خوانش سروده «عذاب حالج» عبدالوهاب بیاتی در پرتو نظریه ساختارگرایی تکوینی گلدمن
لوسین گلدمن در نظریه ساخت گرایی تکوینی خود ارتباط معنادار ساختار جامعه و ساختار اثر ادبی را بررسی می کند. به گمان گلدمن، هنرمند با آگاهی ممکن خود که بیشینه آگاهی و آرمان وی است، در برابر ایدیولوژی و آگاهی کاذبی که قدرت مسلط بر جامعه آن را نمایندگی می کند، وضعیت بغرنجی پیدا می کند و در ساختار جامعه تحولی مساله دار بر وی عارض می شود. آگاهی ممکن هنرمند می تواند فرافردی و متعلق به طبقه ای باشد که هنرمند نماینده آن است. این ساختار اجتماعی با وحدت ارگانیک برقرار شده در میان اجزای اثر ادبی نمود می یابد و منتقد می کوشد این وحدت را در ساختار اثر ادبی اعمال نماید و آن گاه آن را در پیوند با ساختار فراگیر اجتماعی که اثر ادبی محصول آن است، تحلیل کند تا مشخص شود چگونه جهان بینی گروه های اجتماعی به عناصر سازنده جهان ادبی در یک اثر تبدیل می شود. پس از مطالعه شعر «عذاب حلاج» بر اساس نظریه ساخت گرایی تکوینی گلدمن و با روش توصیفی- تحلیلی مشخص شد ساختار اجتماعی روزگار بیاتی با ساختار سروده پیوند معناداری دارد. بیاتی در بافت تاریخی عراق نماینده جهان بینی کمونیسم است که آگاهی ممکن طبقه وی به شمار می رود و این آگاهی ممکن در برابر ایدیولوژی استبدادی و آگاهی کاذب حکومت نوری السعید قرار می گیرد و شاعر را شخصیتی مساله دار می کند. این ساختار تاریخی به اجزای شعر نیز منتقل می گردد؛ لذا حلاج به قهرمانی مساله دار تبدیل می شود که علیه امیر مستبد و خشک اندیش روزگار برمی آشوبد و با ایدیولوژی کاذب و مطلق گرای حاکم جدال می کند. دلقک نیز در ساختار شعر، شخصیتی نمادین است که با فاجعه مرگ معشوق خود (نماد مرگ آگاهی آرمانی) رو به رو می شود. بنابراین شاعر و طبقه اجتماعی وی در نقش فاعلی فردی و فرا فردی در تکوین ساختار شعر بیاتی به گونه ای معنا دار نقش آفرین بوده اند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.