نظریه معنا از دیدگاه علامه طباطبایی
در نیمه نخست قرن بیستم، رویکرد وجودشناختی در تبیین مسایل فلسفی، نخست به یک رویکرد معرفت شناختی و سپس به یک رویکرد زبان شناختی تقلیل یافت. صاحب نظران رویکرد اخیر مدعی شدند با تکیه بر نظریه های معنا می توان معناداری و صدق گزاره ها را تبیین کرد. درنتیجه بحث درباره وجود و احکام آن به بحث درباره زبان و معنا و چیستی آن تغییر پیدا کرد. در این نوشتار سعی کردیم پس از تعریف نظریه معنا و طرح اجمالی نظریات معنا در غرب، به این پرسش پاسخ دهیم که نظریه معنا در فلسفه علامه طباطبایی چیست و آیا این نظریه توان پاسخ به اشکالات نظریه معنا را دارد یا خیر؟ علامه طباطبایی در بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و معنا، اساسا تحقق هر معنایی اعم از معنای لفظی و غیرلفظی را در خارج محال می داند و از طرفی ثابت می کند که معنا همان صورت ذهنی است و جایگاه آن در ذهن است. لذا می توان نتیجه گرفت نظریه ایشان قرابت نزدیکی با نظریه تصوری معنا دارد؛ اما اشکالات نظریه تصوری معنا را که در غرب مطرح است، ندارد و به واسطه مبانی فلسفه اسلامی مثل کاشفیت و حکایت گری صورت ذهنی به آنها پاسخ می دهد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.