فهرست مطالب

شناخت - سال هفتم شماره 1 (پیاپی 70، بهار و تابستان 1393)

نشریه شناخت
سال هفتم شماره 1 (پیاپی 70، بهار و تابستان 1393)

  • تاریخ انتشار: 1393/05/20
  • تعداد عناوین: 12
|
  • سید محمدحسن آیت الله زاده شیرازی صفحات 7-18
    نظریه علیت منفرد و قانون آرمسترانگ بسیار شنیده شده است. اما مهم آن است که آنها را به عنوان بخشی از سیستم متافیزیکی او فهم کنیم. او یک نظریه پرداز در مورد صادق ساز است و تمام آرای متافیزیکی او می بایست در راستای وضع صادق سازها تفسیر شود. در این مقاله پس از طرح مساله مورد مناقشه بین تعمیم گرایان و منفردگرایان در موضوع علیت، ابتدا چهارچوب کلی متافیزیک آرمسترانگ و سپس نظریه علیت او را به اختصار بیان می کنم. مطابق فهم من، او یک منفردگرا است، اما به وجود قانون به عنوان بخشی سازنده از اوضاع امور جهان اعتقاد دارد. در پایان معلوم خواهم کرد که این طریق از فهم نظریه او در مورد قانون طبیعت بعضی از کج فهمی را بر ملا می کند. به طور خاص معلوم می شود که نقض معروف الکساندر برد در مورد دوری بودن بیان آرمسترانگ اساسا وارد نمی باشد.
    کلیدواژگان: تعمیم گرایی، منفردگرایی، قانون طبیعت، صادق ساز، آرمسترانگ
  • زلیخا اژدریان شاد صفحات 19-32
    نقد تبارشناسانه نیچه در پی ردیابی روند ظهور ارزش های اخلاقی است. این نقد در پی استدلال برای نحوه پیدایش این ارزش ها، پیوسته رابطه ای میان خاستگاه و مقصود یا فایده یک مفهوم یا الگو را مورد تجدیدنظر و بازاندیشی قرار می دهد تا روشن نماید که آیا آنچه تاریخ اخلاق نامیده می شود، نماینده مجموعه ای از تفاسیر مقتدر و معتبر از پیشرفت و تکامل زندگی است یا بر عکس، واژه ها و مفاهیم اخلاقی منشاء و خاستگاهی ماوراء الطبیعی و آسمانی دارند؟ نیچه بر این گمان است که ایده اخلاقی انسانی که ما امروز می شناسیم، در واقع می تواند نوعی شیوع موقتی الگو های تاریخی متنوع باشد. نگاه ریشه ای وی به تاریخ اخلاق او را بر آن می دارد تا دو پرسش را مطرح کند. یکی اینکه اگر ظهور ارزش های تاریخی عبارت از نوسان میان تفاسیر مقتدر از زندگی باشد، آیا ما نباید به جای جستجوی یک مقصود که بتواند الگو های تاریخی را به هم مرتبط سازد، به جابه جایی و ناپیوستگی های میان این الگوها توجه نمائیم؟ و اگر معنای تاریخ در اثر کشاکش میان این تفاسیر متفاوت به وجود آمده باشد، آیا مهم ترین وظیفه ما بنا نهادن تفسیری از گذشته نیست که ما را قادر سازد تا در زمان حال به نحوی مولد وخلاق زندگی کنیم؟ نگارنده در طول نگارش مقاله به بررسی مسائل فوق می پردازد.
