدایت داشتم کار تجربه شده ای بود و پیچیده نبود یا حداقل برای من پیچیده نبود و آن تعداد مخاطب عامی که مدنظر ما بود را درگیر نمی کرد. ساختن فیلم در ژانر پرتره پیچیدگی های خاص خود را دارد . من و محسن شهرناز دار در فیلم «از خانه شماره 37» به نظرمان آن فرم درست بود. اما فیلم «رخ» که آن هم شکلی از فیلم پرتره است به نظرم این فرم را نمی طلبید . شاید هم تجربه من بیشتر شده بود یا شاید ظرفیت هایی که کاراکتر فیلم در اختیار من قرار می داد، بیشتر بود . نکته این بود که اگر کسی آقای صادقی را می خواست به صورت معمول بشناسد ویکی پدیا و بسیاری از کتاب ها و مقالات موجود بود و ما هدفمان این نبود.
نظرم این است که ما باید روایت هایمان سینمایی باشد، یعنی علاقه مند به چنین روایتی باشیم، البته قائل به این نیستم که مطمئنانه بگویم سینما یا فرم را خیلی خوب می شناسم، اما حداقلش این است که دوست دارم کاری انجام دهم که تجربه سینمایی و بصری به نظر برسد و مشخص باشد که برای مدیوم سینما ساخته شده است.
بله، از اول که با آرش صحبت می کردیم، نظرمان این بود که رخ را با ساختاری بسازیم که قابلیت نمایش بر پرده سینما را داشته باشد و احساس شود که برای پرده سینما ساخته شده است، یعنی کاری که می سازیم در معنای عام «سینما» باشد، زیبایی شناسی، قاب بندی ها و نوع نگاه ما هم معطوف به این روایت بود . به انضمام اینکه جوری به شخصیت سورئال و بازیگوش و شوخ طبع آقای صادقی نزدیک شویم که با ایده مرکزی فیلم همخوان باشد.
به نظرم شکلی که در روایت و کارگردانی و تهیه این فیلم انتخاب شده چنین نگاهی را دارد. یعنی به آنچه در ذهن داشتم و با آرش روی کاغد می نوشتیم، رسیدیم.
دروغ نمی توانم بگویم، واقعا هیچ چالشی در این زمینه نداشتیم. این را به دو دلیل می گویم؛ اول به واسطه اینکه سال ها در این خانه رفت و آمد داشتم، در اتاق ها، در حیاط، راه پله ها، راهرو با آرش بازی کردیم، مهمانی رفتیم، زوایای این خانه را می شناختم، با آدم هایش از قبل آشنا بودم، حین ساخت فیلم انگار منزل یکی از اقوام می رفتم و می آمدم. نکته دوم حضور آرش دراین پروژه بود که او خوب پدرش را می شناخت و خط قرمزهایی که من و آرش قبل ساخت فیلم با هم چک کرده بودیم باعث می شد مسیر اشتباه نرویم، کافی است آدمی را بشناسید و بدانید به چه اتفاقاتی علاقه ندارد یا چه کارهایی را انجام نمی دهد و ما به عنوان سازندگان در مسیرهایی نباید حرکت کنیم . اینها نکاتی بود که در طراحی سناریو و طرح رعایت کردیم.
چون ما آقای صادقی را می شناختیم، طراحی سناریوی ما به گونه ای بود که آقای صادقی با ما با چالش مواجه نشود، ازآنجایی که زوایای پنهان خصوصیات آقای صادقی را می شناختیم وارد حریمی که او تمایل نداشت، نشدیم. به همین دلایل واقعا اتفاق غیر منتظره ای نیفتاد.
فیلم ما درباره رویاها و زندگی یک نقاش معاصر ایرانی است، نظری که منتقدان دارند فیلم دیگری می تواند باشد، هنوز هم می توان درباره این وجوه که منتقدان می گویند فیلم ساخته شود. یا کسانی که به آقای صادقی علاقه مند هستند، می توانند به وب سایت آقای صادقی رجوع کنند و آن چیزهایی که می خواهند از او بدانند در سایت جست وجو کنند، چنین فیلمی به نظرم همان طور که گفتم بیشتر اطلاعات ویکی پدیایی می شد. شاید ساخت چنین فیلمی هم از «علی اکبر صادقی» مورد نیاز باشد ولی من دنبال فیلم دیگری بودم.
اگر نگاهی به سناریوی ما داشته باشید به همین نکته می رسید، ما از همان ابتدا می خواستیم ببینیم آیا می توانیم ابعاد پنهان یک نقاش یا فردی در جایگاه آقای صادقی را به تصویر بکشیم یا نه ؟ این «یا نه» بسیار مهم است، چون یک مسیر است، اساسا فیلمسازی در این شکل یک مسیر است، شما یا به نتیجه می رسید یا نمی رسید. من فکر می کنم مسیری که ما طی کردیم برداشت آزادی از مسیر کشف زوایای یک ذهن خلاق بود که احتمال خطا هم درآن وجود دارد.
