آرشیو یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۳، شماره ۲۳۸۲۱
معارف
۷

شکوه حلم و مدارا با مردم در سیره امام حسن (ع)

آیت الله ناصر مکارم شیرازی
منبع: از: سایت makarem.ir (با تلخیص)

مردی از شام به مدینه می آید، تبلیغات سوء معاویه علیه علی (ع) و خاندانش در شام غوغا می کند، از مکتب خانه و کودکستان، تا مساجد و منابر و نمازهای جمعه، همه جا از علی به بدی یاد می شود و عموم مردم بر اثر این تبلیغات، تنفر عجیبی از علی پیدا کرده اند؛ مرد شامی در مدینه شخصی را مشاهده کرد که به همراه جمعی از مردم در حال عبور بودند، از کسی پرسید: این شخص کیست؟ پاسخ داد: او حسن بن علی بن ابی طالب (ع) است. مرد شامی همین که فهمید او فرزند علی است، به قول معروف دهان را باز کرد و چشم ها را بست و در نهایت خشم و بغض هر چه از دهانش در آمد به آن حضرت توهین کرد. حضرت ایستاده و به توهین های او گوش می داد! وقتی که سخنان مرد شامی به پایان رسید، امام(با اینکه می توانست با اشاره ای به اصحاب و یاران، او را سخت ادب کند؛ ولی در اوج قدرت چنین نکرد، بلکه به او) فرمود: از قیافه ات پیدا است که اهل مدینه نیستی و مسافر می باشی و جا و مکانی در این شهر نداری، به منزل ما بیا و میهمان ما باش. در خانه ما به روی غریبان باز است، از تو پذیرایی می کنیم، اگر قرض داری، بدهی های تو را اداء می کنیم، اگر دشمنی در تعقیب توست از تو دفاع می کنیم، اگر هم طلب عفو و بخشش کنی از خطاهای تو در می گذریم!

مرد شامی که بر اثر خشم و غضب بسان کوره ای داغ و سوزان بود، با این برخورد الهی و خدایی امام، تمام خشم و غضبش فروکش کرد، گوئی ظرفی از آب خنک بر روی او ریخته اند! او با این برخورد منقلب شد(شاید با خود گفته باشد: خدایا آنچه را می بینم در خواب است یا بیداری؟ شخص قدرتمندی که می تواند در مقابل این همه توهین و ناسزا مرا مجازات کند، این چه برخوردی است که می کند؟!)(1)

مرد شامی گفت: یا بن رسول الله! لحظه ای که شما را دیدم(بر اثر تبلیغات سوئی که در شام شده بود) بدترین مردم در نزد من بودید! ولی اکنون(که این برخورد خوش و غیر منتظره را فرمودید) بهترین مردم روی زمین در نزد من هستید!(2 و3)

فاصله بین بهترین مردم روی زمین، با بدترین مردم روی زمین، فاصله بسیار زیادی است، ولی امام مجتبی(ع) با یک برخورد صحیح و امر به معروف بجا و روئی گشاده، این فاصله بلند را از بین برد.(4)

ما هم باید از این برخورد درس بگیریم و توجه داشته باشیم که مخالفان ما دو دسته اند:

1- خطاکاران و کسانی که بر اثر تبلیغات مسموم و سوء، برخوردهای ناشایست و غیر مناسبی دارند، این دسته را باید با ملایمت و نرمی هدایت و راهنمایی کرد همانند آن مرد شامی که تبلیغات سوء او را دشمن اهل بیت کرده بود و از خطاکاران شده بود و با برخورد مناسب امام، هدایت شد.(5)

2- خرابکاران، یعنی کسانی که دانسته و از روی علم و آگاهی مخالفت و دشمنی می کنند. تساهل و تسامح و مدارا در اینجا بی معنی است، اینجا جای برخورد قاطعانه و قدرتمندانه است.شناخت و جداسازی این دو گروه و سپس برخورد مناسب با هر کدام، کار دقیق و ظریف و لازمی است.(6)

حقیقت حلم و بردباری در کلام امام مجتبی(ع)

از امام حسن(ع) نقل شده که وقتی از حضرتش درباره تفسیر حلم سوال کردند فرمود: «کظم الغیظ و ملک النفس؛ حلم فرو بردن غضب و تسلط بر نفس است.» (7) به گونه ای که عکس العملی نشان ندهد و نشانه آن حسن برخورد با افراد و معاشرت بالمعروف است.(8)