    کلیدواژگان: اخلاق، ارزش های اخلاقی، نگرش تاریخی، تاریخ اخلاق
  • محمد ایلخانی صفحات 33-68
    فلسفه روایت عام و فراگیر درباره وحدت و ثبات، و کثرت و تغییر در عالم و ذهن انسان است. ارسطو، ابن سینا و توماس آکوئینی به تبیین آن در موضوع مابعدالطبیعه پرداختند. اگرچه به نظر می رسد که هر سه متفکر موضوع مابعدالطبیعه را موجود بماهو موجود دانسته اند، اما معنا و سپهر موجود نزدشان متفاوت است. ارسطو در موضوع مابعدالطبیعه وحدت و ثبات را در سه حوزه دیده است؛ به عنوان حکمت در چهار علت طبیعی، به عنوان فلسفه اولی در موجود، که محمول نیست، و به عنوان الهیات در مبدا و علت العلل. ابن سینا با دوری جستن از نظر ارسطو، وحدت و ثبات را در وجود مطلق دید و مبدا و دیگر موجودات را از عوارض و اقسام وجود در نظر گرفت. نزد او وجود محمول، واحد، مطلق و مشترک معنوی است. توماس آکوئینی با بازگشت به ارسطو و دیگر یونانیان، و به عنوان یک متکلم مسیحی، وحدت و ثبات را در مبدا یا خدا جستجو کرد. وجودشناسی او قائم به دو جوهر سرمدی و مخلوق است و به نوعی، جوهرشناسی ارسطو و افلاطونیان میانه را پی گرفته است. هر جوهر موجودی ذاتا متمایز از دیگری است. وجود در این دو جوهر متشابه است و موجود بماهو موجود در جوهر مخلوق است. این دو متفکر با دو رای متفاوت درباره وحدت و ثبات، دو سرنوشت مختلف در هستی شناسی در غرب و عالم اسلامی رقم زدند.
    کلیدواژگان: وحدت، ثبات، کثرت، تغییر، وجود، جوهر، حکمت، فلسفه اولی، الهیات، کلام
  • فاطمه بنویدی صفحات 69-106
    ادراک زیبایی شناختی از جمله مباحث بحث برانگیز در حوزه زیبایی شناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژه زیبایی شناختی فراهم می کند که مهم ترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش داریم این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیبایی شناختی را نشان دهیم. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی شناختی قائل شده است. مرحله نخست حضور است که درک همان گونه که مرلوپونتی توصیف می کند، اتفاق می افتد؛ کلی، پیشاتاملی و در بدن ما. مرحله دوم، بازنمود و خیال؛ متاثر از سارتر است. در این مرحله، ادراک تمایل دارد تا صور مفاهیم تازه پدید آمده از حضور درک شده را در اشخاص و رویدادهای قابل تمییز به صورت مادی مجسم سازد. مرحله سوم، تامل و احساس متاثر از کانت است. این تامل می تواند همدلانه و تاحدی ابژکتیو باشد، که بیشتر مرتبط به حس است تا ادراک. در این فرایند است که ادراک زیبایی شناختی صورت می گیرد. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. دوفرن در مرحله پایانی ادراک، یعنی احساس، یگانگی سوژه و ابژه را نشان داده است. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی سعی داریم این مراحل را بررسی کنیم.
    کلیدواژگان: پدیدارشناسی، ادراک زیبایی شناختی، حضور، خیال، تامل، میکل دوفرن
  • نصرالله حکمت، حمیدرضا بوجاری صفحات 107-119
    ملاصدرا هم به وجود عقل فعال معتقد است و هم به وجود مثل افلاطونی. وی در آثار خود به طور مفصل به هر کدام از این دو پرداخته است. پرسشی که مطرح می شود این است که این دو در هستی شناسی ملاصدرا چه نسبتی با هم دارند. به نظر نگارنده با سه دلیل می توان ثابت کرد که با توجه به فلسفه ملاصدرا هر دو یک حقیقت وجودی می باشند. دلیل اول تشابه خصوصیات هستی شناسانه آنها است. دلیل دوم نسبت مشابهی است که ملاصدرا بین عقل فعال و مثل با عالم طبیعت و انواع متاصل ترسیم می کند. دلیل سوم نیز تشابه حداقل برخی از دلایلی است که برای اثبات این دو می آورد. ملاصدرا در مبدا و معاد عبارتی می آورد که همین استنباط را تایید می کند. یعنی این استنباط که عقل فعال و مثل یک حقیقت وجودی هستند و تفاوتشان تنها به اعتبار است.
