جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « آموزش روانی » در نشریات گروه « پزشکی »
-
زمینه و هدف
فوریت های پیش بیمارستانی یکی از پر استرس ترین حرفه های پزشکی است. مشاغل پر استرس بر تاب آوری و توانایی کنترل خشم کارکنان تاثیر می گذارند. لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش روانی بر میزان خشم و تاب آوری کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی انجام گرفته است.
روش بررسیدر این مطالعه نیمه تجربی تعداد 120 نفر از کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی شهر زاهدان شرکت نمودند. افراد واجد شرایط در پایگاه های شهری و جاده ای حوزه شهر زاهدان به شیوه در دسترس وارد مطالعه شدند. برای تعیین گروه مداخله و کنترل از میان 24 پایگاه موجود به شیوه تصادفی 12 پایگاه در گروه مداخله و 12 پایگاه در گروه کنترل قرار گرفتند. ابتدا فرم اطلاعات فردی و پرسشنامه های خشم و تاب آوری توسط هر دو گروه به صورت خودگزارش دهی تکمیل شد. سپس گروه مداخله به صورت گروه های 12-8 نفری در 5 جلسه آموزش روانی شرکت کردند. پرسشنامه ها دو ماه بعد از مداخله در هر دو گروه دوباره تکمیل شد. تحلیل داده ها در نرم افزار SPSS نسخه 16 و با استفاده از آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (آزمون های کای دو، تی مستقل، تی زوجی) انجام گرفت.
یافته هانتایج آزمون تی مستقل نشان داد که میانگین و انحراف معیار نمره تاب آوری کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی در بین دو گروه مداخله و کنترل قبل از مداخله تفاوت معنادار نداشته است (492/0=p) ولی پس از مداخله تفاوت معنادار مشاهده شده است (009/0=p). همچنین نتایج آزمون تی مستقل نشان داد که میانگین و انحراف معیار نمره کنترل خشم کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی دو گروه مداخله و کنترل قبل از مداخله تفاوت معناداری با هم نداشته است (672/0=p) ولی پس از مداخله میزان آن در گروه مداخله به طور معناداری از گروه کنترل بیش تر بود (001/0<p).
نتیجه گیریپژوهش حاضر نشان داد آموزش روانی، تاب آوری کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی را ارتقا داده است و با ارتقای آن کارکنان توانسته اند خشم خود را کنترل نمایند. پیشنهاد می شود در برنامه های آموزش ضمن خدمت کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی، برنامه آموزش روانی برای ارتقای تاب آوری و کنترل خشم آنان که در با موقعیت های پر تنش فراوانی رو به رو می شوند لحاظ شود.
کلید واژگان: آموزش روانی, تاب آوری, خشم, کارکنان فوریت های پیش بیمارستانی}Hayat, Volume:27 Issue: 3, 2021, PP 336 -347Background & AimPre-hospital emergencies are one of the most stressful medical professions. Stressful jobs affect employees’ resilience and their ability to control anger. The aim of this study is to determine the effect of psycho-education on the level of anger and resilience among pre-hospital emergency staff.
Methods & MaterialsIn this quasi-experimental study, 120 people employed in urban and road centers in Zahedan were included through the convenience sampling method. To determine the intervention and control group, out of 24 available centers, 12 centers were randomly assigned to the intervention group and 12 centers to the control group. First, a demographic information form and the self-reported anger and resilience questionnaires were completed by both groups. Then, the intervention group participated in five sessions of psycho-education in groups of 8-12 people. The questionnaires were completed again by both groups two months after the intervention. Data was analyzed by the SPSS software version 16 using descriptive (mean and standard deviation) and inferential statistics (Chi-square test, independent t-test and paired t-test).
ResultsThe results of independent t-test showed no significant difference in the mean and standard deviation of resilience score among pre-hospital emergency staff between the intervention and control groups before the intervention (P=0.492), but after the intervention the difference was significant (P=0.009). Also, the results of independent t-test showed no significant difference in the mean and standard deviation of anger control score among pre-hospital emergency staff between the intervention and control groups before the intervention (P=0.672), but after the intervention, mean and standard deviation of anger control score in the intervention group were significantly higher than those of in the control group (P<0.001).