بدیهی است سلطه بر نفس و مالکیت خویشتن، سبب می شود که انسان در برابر ناملائمات از کوره در نرود و گرفتار خشم و آشفتگی ها نشود.(9)

همچنین علو طبع و بلندی همت و شخصیت بالا از اموری است که به انسان اجازه نمی دهد خشم خویش را آشکار کند و دست به کارهای غیرمنطقی افراد خشمگین کم ظرفیت بزند.(10)

ایمان به خدا و توجه به ذات پاک و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصیان و طاغیان نیز می تواند سرچشمه دیگری برای این فضیلت اخلاقی باشد.(11)

علم و عقل و آگاهی بر نتایج مثبت حلم و پیامدهای منفی خشم و غضب نیز عامل دیگری برای پیدایش این فضیلت اخلاقی در وجود انسان ها است.(12)

با اینکه حلم از فضائل بسیار برجسته و از خوهای شایسته انسانی است، ولی مواردی پیش می آید که حلم در آنجا پسندیده نیست و این گونه استثنائات در سایر فضائل اخلاقی نیز ممکن است پیدا شود مثلا در مواردی که حلم و بردباری سبب جرات و جسارت جاهلان متعصب میشود و بر فشار و فساد و عصیان خود میافزایند، در اینجا حلم، پسندیده نیست و باید عکس العمل مناسبی نشان داده شود تا آنها سکوت کنند. (13)

در مواردی که حلم و بردباری به زیان جامعه و یا مکتب و عقیده انسان تمام میشود در آنجا نیز حلم و سکوت غلط است و نیز در مواردی که حلم نشانه ضعف و ذلت محسوب میشود حلم کار خوبی نیست.(14)

نور دیده پیامبر(ص)؛ الگوی حسن خلق مسلمانان

عالی ترین دستور معاشرت و برخورد با مردم این گونه است که انسان باید در دل دو عقیده داشته باشد: (15) یکی آنکه در معاشرت به هم نوع محتاج است زیرا طبعا اجتماعی آفریده شده و در بقاء خود به آنها احتیاج دارد پس لازم است نرم گفتار و خوش برخورد باشد، دیگر آنکه نیازمند آنها نیست و باید به خود اعتماد کند و خدا را روزی دهنده بندگان داند. پس نباید تملق و چاپلوسی کند و خود را پیش مردم خوار و زبون نماید؛ بلکه در عین خوش ر وئی و شیرین سخنی عزت نفس و مناعت طبع خویش را باید حفظ کند.(16) حسن خلق به معنی خاص، آن است که انسان با گشاده رویی و چهره شاد و زبان نرم و ملایم با مردم رو به رو شود و در هر جا و با هرکس با خوش روئی برخورد کند و لب هایی پر از تبسم، و کلماتی پر از محبت و لطف داشته باشد. این یکی از فضایل اخلاقی است که در روابط اجتماعی فوق العاده موثر است. (17) در آیات قرآن و روایات اسلامی و سیره پیشوایان، مطالب فراوانی در زمینه آن فضیلت و این رذیلت دیده می شود که حاکی از اهمیت فوق العاده آن در سرنوشت فرد و جامعه است.(18)

قسمت مهمی از موفقیت پیامبر(صلیالله علیه و آله) در پیشبرد اهداف خود و همچنین سایر معصومین (ع) و بزرگان علما و پیشوایان، مرهون همین فضیلت بوده است؛ تاریخ انبیاء و اولیاء و معصومین و به طور کلی تاریخ رهبران جهان پر است از شواهد زنده این موضوع.(19)

داستان برخورد مرد شامی با امام حسن مجتبی که بعد از آن همه دشنام به حضرت با دیدن محبت حضرت به راه راست هدایت شد.(20) نشان می دهد در بسیاری از موارد انسان نباید به قول معروف مته لای خشخاش بگذارد و باید گذشت کند و به ایثار روی آورد. لذا الگوی همه مسلمانان امام مجتبی (ع) است که در مقابل همه دشنام های آن مرد شامی، در عوض به او مهربانی کرد و سعی نمود حوائج او را برآورده کند و از او بگذرد.(21)

