تحلیل انتقادی گفتمان جایگاه معشوق در غزل معاصر (دهه های هفتاد، هشتاد، نود)
متون به دلیل انعکاس ساختارهای اجتماعی، ایدیولوژی و کارکرد قدرت، زمینه ای مناسب در مطالعات تحلیل گفتمان و نقد زبانشناختی است. غزلهای عاشقانه نیز از چنین دیدگاهی دلالتهای ضمنی مهمی دارد و بخشی از واقعیت های زمان خود را آشکار می کند؛ لذا با به کارگیری برخی از ابزارهای رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان، جایگاه «معشوق» در غزل سه دهه اخیر بررسی شد؛ بدین منظور از نظریه های مایکل هالیدی برای تحلیل متن، و نورمن فرکلاف برای تبیین ابعاد اجتماعی آن استفاده گردید. از میان ابزارهای تحلیل متن، فرانقش اندیشگانی با تمرکز بر فرایندها و نامگذاریها انتخاب شد تا آشکار شود که معشوق به عنوان اصلی ترین مشارک گفتمان عاشقانه غزل سه دهه اخیر با چه نامها، صفتها و القابی خطاب و توصیف می شود؛ این نام دهی ها از جهت مثبت یا منفی بودن، چه بار معنایی ای القا می کند؛ و نیز معشوق، عامل چه فرایندها یا کنشهایی است. نتایج پژوهش نشان می دهد شاعران این دوره علاوه بر نامهای عام و خاص از نامهای دیگری نیز برای نامیدن معشوق استفاده کرده اند؛ ازجمله: نامهای خاص و نشاندار تلمیحی و نمادین، صفتهای جانشین اسم، نام شهر و منطقه جغرافیایی محل سکونت معشوق نامهای استعاری برگرفته از عناصر طبیعی، اعضای بدن به علاقه جزییه و عبارتهای تشبیهی که برای توصیف ویژگیهای جسمی و روحی معشوق به کار می رود. معشوق این غزلها بیشترین نقش را در قالب فرایندهای رابطه ای (43٪)، مادی (39٪) و ذهنی (12٪)، برعهده دارد. او در این فرایندها در نقشهای کنشگر (35٪)، حامل (20٪) و شناخته (15٪) ظاهر شده است. هم چنین (71٪) از فرایندهایی که معشوق در آنها شرکت داشته از نظر ارزشیابی مثبت است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.