ConclusionThe present study showed that psycho-education improved the resilience of emergency workers, and the employees were able to control their anger by enhancing resilience. It is suggested that in-service training programs for pre-hospital emergency staff include a psycho-education program to enhance resilience and control anger in those who face many stressful situations.
Keywords: psychoeducation, resilience, anger, emergency staff} -
مقدمه
مراقبان خانوادگی بار روانی زیادی را در زندگی با افراد مبتلا به اختلالات روانی شدید تجربه می کنند. مداخله های مختلفی برای کاهش مشکلات روانشناختی و بار روانی مراقبان انجام شده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه تاثیر آموزش روانی و کیفیت زندگی درمانی بر بار روانی مراقبان خانوادگی بیماران مبتلا به بیماری های روانی شدید انجام شد.
مواد و روش کاراین پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است که بر روی 150 نفر از مراقبان خانوادگی بیماران روانی شدید بستری در تنها بیمارستان روانپزشکی شهر زاهدان به طور تصادفی در قالب سه گروه 50 نفره مداخله کیفیت زندگی درمانی ، مداخله آموزش روانی و گروه کنترل در سال 2020 انجام شد. گروه مداخله کیفیت زندگی درمانی 8 جلسه و گروه مداخله آموزش روانی چهار جلسه آموزش را طی دو هفته بصورت گروهی و به مدت 90 دریافت کردند. قبل و 4 هفته پس از اتمام آموزش ها، بار روانی مراقبان به کمکZarit Burden Questionnaire مورد ارزیابی قرار گرفت. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22 و به کمک آزمون های آماری تی زوجی، تی مستقل، کای دو و ANOVA تجزیه و تحلیل شد.
یافته هامیانگین نمره بار روانی مراقبان سه گروه پس از دریافت آموزش ها تفاوت معنادار داشتند. آزمون های تعقیبی نشان داد که میانگین نمره بار روانی مراقبان گروه کیفیت زندگی درمانی و آموزش روانی با گروه کنترل تفاوت معنادار داشت. همچنین میانگین نمره بار روانی مراقبان گروه دریافت کننده کیفیت زندگی درمانی بطور معنادار از گروه آموزش روانی کمتر بود.
نتیجه گیریکیفیت زندگی درمانی در مقایسه با آموزش روانی در کاهش بار روانی مراقبان خانوادگی بیماران مبتلا به اختلالات روانی شدید موثر تر بود. بنابراین استفاده از این روش ساده و قابل یادگیری برای مراقبان با سواد در قالب آموزش های ترخیص بیماران روانی پیشنهاد می گردد.
کلید واژگان: کیفیت زندگی درمانی, آموزش روانی, بار روانی, مراقبان خانوادگی, بیماری های روانی شدید}Payesh, Volume:20 Issue: 1, 2021, PP 71 -80Objective (s)Family caregivers of patients with severe mental disorders experience a great deal of psychological burden. Various interventions have been performed to reduce the psychological problems and psychological burden of caregivers. The aim of this study was to compare the effect of a psychoeducational intervention and quality of life therapy on the psychological burden of family caregivers of patients with severe mental illness.
MethodsThis quasi-experimental study was performed on 150 family caregivers of severely mentally ill patients admitted to a psychiatric hospital in Zahedan, Iran, in 2020. Caregivers randomly were allocated in three groups: quality of life therapy intervention (50 people), psycho-education intervention (50 people) and control group (50 people). The quality of life therapy intervention group received 8 sessions and psycho-education group received four sessions training during two weeks each lasting for 90 minutes. The psychological burden of caregivers was assessed before and 4 weeks after the training through using the Zarit burden questionnaire. Data were analyzed by SPSS software version 22 using paired t-test, independent t-test, chi-square and ANOVA.