صددر صد موافقم، هدف این بود که فیلمی ساخته شود که منبعث از کاراکتر خود آقای صادقی باشد. بعضی از کاراکترها و بعضی از قصه ها این اجازه را به کارگردان می دهند که چنین دستخط و هم چنین مسیری را انتخاب کنید.شخصیت آقای صادقی به من و آرش این اجازه را داد که چنین طراحی راجع به او داشته باشیم. بعضی از کاراکترها این اجازه را به کارگردان نمی دهند، یعنی کاراکتری نباشد که چنین بازیگوشی و تخیل را راجع به آن استفاده کرد.
می خواهم بگویم اساس کار وقتی مهیا باشد شما تازه در نقطه صفر قرار دارید از اینجا به بعد خودتان باید توانمند و کنجکاو و خلاق باشید. وقتی هم چنین ظرفیتی در اختیار شما قرار گرفته از این ظرفیت استفاده کنید، ممکن است بعضی نتوانند از این ظرفیت استفاده کنند یا بعضی سوژه ها اجازه ورود نمی دهند. خوشبختانه این ظرفیت برای ما موجود بود و تیم ما به همراه هم این فیلم را شکل داد.بله خودم هم معتقدم کار متفاوتی شده، اما دلایل موفقیت به تیم بر می گردد. حضور پسر آقای صادقی در نوشتن سناریو، کارگردانی من به واسطه اینکه آقای صادقی را سال ها می شناسم، فیلمبرداری ویژه رضا تیموری که سال هاست همدیگر را می شناسیم یا حضور مستانه مهاجر به دلیل اینکه خانم مهاجر هم سال هاست آقای صادقی را می شناسد.
کاری به خوب و بد بودن تیم ندارم، اینکه تیم هم همدیگر را می شناسند و با هم سال ها کار کردند و هم آقای صادقی را می شناسند. یعنی ما همه امکانات خوب برای ساخت را در اختیار داشتیم، فقط باید می دیدیم می توانیم یا نه؟ که همین نکته اضطراب برایم ایجاد می کرد که آیا می توانم یا نه که به نظرم شد.
ترجیح می دهم اجازه بدهم افراد برداشت خودشان را داشته باشند و به بینندگان فیلم و انسان های علاقه مند جهت ندهم، ممکن است نگاه شما درست باشد یا درست نباشد.
من وقتی فیلمی می سازم از تاثیرات فرامتنی جدا می شوم. واقعا می گویم نمی دانم.
این از ابتدا در طرحمان بود، اینکه خودمان را کنار بکشیم، روانکاو وارد قصه شود، با روانکاوها که از قبل صحبت می کردیم از قبل می دانستیم فرآیند گپ و گفت و روانکاوی جلوی دوربین می تواند علمی نباشد، اما شروع کننده باشد برای کشف یک آدم و مسیر را به ما نشان دهد .بالطبع فرآیند روانکاوی جلوی دوربین و به تصویر کشیدن اتاق درمان به این شکل کار علمی دقیقی نیست و ما آگاه به این امر بودیم و از ابتدا هم به فرآیند تحول در کاراکتر در اتاق درمان فکر نمی کردیم.
ما به شکلی از اکران همین الان هم فکر می کنیم، پخش ما علاوه بر اکران در اختیار پلتفرم «هاشور» است . در ضمن ما اکران سینمایی هدفمند را هم به صورت مستقل در نظر داریم. یعنی تا به حال داشتیم و از این به بعد هم خواهیم داشت.
آنچه با مدیران پلتفرم «هاشور» صحبت می کردیم، مخاطبان رضایت نسبی دارند.
چنین فیلم هایی در طول زمان در بین مخاطبان دیده می شوند و روند صعودی دیده شدن فیلم «رخ» به گفته دوستان پلتفرم هاشور کاملا مشهود است.
خیر، خیلی سخت است.
به صورت کلی پرتره ساختن کار به شدت دشواری است. ضمن اینکه سینما و فیلمسازی برای من شغل نیست، برای من عشق، زندگی و یک جور تراپی است، نمی گویم حتما همه کارهایم خوب است، تمام تلاشم این است که خودم را تکرار نکنم، یعنی کارهای قدیم را تکرار نکنم.
بله، چون فیلمسازی زندگی من است در نتیجه نمی توانم مثل کار به آن نگاه کنم، درست است که کار دیگری بلد نیستم که تازه مطمئن نیستم همین را هم خوب و درست بلد باشم، اما چون به واسطه آن آرامش می گیرم اگر تکرارش کنم آرامش از من گرفته می شود، نمی خواهم از خودم آرامشم را بگیرم در نتیجه کار تکراری نمی کنم. تا اطلاع ثانوی که هدفم این است .
