قصیده «النسر» لعمر ابی ریشه وقصیده «عقاب» لبرویز ناتل خانلری؛ علی ضوء نظریه موریس جرامونت (دراسه مقارنه)
تکرار هجاها، موجب ایجاد توازن آوایی در آثار ادبی می شود و نقش مهمی را در انتقال معنا و مفهوم مورد نظر خالق اثر ایفا می کند. براساس نظر موریس گرامون، هر هجا می تواند رساننده معانی متعددی باشد. شاعر و نویسنده نیز ارزش این عضو کوچک زبان را در آفرینش موسیقی و معنا می داند و به خوبی از آن برای القاگری فحوای کلام خویش بهره می برد. نوشتار پیش رو بر آن است تا دو شعر «النسر» ابو ریشه و «عقاب» خانلری را براساس مکتب تطبیقی آمریکایی، با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر نظریه موریس گرامون بررسی کند. شعرهای نام برده دارای وجوه تشابه بسیاری در معنا و مفهوم هستند؛ اما طبق نظریه گرامون، شباهت ها و تفاوت های ظریفی باهم دارند که مهم است. شباهت ها در کاربرد صامت ها و مصوت ها در یک سطح است؛ یعنی هردو شاعر، به ترتیب، بالاترین بسامد را به واکه درخشان و همخوان انسدادی و کمترین بسامد را به واکه تیره و نیم همخوان اختصاص داده اند؛ اما تفاوت ها در چگونگی کاربرد این واج ها برای انتقال فحوای کلام است. ابو ریشه ازراه واکه درخشان با صدای بلند و بی پروا از خشم و غضب خود سخن گفته و ملت را علیه ستمکاران می شوراند و نور امید را دل آنان روشن می کند؛ اما خانلری با انتخاب نقش راوی برای خود، با استفاده از واکه درخشان تنها به توصیف اقتدار، شکوه و احساسات عقاب بسنده می کند و با کاربرد واکه تیره از افشاگری می پرهیزد؛ بنابراین، انسجام و هماهنگی خاصی میان موسیقی و اندیشه هردو شعر وجود دارد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.