ResultsThe mean score of psychological burden of caregivers was significantly different between the three groups after the intervention (P = 0.002). Post hoc analysis showed that the mean score of psychological burden of caregivers in quality of life therapy group and psychological education was significantly different from the control group (P = 0.001). Also, the mean score of psychological burden of caregivers in quality of life therapy was significantly less than the score in psychological educational intervention group (P = 0.001).
ConclusionQuality of life therapy was more effective in reducing the psychological burden of family caregivers of patients with severe mental disorders compared to psychological educational intervention.
Keywords: Quality of life therapy, Psychoeducation, Burden, Family caregivers, Mental illness} -
مقدمههدف از انجام مطالعه ی حاضر، بررسی اثربخشی آموزش روانی بر افزایش بینش و کاهش علایم شیدایی بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی در مرحله ی شیدایی بود.روش هاپژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی به صورت پیش آزمون- پس آزمون با گروه شاهد بود. جامعه ی آماری این مطالعه، شامل بیماران دو قطبی بستری در مرکز آموزشی- درمانی شفا در شهر رشت بود که از فروردین 1395 تا شهریور 1396 در این مرکز بستری بودند. نخست، آزمودنی ها با استفاده از معیارهای ورود و خروج غربال شدند. سپس، 24 بیمار (شامل 12 بیمار در هر گروه) بر پایه ی نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. گروه مورد، علاوه بر دارودرمانی، آموزش روانی را به مدت 8 جلسه ی هفتگی دریافت کردند و گروه شاهد تنها دارودرمانی دریافت کردند. علایم شیدایی و بینش بیماران قبل و بعد از مداخله با استفاده از مقیاس سنجش مانیای Young (Young mania rating scale یا YMRS) و مقیاس سنجش آگاهی نداشتن از اختلال روانی (Scale to assess unawareness in mental disorder یا SUMD) ارزیابی شد. داده های پژوهش با استفاده از آزمون MANOVA تحلیل شد.یافته هاگروه مورد به لحاظ آماری افزایش معنی داری را در میزان بینش نشان داد، اما هیچ تفاوت معنی داری بین علایم شیدایی گروه مورد و شاهد دیده نشد.نتیجه گیریآموزش روانی در کنار دارودرمانی در افزایش بینش موثر است، اما هیچ تاثیری بر روی علایم شیدایی بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی نمی گذاردکلید واژگان: آموزش روانی, شیدایی, علایم رفتاری, بهبود سلامت روان}BackgroundThe purpose of this study was to evaluate the effectiveness of psychoeducation on increasing insight and reducing mania symptoms in patients with bipolar I disorder in mania phase.MethodsThis was a quasi-experimental study with pretest-posttest design and control group. The statistical population included patients with bipolar I disorder in Shafa hospital in Rasht City, Iran, from April 2016 to September 2017. First, the subjects were screened using inclusion and exclusion criteria; then, 24 patients were selected based on convenience sampling and randomly assigned to equal intervention and control groups. In addition to medication, the intervention group received psychoeducation for 8 sessions per week, and the control group received only medication. The present study was a semi-experimental design with pre-test, post-test and control group. Mania and introspection symptoms were assessed before and after intervention using Young's Mania Rating Scale (YMRS) and Scale to Assess Unawareness in Mental Disorder (SUMD). The data were analyzed using multivariate analysis of variance.