    کلیدواژگان: ملاصدرا، عقل فعال، مثل افلاطونی، هستی شناسی
  • عارف دانیالی صفحات 121-149
    مقاله حاضر به تقابل فلسفه و روان شناسی در اندیشه فوکو می پردازد. روایت فوکو از روان شناسی از همان آثار نخستین، واضح و روشن است، به نحوی که فوکو به عنوان یک منتقد سرسخت روان شناسی مطرح شده است. فوکو همواره درباره روان شناسی به شکل سلبی سخن گفته است. سیمای بدبینانه فوکویی از اتخاذ چنین مواضعی ناشی شده است. اما فوکو، در مواجهه با فلسفه باستان، روایتی خوشبینانه عرضه می کند؛ فلسفه، برخلاف روان شناسی، سوژه های خودآیین می آفریند، بر تفاوت و تکینه گی سوژه تاکید می کند، جامعه ای مبتنی بر روابط متقارن و متقابل را می سازد و از هرگونه مرجعیت معرفتی اجتناب می ورزد. بدین ترتیب، فلسفه، نوعی مراقبت معطوف به آزادی است، اما روان شناسی به روابط سلطه منتهی می شود. در واقع، فلسفه میان«خودآفرینی» و «با دیگران بودن» تلائم و هماهنگی ایجاد می کند. مقاله حاضر می کوشد تا نشان دهد که براساس اندیشه فوکو، در فلسفه باستانی می توان برای نقاط تاریک روان شناسی، بدیلی جستجو کرد.
    کلیدواژگان: روان شناسی، فلسفه، مراقبت از دیگران، مراقبت از خود، تفاوت، رابطه متقارن و متقابل
  • راضیه زینلی، سید مصطفی شهرآیینی صفحات 151-179
    کی یرکه گور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تاکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژه های اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشه ژان پل سارتر نیز توجه به این مسائل و اهتمام به آنها به اوج رسید. اضطراب از اولین احوالاتی است که فرد هستی دار با آن درگیر است. کی یرکه گور دو رویکرد متفاوت به این مقوله دارد؛ یکی نگاه او در کتاب ترس و لرز است که در آنجا یقین ایمانی را عامل اصلی اضطراب می داند؛ یقینی که برگرفته از اعتماد به خداست. رویکرد دیگر او در کتاب مفهوم اضطراب مطرح می شود که او در آنجا ، با نگاهی روان کاوانه، ریشه اضطراب را در گذشته گناه آلود فرد می جوید. سارتر نیز به مانند کی یرکه گور تعریفی خاص از انسان ارائه می دهد و مهم ترین خصوصیت او را انتخاب و آزادی می داند. از آنجایی که انسان پیوسته در موضع انتخاب قرار می گیرد، با آینده ای نامعلوم مواجه است که همین مواجهه، بر اضطراب او می افزاید. در این مقاله، مفهوم اضطراب را که از مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم است، از منظر کی یرکه گور و سارتر بررسی می کنیم و به تاثیرپذیری سارتر از کی یرکه گور در این زمینه و اشتراکات و افتراقات آنها می پردازیم.
