فهرست مطالب

پژوهش در نشخوار کنندگان - سال هشتم شماره 4 (زمستان 1399)

مجله پژوهش در نشخوار کنندگان
سال هشتم شماره 4 (زمستان 1399)

  • تاریخ انتشار: 1400/02/08
  • تعداد عناوین: 8
|
  • علیرضا شاطری، محمد رکوعی*، غلامرضا داشاب، احمد مقیمی اسفندآبادی، هادی فرجی آروق صفحات 1-16

    سابقه و هدف:

     صحت برآوردهای مولفه های واریانس و کواریانس برای صفات مهم اقتصادی از جمله صفات تولیدمثلی پیش نیاز طراحی راهبردهای اصلاحی موثر می باشد. برای پیش بینی واقعی تر ارزش های اصلاحی رکوردهای فنوتیپی سال های مختلف، گروه بندی ژنتیکی پیشنهاد شد. با توجه به وجود اطلاعات نامعلوم در شجره گاوهای هلشتاین ایران، در نظر گرفتن گروه بندی ژنتیکی برای حیوانات با والدین نامعلوم ضروری به نظر می رسد. بنابراین، تحقیق حاضر به منظور برآورد پارامترهای ژنتیکی، روند ژنتیکی و صحت ارزش های اصلاحی برآورد شده برخی صفات تولید مثلی (فاصله بین زایش تا اولین تلقیح، فاصله اولین تلقیح تا تلقیح منجر به آبستنی و فاصله زایش) گاوهای هلشتاین ایران با در نظر گرفتن گروه بندی ژنتیکی برای حیوانات با والدین نامعلوم انجام شد.

    مواد و روش ها

    از اطلاعات مربوط به زایش و تلقیح سه شکم اول زایش 3361 گله هلشتاین ایران که توسط مرکز اصلاح نژاد دام کشور بین سال های 1360 تا 1392 جمع آوری شده بود، مورد استفاده قرار گرفت. حیوانات با والدین نامعلوم براساس سال تولد و جنس گروه بندی شده و صفات توسط دو مدل با (مدل 2) و بدون (مدل 1) گروه بندی ژنتیکی تجزیه و تحلیل شدند. با استفاده از معیار اطلاعات بیزی و معیار اطلاعات آکاییک، مدل بهتر از بین دو مدل حیوانی بالا برای همه صفات مشخص گردید. از همبستگی رتبه ای اسپیرمن برای بررسی تغییر رتبه بندی حیوانات با در نظر گرفتن گروه بندی ژنتیکی استفاده شد. صحت ارزش های اصلاحی و روند ژنتیکی با استفاد از دو مدل برآورد شده و مورد مقایسه قرار گرفت. آماده سازی داده ها و محاسبات آماری با نرم افزار R و واکاوی ژنتیکی با نرم افزار ASReml انجام شد.

    یافته ها

    مقدار ورایانس و معیار خطا ژنتیک افزایشی در مدل 2 پایین تر از مدل 1 و برای واریانس باقیمانده برعکس بود اما تفاوت معنی داری بین مقادیر دو مدل وجود نداشت. براساس معیارهای برازش نکویی مدل، مدل 2 بهترین مدل برای تمامی صفات انتخاب شد. مقدار وراثت پذیری صفات فاصله زایش و فاصله زایش تا اولین تلقیح با استفاده از مدل 2 پایین تر (غیرمعنی دار) از مدل 1 برآورد گردید. مقدار وراثت پذیری برای همه صفات تولیدمثلی توسط دو مدل پایین تر از 05/0 بدست آمد. رتبه بندی بهترین گاوهای نر و ماده در اثر گروه بندی ژنتیکی تغییر کرد. صحت برآوردهای ارزش های اصلاحی بدست آمده برای تمامی صفات در همه زایش ها در مدل 2 بالاتر از از مدل 1 بود و از لحاظ آماری تفاوت معنی داری را نشان داد (001/0 >P). روند ژنتیکی تمامی صفات (به استثنای صفت فاصله اولین تلقیح تا تلقیح منجر به آبستنی در گوساله زایی اول و سوم) حاصل از مدل 1 و 2 مثبت برآورد گردید و مقادیر برآورد شده بین دو مدل متفاوت از هم بود.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که در نظر گرفتن گروه بندی ژنتیکی برای تجزیه و تحلیل صفات تولیدمثلی گاوهای هلشتاین ایران و پیش بینی صحیح شایستگی حیوانات ضروری به نظر می رسد.