Findings: The intervention group showed statistically significant increase in insight, but no significant difference was found between the mania symptoms among the intervention and control groups.ConclusionPsychoeducation as well as pharmacotherapy was effective in increasing insight, but had no effect on the mania symptoms among the patients with bipolar I disorder.Keywords: Psychological, Training, Mania, Behavioral symptoms, Mental health recovery} -
بررسی نیازهای آموزش روانی خانواده بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی یکزمینه و هدفخانواده بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی یک، فشارهای زیادی را متحمل می نمایند. ارزیابی نیازهای آموزش روانی مراقبان این بیماران، یکی از پیش نیازهای اساسی در بهداشت روان آن ها است. هدف از انجام مطالعه حاضر، توصیف نیازهای آموزشی خانواده بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی بود.مواد و روش هاپژوهش حاضر، از نوع کیفی و روش آن پدیدارشناسی بود. در این مطالعه منابع اطلاعات، اعضای مراقبت کننده از بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک بودند که نمونه گیری از آن ها به صورت مبتنی بر هدف صورت گرفت و نمونه گیری تا رسیدن به مرحله اشباع ادامه یافت. در نهایت، 20 نفر مورد بررسی قرار گرفتند. روش جمع آوری اطلاعات با استفاده از تکنیک های مصاحبه و بحث گروهی بود و به روش هفت مرحله ای Colaizzi مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هایافته های حاصل از مصاحبه ها در کدبندی آخرین سطح به 7 مفهوم اصلی با عناوین شناخت بیماری، نحوه مقابله با مشکلات رفتاری ناشی از علایم بیماری، همکاری درمانی، پذیرش بیمار از جانب خانواده، نیاز به خدمات مشاوره، نیاز به آموزش های درمانی و نقش پذیری اجتماعی، تقسیم شد.نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که خانواده و مراقبان بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی یک، نیازمند آموزش اختصاصی روانی- اجتماعی در حوزه های مشخص می باشند. پیشنهاد می گردد که مطالعات بعدی به روش مداخله ای در این حوزه انجام شود.کلید واژگان: اختلال دوقطبی یک, آموزش روانی, خانواده, نیازسنجی}Assessment of Psycho-educational Needs of Families of Patients with Bipolar I DisorderAim andBackgroundFamily members of patients with bipolar I disorder (BID) endure a considerable burden as a result of their care giving role. Thus, assessment of their psycho-educational needs is an essential prerequisite to their mental health. Thus, the present study was designed to assess the educational needs of family members of individuals with BID.
Methods and Materials: This research was a phenomenological qualitative study. Findings of qualitative assessment were gathered through focus group discussions (FGDs) with the caregivers of patients with BID. Purposive sampling was implemented until saturation, as a result of which 20 subjects were selected. Colaizzis method was used for analyzing the data.
Findings: A total of 7 main concepts were extracted from 20 interviews. These concepts consisted of recognition of the disorder, coping with the patients behavioral problems, therapeutic compliance, acceptance of the patients within their families, the need for consultation, therapeutic education, and social roles.ConclusionsThis study provides relevant data concerning the needs of caregivers of patients with BID for psychosocial education in specific areas. Thus, it is suggested that future clinical trials focus on psychosocial interventions for these individuals.Keywords: Bipolar I disorder_Psycho_education_Family_Need assessment} -
مقدمهاستیگما چالش برانگیزترین بار مسوولیتی در مراقبت است که خانواده بیماران مبتلا به اختلالات روان پزشکی با آن مواجه هستند. به دلیل تاثیر بارز شرایط فرهنگی و اجتماعی بر استیگما، کمتر به این مساله پرداخته شده و مداخلات انجام شده در این زمینه محدود می باشد.هدفتعیین تاثیر آموزش روانی بر استیگما در مراقبین خانگی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی.روشدر این کارآزمایی شاهددار تصادفی، 60 نفر از مراقبین خانگی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بستری در بیمارستان روان پزشکی ابن سینای مشهد در سال 94-1393 به دو گروه مداخله (30 نفر) و شاهد (30 نفر) تخصیص یافتند. گروه مداخله تحت آموزش روانی (مطابق مدل آموزشی فالون و همکاران (1985) در طی دو جلسه 4 ساعته) و گروه شاهد تحت مراقبت های معمول قرار گرفتند. ابزار پژوهش پرسشنامه تعدیل شده استیگمای احساسی بیمار روانی Modified Version of (Internalized Stigma Mental Illness) scale بود که بلافاصله قبل از مداخله و یک ماه پس از مداخله تکمیل شد. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 5/11 و آزمون های دقیق فیشر، من ویتنی، تی مستقل و تی زوج انجام شد.یافته ها7/71 درصد از مراقبین خانگی مونث و 3/28 درصد آن ها مذکر بودند. در مرحله قبل از مداخله از نظر میانگین نمره کل استیگما بین گروه آموزش روانی (2/9±3/44) و شاهد (7/9±8/43) تفاوت معناداری وجود نداشت (84/0p=). اما از نظر تغییرات میانگین نمره کل استیگما قبل و بعد از مداخله، بین گروه آموزش روانی (1/8±0/5) و شاهد (8/5±3/0) تفاوت معنادار بود (01/0p<).نتیجه گیریبا توجه به تاثیر آموزش روانی بر ابعاد فردی استیگما، می توان از آن به منظور کاهش استیگما در بیمارستان های روان پزشکی استفاده کرد.
