هابرماس و بنیانهای شبهاستعلایی معرفت
نوشتهی پیش رو شرح و ارزیابی بخشی از افکار یورگن هابرماس، جامعهشناس و فیلسوف آلمانی، در حیطهی معرفت شناسی است که در متون فارسی به آن کمتر توجه شده است. یکی از اهداف پروژه تحقیقاتی او نزدیککردن دانش به زندگی یا زیستجهان بوده و هدف این نوشتار نیز ارایه شرحی نظام مند از این کوشش هابرماس و تقابل های فکری وی با دیگر نحله های فلسفی-اجتماعی است. «علایق شبه استعلایی» یکی از مفاهیم کلیدی است که در این فرایند نقشی حیاتی دارد و دانش را از ساحت سوژه استعلایی به ساحت فرآیند تاریخی که از نیازهای عملی برخواسته مرتبط می کند. به همین جهت، این نوشتار به دنبال روشن ساختن معنا، کارکرد و ریشه های این مفهوم بوده است. از این حیث، در بین آثار او دو کتاب از جایگاه مرکزی برخوردار هستند: دانش و علایق انسانی و نظریه ی کنش ارتباطی. یافته ها نشان می دهند که: 1-پرسشهایی که هابرماس در این کتاب در صدد پاسخ گویی به آنها است در واقع پرسشهای کانت هستند: «شرایط عام امکان شناخت». 2-علایق شبه استعلایی ریشه در زیست انسانی دارد که تحول اساسی در نظریه های انتقادی است. 3- معرفت شناسی هابرماس درصدد احیای ارزش های روشنگری و رهایی از سلطه است. 4- هابرماس از طریق صورت بندی علایق شناختی با سایر نحله های فکری وارد مناظره می شود (فرا رفتن از مکتب فرانکفورت، نقد پست مدرنیسم و دیگر نحله های فلسفی).
سوژه ، شبه استعلایی ، کانت ، معرفت ، هابرماس
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.