    کلیدواژگان: اضطراب(ترس آگاهی)، خودآگاهی، انتخاب، آزادی، گناه، مسئولیت، گذشته، آینده، سوء نیت، مرگ
  • معصومه سلیمانی چهارفرسخی صفحات 181-194
    هدف از نگارش این مقاله، تحلیل نظریه سلامت نفس ابونصر محمد فارابی (259- 339) و رویکرد طب انگارانه وی به اخلاق است. اخلاق نزد فارابی، مانند بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه بزرگ قبل از خود، به مثابه طب نفس است و نگرش طب انگارانه وی به اخلاق نقش بنیادی در نظریه اخلاقی وی دارد. یکی از مهمترین مفاهیم اساسی که در اتخاذ چنین نگرشی به اخلاق مطرح است، بحث از سلامت نفس است. همان گونه که بدن سلامت و بیماری دارد و غایت علم پزشکی درمان بیماری و حفظ سلامت بدن است، نفس نیز بیماری و سلامتی دارد و یکی از مهمترین رسالت های علم اخلاق درمان بیماری و حفظ سلامت نفس است. فارابی به دلیل نظر به انسان به عنوان موجود بذاته مدنی که برآورده شدن نیازهای مادی و معنوی اش، تنها با زندگی در مدینه ممکن خواهد شد، بدن را الگوی فهم مدینه دانسته و با نظریه سلامت در پی ارائه راهکاری جهت حل رذایل اخلاقی موجود در مدینه و تبدیل آن به مدینه فاضله است.
    کلیدواژگان: سلامت، بیماری، سعادت، لذت، مدینه فاضله
  • ایمان شفیع بیک صفحات 195-223
    در رساله های آغازین افلاطون، موسوم به رساله های سقراطی، سقراط بارها می گوید: «نمی دانم». آیا او درحالی که چنین می گوید، می داند یا نمی داند؟ هر یک از دو پاسخ این پرسش، از روزگار باستان، در میان معاشران سقراط، تا امروز، در میان خوانندگان نوشته های افلاطون، طرفدارانی داشته است. بسیاری از سقراط پژوهان معاصر به گزینه یا قرائت دوم، مبنی بر صداقت سقراط در اقرار به نادانی، گرایش یافته اند؛ ولی اینان در اثبات نظر خود تفسیرهای گوناگونی دارند، و به رغم دیدگاه مشترک، گاه به نتیجه های گوناگونی می رسند. این مقاله نیز با استناد به نوشته های افلاطون، و گاه برخی دیگر از نوشته های دوران باستان، شش دلیل در تایید قرائت دوم به دست می دهد. اما این قرائت، پنج مسئله یا تعارض در پی دارد، که برای برخی از آنها با اتکا به شواهد متنی، و برای برخی دیگر با تفسیر متن، می توان راه حلی یافت.
    کلیدواژگان: سقراط، افلاطون، جهل، معرفت، اخلاق
  • احمد عسگری صفحات 225-241
    موافقان و مخالفان ماده اولی به دو نحو در اثبات و نفی آن استدلال می کنند؛ یکی بر اساس آثار ارسطو و شواهد متنی و دیگر بر اساس تحلیل نقش ماده و صورت در فلسفه طبیعی. در این مقاله ماده اولی از منظری دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت، یعنی بر اساس نظام فکری ارسطو در فلسفه اولی. در فلسفه اولی ارسطو پرسش «جوهر چیست» را طرح می کند، زیرا جوهر آنی است که به حسب خود هست و بنابراین با تحلیل جوهر پرسش «موجود چیست» پاسخ داده می شود. او بین جوهر به عنوان موضوع و جوهر به عنوان ذات و ماهیت تمایز قائل است، اما معتقد است رابطه بین این دو رابطه ماده و صورت است و ماده و صورت را نیز بر اساس قوه و فعل توضیح می دهد. ماده بالقوه صورت است و صورت فعلیت ماده است. او بر این اساس از وحدت جوهر دفاع می کند. نزد افلاطون قابل یا موضوع فاقد هر نوع صورت و تعینی است، زیرا اگر تعینی داشته باشد، نمی تواند تعین و صورتی دیگر بپذیرد، چرا که هر تعین و وجودی در مقابل تعین دیگر است، اما ارسطو با طرح قوه و موجود بالقوه معتقد می شود که موضوع چیز خاص و متعینی است، اما قوه تعین و وجودی دیگر را نیز دارد. بنابراین برخلاف افلاطون که قابل وجود را لاوجود می دانست، در نظر ارسطو وجود است که قابل وجودی دیگر است. به عقیده ارسطو دیدگاه افلاطون منجر به جدایی هر چیز از وجودش و خودش می شود. بر این اساس نه تنها ماده اولی در نظام فلسفی ارسطو جایی ندارد، بلکه در تعارض با دیدگاه اوست. ماده اولی که از هر تعینی خالی است، منطبق بر دیدگاه افلاطون است نه ارسطو.