کلید واژگان: آموزش روانی, استیگما, اسکیزوفرن, خانواده, مراقبین خانگی}BackgroundStigma is the most challenging care responsibility in families of individuals with psychological disorders. Considering the evident impacts of cultural and social circumstances on stigma، less attention has been paid to this issue and the conducted interventions are limited.Aimtodetermine the effects of psychoeducation on stigma in family caregivers of patients with schizophrenia.MethodsIn this randomized controlled trial، 60 family caregivers of patients with schizophrenia، hospitalized at Ibn Sina Hospital of Mashhad in 2014-2015، were assigned to intervention (n=30) and control (n=30) groups. The experimental group received psychoeducation according to the model by Falloon et al. (1985) during two 4-hour sessions، while the control group received usual care. The Modified Version of the Internalized Stigma of Mental Illness scale was completed immediately before and one month after the intervention. For data analysis، Fisher’s exact test، Mann-Whitney، independent t-test and paired t-test were performed، using SPSS version 11. 5.ResultsIn total، 71. 7% of family caregivers were female and 28. 3% were male. Before the intervention، there was no significant difference between the intervention (44. 3±9. 2) and control (43. 8±9. 7) groups regarding the mean score of stigma (P=0. 84). However، the mean change in the total stigma score before and after the intervention was significantly different between the intervention (5. 0±8. 1) and control (0. 03±5. 8) groups (P=0. 01).ConclusionConsidering the influence of psychoeducation on individual aspects of stigma، this method can be applied to reduce stigma at psychiatric hospitals.Keywords: Stigma, Psychoeducation, Schizophrenia, Family caregivers} -
زمینه و هدف
دیابت ملیتوس نوع 2 یک بیماری اندوکرین می باشد. اخیرا نیز مشخص شده است احتمال ابتلا به افسردگی در بیماران دیابتی تقریبا تا دو برابر است. این مطالعه با هدف ارزیابی اثربخشی درمان گروهی شناختی - رفتاری و مداخلات آموزش روانی دیابت بر میزان افسردگی و قند خون بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 انجام شد.
روش بررسیاز 180 بیمار دیابتی مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی تهران، 60 بیمار جهت مطالعه کارآزمایی بالینی انتخاب و در سه گروه درمان شناختی - رفتاری٬ آموزش روانی و گروه کنترل به تصادف قرار داده شدند. وضعیت افسردگی و قند خون با تست افسردگی بک ویرایش دوم(BDI-Π) و اندازه گیری HbA1C تعیین شد. جهت آنالیز داده ها از آزمون های آماری واریانس یک طرفه وآزمون تعقیبی توکی استفاده شد.
یافته هامیزان افسردگی و HbA1C در پس آزمون در بین سه گروه درمان شناختی - رفتاری٬ آموزش روانی و کنترل دارای اختلاف معنی داری بود (0001/0=p). آزمون تعقیبی توکی، اختلاف معنی داری را بین میزان افسردگی در پس آزمون در گروه درمان شناختی - رفتاری و آموزش روانی (0001/0=p)، همچنین بین گروه درمان شناختی - رفتاری و گروه کنترل (0001/0=p) نشان داد. بین میزان HbA1C در پس آزمون در بین دو گروه درمان شناختی - رفتاری و آموزش روانی، اختلاف معنی داری وجود نداشت، ولی بین گروه کنترل و هریک از گروه های درمان شناختی - رفتاری و آموزش روانی، اختلاف معنی دار بود (0001/0=p).
