زبان به مثابه ابزاری برای رهایی : روانکاوی زبان مالیخولیا در مدراتو کانتبیله اثر مارگریت دوراس
ازمنظرروانکاوی کریستوا افسردگی نتیجه ایست که در ازای فقدان شی ارزشمند بدون گذر مطلوب از مرحله سوگواری به وجود می آید.این تجربه اولین رخدادیست که بعد از تولد نوزاد با جدایی از بدن مادر اتفاق می افتد.غم این فقدان در ابتدا در تخیل نوزاد و سپس خود را در خلال واژگان بازنمایی می کند .در کتاب خورشید سیاه: افسردگی و مالیخولیا، کریستوا نشان می دهد که چگونه افسردگی خود را از طریق زبان به نمایش می گذارد.فرد افسرده که از شی ارزشمند خود جدا مانده به مدد هنر و ادبیات سعی بر انجام سوگواری خود دارد.وی از زبان به عنوان ابزاری برای رویارویی با مالیخولیای خود استفاده می کند و خود را در خلال نشانه ها فرم وریتم زبان به نمایش می گذارد. بنا براین این نشانه ها و نماد ها هستند که مسیر برقراری ارتباط را برای دریافت معنای گفتمان هموار می سازند. در این مقاله، با تکیه بر آرای کریستوا ومطالعه کتاب مدراتو کانتبیله اثر ماگریت دوراس سعی بر آن داریم تا بازنمود زبانی فرآیند فقدان را در متن در یابیم، همچنین خواهیم دید که چگونه قهرمان داستان به کمک نشانه ها و نماد های زبانی میتواند از مرحله سوگواری گذر کرده و از افسردگی رهایی یابد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.