مدل یابی روابط ساختاری تدریس تحول آفرین ادراک شده با گرایش به تفکر انتقادی با میانجی گری باورهای انگیزشی در دانشجویان
این پژوهش با هدف مدل یابی روابط ساختاری تدریس تحول آفرین ادراک شده با گرایش به تفکر انتقادی با میانجی گری باورهای انگیزشی در دانشجویان انجام شد. روش پژوهش مذکور همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانشجویان کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال تحصیلی 99-1398 به تعداد 3512 بود که از بین آن ها تعداد 384 نفر به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های مورد نیاز از پرسشنامه های تدریس تحول آفرین بوجامپ و همکاران (2000)، تفکر انتقادی فاسیون و فاسیون (1990) و باورهای انگیزشی پینتریچ و دی گروت (1990) استفاده شد. تجریه و تحلیل آماری با استفاده از روش مدل معادلات ساختاری و به کمک نرم افزار آموس انجام شد. نتایج نشان داد که نقش میانجی خودکارآمدی و علاقه درونی در رابطه تدریس تحول آفرین و گرایش به تفکر انتقادی معنی دار بود (p<0.05) اما نقش میانجی اضطراب در رابطه تدریس تحول آفرین و گرایش به تفکر انتقادی معنی دار نبود (p>0.05). همچنین نتایج نشان داد رابطه متغیرهای تدریس تحول آفرین و گرایش به تفکر انتقادی با نقش میانجی خودکارآمدی، اضطراب و علاقه درونی برابر 145/0 بود که با توجه به سطح معنی داری آن (p<0.05) از نظر آماری معنی دار بود. بر اساس نتایج یافته های این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که پژوهش حاضر از نظر آماری دارای شاخص های برازش قابل قبولی داشت. بنابراین برای مدل یابی روابط ساختاری تدریس تحول آفرین ادراک شده می توان از تفکر انتقادی با میانجی گری باورهای انگیزشی در دانشجویان استفاد کرد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.