نتیجه گیرینتایج مطالعه حاضر نشان داد درمان گروهی شناختی - رفتاری در درمان افسردگی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو موفقیت آمیز بوده است.
کلید واژگان: درمان شناختی, آموزش روانی, دیابت ملیتوس نوع 2, افسردگی, کارآزمایی بالینی تصادفی شده}Background And ObjectivesDiabetes mellitus type 2 is an endocrine disease. Recently, it has been found that the risk of depression is nearly two fold in diabetic patients. The aim of the present study was to evaluate the effect of cognitive-behavioral therapy and psychoeducational interventions on the levels of depression and blood sugar in patients with type 2 diabetes mellitus.
MethodsOf 180 diabetic patients referred to Imam Khomeini Hospital in Tehran, 60 patients were selected for clinical trial study, and assigned to three groups, including cognitive-behavioral therapy, psychoeducational therapy, and control. The levels of depression and blood sugar were respectively, assessed using Beck depression inventory-II (BDI-II) test and HbA1C measurement. Data analysis was performed using one-way ANOVA and Tukey's tests.
ResultsThe post-test levels of depression and HbA1C were significantly different among cognitive behavioral therapy, psychoeducational therapy, and control groups (p=0.0001). The Tukey’s test revealed a statistically significant difference in post-test depression between cognitive-behavioral therapy and psycho-educational therapy groups (p=0.0001), and also between cognitive-behavioral therapy and control groups (p=0.0001). There was no significant difference in post-test HbA1C between cognitive-behavioral therapy and psychoeducational therapy groups; however, there were significant differences between the control group and each of the cognitive-behavioral therapy and psycho-educational therapy groups (p=0.0001).
ConclusionThe result of the present study showed that the cognitive-behavioral therapy was successful in the treatment of depression in patients with diabetes type 2.
Keywords: Cognitive Therapy, Psycho, educational Therapy, Diabetes Mellitus, Type 2, Depression, A Randomized Clinical Trail} -
زمینهوابستگی به مواد مخدر از جمله مشکلات شایعی است که بر سلامت روان تاثیرات منفی گذاشته ومشکلات عمیق اجتماعی را به دنبال دارد. در مطالعاتی که تا کنون انجام شده به نقش نگرش افراد وابسته به مواد مخدر در وابستگی وسوء مصرف آن اشارات مکرری شده است. هدف از این پژوهش بررسی تاثیر آموزش روانی بر تغییر نگرش افراد مصرف کننده ی مواد مخدر نسبت به اعتیاد است.روشتعداد40 نفر (18 تا 45 ساله)که از تاریخ مهرماه1387 تا دی ماه 1387به درمانگاه ترک اعتیاد مراجعه کرده اند مورد مطالعه قرار گرفتند. بیمارانی که طبق معیارهای کتابچه ی آماری و تشخیصی اختلالات روانی ویرایش چهارم IV TR DSM تشخیص وابستگی به مواد مخدر از خانواده خشخاش را داشتند و تحت درمان سم زدایی با متادون بودند انخاب گردیدند. بیماران انتخاب شده به مدت چهار هفته، هفته ای 2ساعت تحت آموزش روانی قرارگرفتند. آنها با ابزارهای پرسشنامه دموگرافیک، نگرش نسبت به اعتیاد قبل وبعد از مداخله مورد بررسی قرار گرفتند.نتایجمیانگین نمره ی کل نگرش قبل و بعد ازمداخله 71/32 ±9/272، در مقابل87/27 ± 38/274 از نظر آماری معنا دار نبود (7/0 P =).نتیجه گیرینتایج پژوهش نشان داد آموزش روانی در هشت ساعت و طی چهار هفته تغییرات چشم گیری در نگرش بیماران ایجاد نمی کند.
