سلوک محمود دولت آبادی در رمان سلوک
سلوک، آخرین رمان محمود دولت آبادی، داستان واگویه های قیس درباره دنیای درون ذهنش و ارتباط او با معشوقه اش از طریق نامه نوشتن به او است که در پرسه زدن در قهوه خانه های شهر پیزردوف در ذهنش بیان میشوند. از آنجایی که عشق در نظر قیس یعنی دیده شدن و نوعی طلب کردن خود است، انتظار دارد که معشوقه اش با نگریستن به او به او هستی بدهد و با او یکی بشود. این خود خواهی به دغدقه تبدیل می شود. اینجاست که قیس با نگاه کردن به دیگری در حقیقت به خود نگاه می کند و درون خود را از هم گسیخته می بیند. از اینرو، واگویه های قیس تنها از زبان خود او نیست بلکه قیس به دو نیم تبدیل شده، گاهی قیس و گاهی نیمه دیگرش حرف می زند. این وضعیت باعث می شود که آن دو نیمه وجود قیس نه در کنار هم باشند و نه جدا از هم. این حالت آشکار میکند که "دیگری"همانند چیزی از خارج ولی جزء وجود قیس به قیس هستی می بخشد. وجود قیس نه شکل گرفته است و نه در حال شکل گرفتن است ولی هستی دارد. وجود قیس نه از دیگران جدا می شود و نه با آنهاست، وجودی است بسیط و بی شکل، در همه جا هست و نیست. این وجود با حضور "دیگری"به وجود آمده است و تا ابد ادامه دارد. نکته اینجاست که امر نوشتن باعث می شود که بودن نویسنده را به بسیط بودن برساند. قیس با نوشتن به نقطه صفر اندیشه وارد شده است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.