ایثار پیرزن و عکس العمل پیشوای نیکی و کرامت؟

در یکی از سفرها امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بیابان تشنه شدند، از دور خیمه چادرنشینی جلب توجه آنها را کرد، به سراغ آن آمدند، پیرزن تک و تنهایی در آن دیدند که آنها را سیراب کرد و گوسفندی را که داشت برای تغذیه آنها آماده ساخت و آنها به پیرزن فرمودند اگر به مدینه آمدی به سراغ ما بیا شاید بتوانیم این همه محبت را تا اندازه ای جبران کنیم، مدتی بعد خشکسالی شدیدی در بیابان های اطراف مدینه شد به گونه ای که چادرنشینان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست کمک میکردند، روزی چشم امام حسن (ع) به همان پیرزن افتاد(22) که در کوچه های مدینه تقاضای کمک میکند. حضرت او را صدا زد و از او پرسید به خاطر داری که من و برادر و پسر عمویم در بیابان نزد تو آمدیم و تو بهترین کمک را به ما کردی، پیرزن نیکوکار چیزی به خاطر نداشت، ولی امام فرمود: اگر تو به خاطر نداری، من به خاطر دارم. سپس پول زیاد و گوسفندان فراوانی به او بخشید و او را نزد برادرش امام حسین (ع) فرستاد، آن حضرت نیز عطایای بیشتری به پیرزن داد و سپس او را به سراغ عبدالله بن جعفر فرستادند، او نیز نعمت زیادی به آن پیرزن بخشید و در پایان حدیث آمده است: «صارت من اغنی الناس؛ او یکی از ثروتمندترین مردم شد.»(23)

بزرگداشت و اکرام مومن

بدیهی است اسلام اکرام مومن را لازم می داند، این اکرام گاه با کلام است و گاه با دعوت و یا کمک مالی و یا رفع اختلاف میان مومنین و مانند آن. با این حال خداوند متعال فقط به اصل اکرام قناعت نمی کند بلکه شاخ و برگ آن را نیز بیان می کند. مثلا در قرآن مجید آمده است: اگر به نیازمندی کمک می کنی(و با این طریق به او اکرام می کنی) نباید آن را با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل کنی.(24)

در سیره اجتماعی امام حسن مجتبی (ع) می توان اوج اکرام و بزرگداشت مومن را مشاهده کرد، لذا در فرازی می خوانیم، فقیری خدمت ایشان رسید و دو بیت شعر خواند که مضمون آن این است که در تمام خانه من چیزی که بتوانم آن را حتی به یک درهم بفروشم باقی نمانده است و حتی در چهره من اثر فقر روشن است. فقط یک سرمایه برای من مانده است که آمده ام آن را به شما بفروشم و آن آبروی من است. آن را هم نمی خواستم بفروشم ولی دیدم که شما مشتری خوبی هستی.

امام به مسئول اموال خود فرمود: ما مجموعا چقدر داریم؟ او عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: همه را بیاور. او عرض کرد: این مخارج سال ماست و چیزی باقی نمی ماند. امام فرمود: توکلت به خدا زیاد باشد. او تمام آن اموال را آورد و حضرت همه را به فقیر داد و فرمود: این مال کم را قبول کن و گویا تو چیزی به ما نفروختی و ما هم چیزی از تو نخریدیم.(آبروی تو کاملا محفوظ است و این هم مال اندکی بود که ما در بساط داشتیم.(25)

بر این اساس گاه اکرام مومن موجب به مشقت افتادن او می شود مثلا مجلس مهمی ترتیب می دهند و اصرار می کنند که باید در مجلس حضور یابد. یا اینکه در مجلسی در حضور او از او تعریف می کنند و او از این کار خوشش نمی آید.(26)

1. آیات ولایت در قرآن، ص: 129.

2. منتهی الآمال، ج 1، ص 417.

3. آیات ولایت در قرآن، ص 129.

4تا 6. همان؛ ص 130.

7.بحارالانوار، ج 75، ص 102.

8.اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص403.

9 تا 11.همان؛ ص407.

12تا 14.همان؛ ص408.

15.اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)؛ ج 2؛ ص476.

16.همان؛ ص 477.

17تا 19.اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص135.

20 و21. بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛13/9/1387.

22. اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص94.

23.بحارالانوار، ج 43، ص 348؛ اخلاق در قرآن، ج 3، ص: 95.

24.بقره؛آیه264؛ بیانات دردرس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛8/7/1394.

25. بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛2/5/1392.

26. بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛8/7/1394.