ماهیت فلسفه سیاسی
فلسفه سیاسی به عنوان جنبه اصلی فلسفه، عموما در حوزه یونان باستان گسترش یافت و نوشته های افلاطون و ارسطو کمک مهمی به این موضوع کرد. مسئله محوری برای فلسفه سیاسی دل مشغولی در مورد توجیه یا نقد روش های سیاسی عامی چون دموکراسی، الیگارشی یا پادشاهی و شیوه هایی بوده است که حاکمیت دولت باید از طریق آن فهم و درک شود؛ دل مشغولی در مورد رابطه فرد و نظم سیاسی و ماهیت الزام فرد به آن نظم؛ دل مشغولی در خصوص انجام و ماهیت نظم سیاسی از منظر ملت و گروه های درون آن؛ دل مشغولی در مورد نقش فرهنگ، زبان و نژاد به عنوان جنبه های آن؛ دل مشغولی درباره بنیان ایدئولوژی ها و دیدگاه های سیاسی عام و متفاوتی چون محافظه کاری، سوسیالیسم و لیبرالیسم و دل مشغولی در مورد ماهیت جنبه های اساسی یی چون دولت، فرد، حقوق، اجتماع و عدالت به حسب آن چه ما درباره سیاست درک کرده و بیان می نماییم.
از آنجا که فلسفه سیاسی به توجیه و نقد شکل های سازمان سیاسی موجود و ممکن می پردازد، بخش مهم و معتنابهی از آن هنجاری است؛ فلسفه سیاسی به دنبال ارائه دلایل [اتخاذ] یک مفهوم خاص از حق و خیر در سیاست است. در نتیجه، بسیاری از جر و بحث های جاری در فلسفه سیاسی روش شناختی هستند؛ آن ها باید به این امر بپردازند که چگونه می توان داوری های هنجاری در مورد سیاست را - اگر اصلا وجود داشته باشند - توجیه نمود
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.