بله، در نظر دارم. اما همان طور که گفتم فیلمسازی زندگی من است. حالا می تواند مستند باشد، می تواند سینمایی باشد . امروز در جهان معاصر به نظر من این مفاهیم دیگر به این شکل وجود ندارد . شما یا فیلمساز هستید یا نیستید! شکل و نوعش (ژانر و گونه) دیگر مهم نیست!
این روزها همه چیز یا بهتر بگویم هرکاری سخت شده است و اگر آن کار در حیطه فرهنگ و هنر باشد سخت تر! سخت تر از آن هم می شود اگر در حوزه سینما و فیلمسازی باشد و «سخت ترین» است اگر سرمایه گذاری در حوزه فیلم مستند و سینمای به اصطلاح هنری باشد .
شاید ذائقه ها دیگر تغییر کرده و مردم سلیقه شان «مفت بر» ها و «هفتاد - سی»ها شده باشد یا مدیران فرهنگی علاقه شان «هتل»ها باشد، چون ظاهرا از این کلیپ ها (ببخشیداسم فیلم رویشان نمی گذارم) بیشتر می توان پول درآورد. اما این طور نیست! کافی است تا افق دیدمان را کمی از اطرافمان دورتر ببریم به سینمای جهان و نگاهی دقیق تر بیندازیم تا ببینیم این صنعت به کجا می رود . ببینیم دیگر در سینمای اکران تمایزی بین فیلم داستانی، مستند یا انیمیشن نیست و این ذات سینماست که اهمیت دارد و ما این باور و اعتماد به نفس را داشتیم که از فیلم مستند هم می توان پول در آورد و به ذات هنر احترام گذاشت.
امروزه در دنیای سینما و حتی بخش صنعت و سرگرمی اش به این نتیجه رسیده اند که از فیلم مستند (در معنای عام) اگر از سایر گونه ها بیشتر نشود پول درآورد قطعا کمتر از آن نیست . سرمایه فیلم «رخ» تمام و کمال از بخش خصوصی تامین شد و اگر کسی که این متن را می خواند فیلم را دیده باشد حتما متوجه سرمایه گذاری بزرگ و عظیمی که نسبت به یک فیلم مستند یا حتی جدی تر در کل سینمای مستند ما شده است، می شود . ما یک ریال از بخش دولتی پول وارد این ساختار نکردیم که البته نه حسن است و نه ایرادی دارد، اما حداقل خود را شایسته تشویق از سیستمی که بخش خصوصی را دعوت به حضور در فرهنگ می کند،می دانستیم و می دانیم اما به نظر فستیوال های جهانی درکشان از مدیران فرهنگی داخلی بیشتر می رسد و جدی تر قدردان مفهوم تهیه کنندگی و سرمایه گذاری بخش خصوصی هستند. هدف غر زدن نبود، چون «رخ» آن گونه که شایسته اش است تا امروز دیده شده و قطعا در ادامه زیستش بیشتر هم به سفرهایش ادامه خواهد داد .
ما سرمایه فیلم مان را با طراحی مناسب در پخش و جذب اسپانسرهای فرهنگی همچون «لمیز» در آوردیم. هدف از این نوشته «پز» دادن نیست. می خواهم بگویم از فیلم فرهنگی و مستند هم می توان نان به سر سفره هایمان ببریم و احتیاج به کارهای عجیب نیست البته فکر کردن، برنامه ریزی فرهنگی و تعقل گرایی همیشه بخش سخت ماجرا برای ماست . ساخت فیلم «رخ» در بحبوحه کرونا شروع شد . من و سام کلانتری سال ها پیش سابقه همکاری مشترک در فیلمی به نام «امپراتور» داشتیم و بعد از آن هرکدام در کنار دوستی به مسیر حرفه ایمان در ساختارهای مختلف ادامه دادیم. من در پروژه فرش ایرانی و «شیرین» در کنار عباس کیارستمی بودم و در ادامه در پروژه هایی از طراحی تیتراژ تا پوستر فیلم ها با رضا میرکریمی و افراد دیگر همکاری کردم.
سام هم به مسیر کارگردانی و فیلمسازی جدی و حرفه ای اش عاشقانه ادامه داد . بارها می خواستیم ساخت «رخ» را شروع کنیم که یا به علت درگیری سام یا شلوغی و سفرهای طولانی من به تاخیر افتاد تا زمانش رسید و شد آن چیزی که اکنون در پلتفرم «هاشور» اکران شده است. خودمان که دوستش داریم، اما این پنجاه درصد ماجراست! امیدوارم شما هم این فیلم را که سعی کرده برای شناساندن یک هنرمند مرزها و کلیشه های رایج را بشکند، دوست داشته باشید.