کلید واژگان: آموزش روانی, نگرش, اعتیاد}BackgroundAddiction is a community problem, which has a negative effect on mental health and huge burden on society. Previous studies clarify the role of substance abuser attitude on addiction.This study aimed to evaluate the effect of psycho education on attitude to drug addiction in patients with opioid dependency.MethodsTotal 40 patients (age18-45 years old), who have been referred to the addiction outpatient clinic from October 2008 to January. 2008 of study included in this study. Those patients who satisfied the DSM-IV TR criteria of opium dependency and were being detoxified with methadone were selected. The selected patients were exposed to psycho education for 4 weeks, 2-hour each. Then, their attitude toward addiction before and after intervention and the demographic data have been evaluated.ResultsThe differences in the mean score of attitude before and after intervention (272.9 ±32.71scor vs. 274.338 ±27.87 scor, respectively), was not significant (P=0.7).ConclusionThe result of this study showed that 8-hour psycho education (in four weeks), was not significantly effective on the attitude. Therefore, it is recommended to add psycho education to other type of psychotherapy. -
هدف
این مطالعه، با هدف مقایسه انگ بیماری روانی و عوامل مرتبط با آن، در خانواده های بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و اختلال افسردگی عمده بدون خصایص روانپریشی، مطابق معیارهای DSM – IV – TR انجام شد.
روش بررسیمطالعه مقطعی- مقایسه ای حاضر با استفاده از روش نمونه گیری موارد در دسترس درمانگاه و بیمارستان روانپزشکی رازی و با انتخاب 40 نمونه از هر گروه اجرا گردید. ابزار اصلی جمع آوری داده ها، پرسشنامه 34 سئوالی خوداجرا بود، که در مطالعات پیشین دارای اعتبار شناخته شده و جهت بررسی انگ زدن طراحی شده است.
یافته هانتایج مطالعه نشان داد که 45 درصد از افراد گروه اسکیزوفرنیا و 5/32 درصد از افراد گروه افسردگی عمده بدون خصایص روانپریشی، مورد تبعیض و تمسخر قرار گرفته اند. در گروه اسکیزوفرنیا بین مدت بیماری فرد، دفعات بستری شدن او و مورد تبعیض و تمسخر قرار گرفتن، رابطه آماری معنادار وجود داشت(05/0 P<). همچنین در گروه اسکیزوفرنیا بین تشخیص بیماری و مخفی نگه داشتن بیماری فرد توسط خانواده ارتباط آماری معنادار بود (05/0 P<).
نتیجه گیرینیمی از خانواده های بیماران روانی مورد تمسخر قرار می گیرند، و به علت انگ بیماری روانی احساس ناراحتی و شرم می کنند. میزان انگ با نوع بیماری ارتباط دارد. استفاده از آموزش روانی خانواده ها و نیز آموزش در سطح جامعه در بالا بردن سطح آگاهی و کاهش انگ بیماری روانی می توانند موثر باشد.
کلید واژگان: انگ, بیماری روانی, خانواده, آموزش روانی, اسکیزوفرنیا, اختلال افسردگی عمده}ObjectiveThis study was directed to compare the effect of mental illness stigmatization and its related features on the families of the patients with the schizophrenia and major depressive disorder (MDD) without psychotic features, based on the criterion of DSM-IV-TR conducted on 2005.
Materials and MethodsThis research was a cross – sectional and comparative study which performed on 40 family members in each group of above mentioned disorders, who had such medical record at Razi psychiatric center or clinic. The interviews were performed using a self–administered 34 items questionnaire which has shown its validation in previous studies.
ResultsThe findings indicated that forty - five percent of the schizophrenia group and thirty – two point five percent of the MDD without psychotic features, have been under discrimination and humiliation. The results have also shown that there is only in the schizophrenia group, a significant correlation between the stigma in the family and the duration of patient’s mental disorder and the frequency of their hospitalization (P<0.05). There has also been a significant correlation between the diagnosis of the illness and it’s denying and hiding by the family members (P<0.05).
ConclusionOne half of the families of psychiatric patients experiences the humiliation and discrimination and suffering from the stigmatization which in turn makes them feel uncomfortable and ashamed. The type of the psychiatric disorder play a major role in the stigmatization. The psycho – education of the family along with the general education of the community can have a significant effect on the reduction and hopefully elimination of such stigma.
Keywords: Stigma, Mental illness, Family, Psycho education, Schizophrenia, Major depressive disorder}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.