نسبت عرفان و سیاست
در عالم معرفت «عرفان» و در عالم قدرت «سیاست» از اهمیت فراوانی برخوردار بودهاند و هماره شناخت نسبت «عرفان وسیاست» موضوع تفکر و خاستگاه آرا و انظار اصحاب اندیشه و معنا و ارباب حکمت و حکومت بود که با دو رویکرد «درون عرفانی» و «برون عرفانی» تبدیل به میدان برخورد نظریهها و چالشهای معرفتی شد و هرگز طراوت و تازگی مسئله بودنش را نیز از دست نداد. آیا عرفان که دانش تولدیافته از سلوک باطنی و درونگرا از مقوله خلوت و خلسه، جذبه و سلوک است، با سیاست که دانش برونگرا و متناظر به اجتماع و مرتبط با زندگی مردم و معیشت آدمیان است، قابل اجتماع است؟ بنابراین سوال اصلی مقاله این است که عرفان و سیاست چه نسبتی باهم دارند؟ در نوشتار پیش روی دو دیدگاه سلبی و ایجابی مورد تحلیل و تعلیل و سنجش و ارزیابی قرار گرفت که با توجه به مولفه و عناصر درونذاتی هر کدام از عرفان و سیاست و چگونگی ارتباط «ولایت باطنی» در عرفان و «ولایت ظاهری» در سیاست از منظر «عرفان ناب اسلامی» و سنت و سیره پیامبر اعظم و عترت طاهره و برخی شاگردان مکتب قرآن و عترت ضمن نقد دیدگاه سلبی به دیدگاه ایجابی رسیده و به این نتیجه رسید که در عرفان اصیل اسلامی سلوک و سیاست، معنویت و مدیریت، سیر من الخلق الی الحق و سیر من الحق الی الخلق بالحق، درد خدا و خلق، درونگرایی و برونگرایی ممکن الاجتماع اند نه مانعهالجمع.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.