الگوی ساختاری درد مزمن بر اساس ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با نقش میانجی پریشانی روان شناختی
درد مزمن می تواند زمینه ناسازگاری هیجانی و روانی را در فرد مبتلا فراهم کرده و از این طریق بهداشت روانی را مورد تهدید قرار دهد. هدف از پژوهش حاضر ارایه الگوی ساختاری درد مزمن بر اساس ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با نقش میانجی پریشانی روان شناختی بود.
روش پژوهش توصیفی از نوع الگویابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان و مردان مبتلا به درد مزمن در شهر تهران بود که در سال 1401 با شکایت درد عضلانی- اسکلتی و آرتریت روماتویید به کلینیک های درمانی مراجعه کرده بودند و تعداد 496 نفر از آن ها با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. سپس پرسشنامه های درد مک گیل (MPQ)، پنج عاملی ذهن آگاهی (FFMQ)، حمایت اجتماعی ادراک شده (MSPSS)، رویدادهای استرس آمیز زندگی پیکل (SLESQ) و مقیاس اضطراب، افسردگی و استرس (DASS) را تکمیل کردند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 25 و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایج الگویابی معادلات ساختاری نشان دهنده برازش مطلوب مدل با داده های تجربی بود. اثر ضریب مسیرهای استاندارد مستقیم ذهن آگاهی و میزان عوامل استرس زا بر تجربه درد مزمن معنادار بود، اما ضریب مستقیم برای حمایت اجتماعی و تعداد عوامل استرس زا غیرمعنادار بود (p<0.05). همچنین مسیر غیرمستقیم ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی، میزان و تعداد عوامل استرس زا بر تجربه درد مزمن از طریق نقش میانجی پریشانی روان شناختی معنادار بود (p<0.05).
ذهن آگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با میانجی گری پریشانی روان شناختی نقش مهمی در تبیین درد مزمن ایفا می کنند. بنابراین متخصصان سلامت روان می توانند از این عوامل جهت بهبود بهداشت روانی افراد مبتلا به درد مزمن بهره ببرند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.