    کلیدواژگان: صحت ارزش اصلاحی، فاصله زایش، وراثت پذیری، روند ژنتیکی
  • غلامعلی هلاکو*، اسدالله تیموری یانسری، یدالله چاشنی دل، مختار مهاجر صفحات 17-38

    چربی یکی از مواد مغذی مهم در تغذیه نشخوارکنندگان بوده و بررسی سرنوشت آن در دستگاه گوارش به ویژه درمحیط تخمیری و شکمبه، در کارایی و بهره وری استفاده از مواد خوراکی موثر است. آگاهی از قابلیت هضم و انرژی‌زایی مواد خوراکی و تعیین تجزیه‌پذیری ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی و پروتئین خام به عنوان مواد مغذی قابل سنجش، برای تنظیم کاربردی جیره‌های متعادل نشخوارکنندگان با ارزش بوده و در افزایش درآمد دامداران مهم است.‬ به منظور مطالعه ویژگی‌های هضمی جیره‌های آزمایشی و کینتیک تخمیر اندازه‌گیری میزان گاز تولیدی با انکوبه کردن خوراک در مایع شکمبه بافری شده در شرایط آزمایشگاهی استفاده است. از سوی دیگر، برآورد فراسنجه‌های ناپدید شدن ماده‌ خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی، پروتئین خام با روش کیسه های نایلونی انجام می‌شود. در این پژوهش اثرات منابع مختلف چربی بر تولید گاز، تجزیه‌پذیری ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی و پروتئین خام تیمارهای محتوی چربی افزوده، مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین ضرایب همبستگی فراسنجه‌های اندازه‌گیری شده با روش پیرسون مورد ارزیابی قرار گرفت.

    مواد و روش ها ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬:

    دو آزمایش برای ارزیابی سرنوشت و رفتار مواد خوراکی و کینتیک هضم سه منبع چربی اجرا شد. در آزمایش اول ، میزان گاز حاصل از هضم چهار تیمار آزمایشی شامل: 1) فاقد منبع لیپیدی افزوده (کنترل) و 2، 3 و 4) به ترتیب با 5 درصد اسید چرب کلسیمی، چربی حیوانی و روغن کلزا، انکوباسیون شده در مایع شکمبه در شرایط in vitro سنجش شد. در آزمایش دوم، از گوسفندان نر فیستوله‌دار شکمبه‌ای برای تعیین مولفه‌های تجزیه‌پذیری ماده خشک، الیاف و پروتئین خام تیمارهای فوق به روش کیسه‌های نایلونی (in Sacco) استفاده شد. در پایان نتایج همبستگی دو آزمایش فوق، با روش پیرسون مورد بررسی قرار گرفت.

    یافته‌ها ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬:

    حجم گاز تولید شده در ساعت 24 در تیمار کنترل از تیمارهای محتوی لیپید بیشتر معنی دار نبود ولی در ساعت 96 در تیمارهای محتوی منابع لیپیدی بیشتر از تیمار کنترل بود. قابلیت هضم ماده آلی و انرژی قابل متابولیسم در آزمون گاز در تیمار محتوی چربی کلسیمی به طور معنی‌داری ازسایر تیمارها بیشتر بود (05/0 <p). درصد تجزیه‌پذیری ماده خشک تیمار چربی کلسیمی در کل زمان انکوباسیون شکمبه‌ای هم بیشتر از سایر منابع چربی بود (01/0=P). پتانسیل تجزیه‌پذیری پروتئین خام و تجزیه پذیری الیاف تحت تاثیر منابع متفاوت چربی معنی دار نبود (07/0= P). درصد تجزیه‌پذیری الیاف با افزودن منابع چربی کمی کاهش یافت. در این آزمایش همبستگی بالایی در تخمین فراسنجه‌های تجزیه‌پذیری و پیش‌بینی ماده خشک، پروتئین خام و الیاف نامحلول در شوینده خنثی تیمارهای آزمایشی در آزمون گاز و روش کیسه‌های نایلونی مشاهد شد.

    نتیجه‌گیری‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬:

    نتایج این مطالعه بیانگر تولید گاز و تجزیه‌پذیری متفاوت تیمارهای محتوی منابع لیپید بود. جیره‌های محتوی چربی محافظت شده نسبت به چربی حیوانی و روغن گیاهی، قابلیت هضم بالاتر، اسیدهای چرب کوتاه زنجیره بیشتر، انرژی قابل متابولیسم بالاتر و گاز بیشتری در 96 ساعت پس از انکوبه کردن در مایع شکمبه ایجاد کرد. بیشترین تجزیه‌پذیری موثر در سطح جریان 5 درصد برای ماده خشک، پروتئین خام و الیاف نامحلول در شوینده خنثی در این تیمار مشاهده شد. همه این نتایج بیانگر این است که گنجاندن منبع انرژی به ویژه چربی محافظت شده تاثیر سویی بر تخمیر نداشته و استفاده از آن کارایی تخمیر را افزایش داده است. از سوی دیگر با بررسی همبستگی با روش پیرسون، همبستگی بالایی در صفات تولید اسیدچرب فرار کوتاه زنجیره، انرژی قابل متابولیسم و قابلیت هضم ماده آلی حاصله از آزمون گاز و بخش a، b و c از روش کیسه‌های نایلونی مشاهده شد. این بدان معنی است که روش تولید گاز می‌تواند با کارایی بالایی برای ارزیابی مواد خوراکی محتوی منبع لیپید به جای روش هزینه‌بر تکنیک کیسه‌های نایلونی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلیدواژگان: تولید گاز، چربی کلسیمی، چربی حیوانی، روغن کلزا، کیسه های نایلونی
  • منا هاشمی*، قدرت رحیمی میانجی، محمدحسین بنابازی، پابلو اوروزکو ترونگل، فیلیپو بیسکارینی صفحات 39-54
    سابقه و هدف

