«دادارگرایی و بسآمدی روشمند آن، در دوره ی اساطیری و پهلوانی شاهنامه ی فردوسی»
در این مقاله، سعی شده است، با بررسی مفاهیم مختلف «دادار» و واژه های مترادف و مشابه آن در شاهنامه ی فردوسی با همه ی رازمندی آن بتوان، به اندیشه ی حقیقی این حکم ورجاوند، درباره ی گرایش به خداوند، تا حدودی پی برد؛ این که او اندیشه ی توحیدی را چگونه دیده، ترسیم کرده است؟ لذا، پس از تامل درابیات این اثر سترگ بخش اساطیری و پهلوانی دریافتم که این نگرش، به تمامی، وجود او را فراگرفته، بر این باور است که این ویژگی بارز، از سویی، مایه ی سعادت و سلامت انسان و از دیگر سو، ناهی وابستگی به هر آنچه، بجز یزدان است که سرپیچی از آن، پدید آورنده ی تیره روزی و رنج فراوان است. فره ی ایزدی و فرهمندی، فراهم آورنده ی عزت و سربلندی است و خودخواهی و ناسپاسمندی، پدید آورنده ی ذلت و دردمندی است؛ در نگاه وی، فطرت انسان، خدایی است، پس ایرانیان باستان، هرگز ناموحد نبوده اند. بدین سان فردوسی، جستجوی جامعه ی آرمانی برآمده از بینش یکتاپرستی را، سرمایه ی معنوی انسان نامیده، جز آن را برنتابیده است.
حماسه ، ایرانیان ، شاهنامه ، توحید ، فره ی ایزدی
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.