    کلیدواژگان: ماده، صورت، قوه، فعل، جوهر، وجود، لاوجود، موضوع، ماهیت
  • حسن فتح زاده صفحات 243-259
    گودل طی مقاله مفصلی در 1931 برهان پیچیده و نبوغ آمیزی بر ناتمامیت ریاضیات مطرح ساخت. در آن قضیه گودل نشان داده بود که در هر سیستم اکسیوماتیک شامل حساب (تحت شرایط خاصی)، گزاره هایی تصمیم ناپذیر وجود دارند. ایده به کار رفته در برهان گودل شبیه پارادوکس ریچارد است، و همین باعث شده است که عده ای در پذیرش آن تردید کنند. در این مقاله نخست نگاهی اجمالی به برهان گودل می اندازیم، تا مشخص شود که این برهان دچار تعارضات ناشی از خود ارجاعی نمی شود. در ادامه به یکی از تبعات فلسفی آن می پردازیم. نشان خواهیم داد که این برهان در کنار استدلال معروف «تعین ناقص»، واقع گرایی در فیزیک را با تردیدهایی روبه رو می سازد.
    کلیدواژگان: گودل، ناتمامیت، تعین ناقص، واقع گرایی، ضدواقع گرایی
  • فاطمه کیایی صفحات 261-285
    عین القضات همدانی و یوهانس اکهارتوس از عرفای بزرگ مسلمان و مسیحی هستند که به دلیل افکار و اندیشه های خود مورد سوءظن سنت دینی غالب زمانه قرار گرفته و بدعت گذار خوانده شدند. باور به قدمت زمانی عالم یکی از اتهامات مشترک آن دو است. نحوه طرح این اتهام و نیز روش هر یک در پاسخگویی بدین اتهام موضوع مقاله حاضر است و در نظر دارد ضمن توضیح چگونگی تقریر این اتهام علیه این دو، به بررسی تطبیقی پاسخ هایی که عین القضات همدانی و اکهارتوس در برابر آن داده اند بپردازد. عین القضات را به دلیل استعمال الفاظی مانند سرچشمه و منبع وجود، معتقد به قدمت عالم و عدم علم الهی به جزئیات دانستند. اکهارتوس را نیز معتقد به خلقت عالم از همان زمان که خدا وجود داشت، و همراه با به وجود آمدن پسر ازلی او خواندند. همچنین به دلیل باور به آفرینش نامتمایز و ازلی امور متعالی و پست او را بدعت گذار نامیدند. قاضی با طرح دووجهی عقل/ اطوار ورای عقل بدین اتهام پاسخ می دهد و سخن گفتن از حدوث یا قدم عالم را متعلق به ساحت عقل می داند، حال آنکه در طور ورای عقل دنیا و مافی ها اساسا در کنار حق موجودیتی ندارند که بتوان از حدوث یا قدم آنها سخن گفت و ازل و ابد با یکدیگر برابرند. اکهارتوس نیز از طرح دووجهی روز نفس/ روز خداوند همین منظور را دنبال می کند و اکنون ازلی که خداوند در آن عالم را آفرید، همین لحظه می داند.
    کلیدواژگان: قدم عالم، علم الهی به جزئیات، خلقت عالم، زمان، عین القضات همدانی، یوهانس اکهارتوس