با پیر قصه گو در حوض توتیا

چکیده:
یکی هست و یکی نیست. اگر بگردیم بازهم هستند. بیش و بیشتر از یکی. من این یکی را می شناسم و تا ماننده اش نبینم یکی اش می دانم. او در جندق2 بر کرانه کویر مرکزی زندگی می کند. از دو چشم نابینا است. در آستانه هفتاد سالگی است. او خویشاوند من و نه سال از من بزرگتر است. چهارده ساله بود که همراه پدر و مادرش شبی در خانه ما میهمان بودند. پس از شام همگی را به پای شنیدن قصه ای نشاند. آن زمان بینا بود. از نوزده سالگی به درد چشم مبتلا شد و چشمهایش کم سو شد. دوا و درمان سود نبخشید. پزشکان یکی از چشمهایش را خشکانیدند و از کاسه درآوردند و آن دیگری نیز رفته رفته بینایی اش را از دست داد. اکنون پانزده سال است که هیچ نمی بیند، هیچ.
زبان:
فارسی
در صفحه:
75
لینک کوتاه:
magiran.com/p791122 
دانلود و مطالعه متن این مقاله با یکی از روشهای زیر امکان پذیر است:
اشتراک شخصی
با عضویت و پرداخت آنلاین حق اشتراک یک‌ساله به مبلغ 1,390,000ريال می‌توانید 70 عنوان مطلب دانلود کنید!
اشتراک سازمانی
به کتابخانه دانشگاه یا محل کار خود پیشنهاد کنید تا اشتراک سازمانی این پایگاه را برای دسترسی نامحدود همه کاربران به متن مطالب تهیه نمایند!
توجه!
  • حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران می‌شود.
  • پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانه‌های چاپی و دیجیتال را به کاربر نمی‌دهد.
In order to view content subscription is required

Personal subscription
Subscribe magiran.com for 70 € euros via PayPal and download 70 articles during a year.
Organization subscription
Please contact us to subscribe your university or library for unlimited access!