    ریزماهواره‌ها نواحی تکراری در دی.ان.آشامل آرایه‌های همگنی از موتیف‌های مونو، دی، تری، تترا، پنتا و هگزا نوکلیوتیدی با طول کمتر از یک کیلو جفت باز هستند که به صورت غیر تصادفی در سطح ژنوم پراکنده‌اند. تعداد و تراکم ریزماهواره‌ها در گونه‌های مختلف متفاوت است. حتی در گونه های بسیار نزدیک به هم مثل انسان و شامپانزه نیز تفاوت هایی وجود دارد. فراوانی موتیف‌های ریزماهواره‌ایی نیز در موجودات مختلف، متفاوت و دارای نرخ جهش متفاوتی می‌باشند. در ژنوم پستانداران، ریزماهواره‌های دی نوکلیوتیدی فراوانترین و پس از آنها ریزماهواره های مونو و تترا نوکلیوتیدی از وفور بالایی برخوردارند. تکرارهای تری نوکلیوتیدی معمولا در گیاهان فراوان‌تر هستند. اما بررسی اثراین موتیف‌های ریزماهواره‌ای متفاوت روی برآورد پارامترهای تنوع ژنتیکی و یا ساختار ژنتیکی در جمعیت‌ها بحثی است که کمتر به آن توجه شده است.

    مواد و روش‌ها:

    این پژوهش با استفاده از فایل نشانگرهای ریزماهواره‌ای حاصل از 36 نمونه از گوسفندان اهلی و وحشی ایرانی از توالی کل ژنوم گوسفندان به روش توالی یابی نسل جدید، تعداد 163973 نشانگر ریزماهواره را شناسایی شد. پراکنش نمونه های اهلی مربوط به نواحی شمال غرب کشور و نمونه های وحشی مربوط به نواحی مرکزی و شمال غرب کشور می باشند. پس از طی مراحل مختلف جهت مرتب سازی و فیلتراسیون جایگاه‌ها در نرم افزارهای Samtools و VCFtools نشانگرها در چهار فایل جداگانه شامل نشانگرهای دی، تری و تترا نوکلیوتیدی و نیز فایلی حاوی ترکیبی از هرسه نشانگر دسته بندی شدند. سپس اسکریپتی در نرم افزار R جهت تهیه زیرمجموعه‌های مختلفی شامل10، 20، 30، 40، 50، 60، 70، 80، 90، 100، 150، 200، 250، 300، 400 و 500 نشانگر از هر یک از انواع موتیف‌ها تهیه نوشته شد و شش پارامتر معمول مورد استفاده در مطالعات تنوع ژنتیکی از جمله هتروزیگوسیته مشاهده شده، هتروزیگوسیته مورد انتظار، شاخص تنوع ینی، شاخص شانون، غنای آللی و ضریب همخونی با استفاده از هر یک از انواع موتیف‌ها و تعداد مختلفی از ریزماهواره‌ها در نرم افزار MSA (نسخه 4.05) محاسبه شد. برای هر پارامتر 10 تکرار در نظر گرفته شد. در نهایت میانگین و واریانس هر پارامتر در بین 10 تکرار محاسبه و نتایج به صورت نمودارهای باکس پلات در نرم افزار R (نسخه 3.3.3) گزارش شد. برای بررسی آماری اختلاف‌هایی که در مقدار برآورد پارامترهای مختلف با استفاده از تعداد و انواع مختلف موتیف‌های ریزماهواره‌ای مشاهده شد، از روش تحلیل واریانس برای آزمون فرض مقایسه میانگین زیرمجموعه‌های مختلف در نرم افزار R استفاده شد.

    یافته‌ها

    برآورد شش پارامتر با استفاده از تعداد و موتیف‌های مختلف نشانگرهای ریزماهواره‌ایی نتایج متفاوتی را نشان دادند. به طوریکه در هر زیر مجموعه، پارامتر برآورده شده با استفاده از موتیف‌های نوع دی مقدار عددی بالاتری را به خود اختصاص داد. همینطور در اکثر پارامتر‌های مورد بررسی بیشترین مقدار برآورده شده برای آن پارامتر با استفاده از 40 نشانگر دی نوکلیوتیدی و کمترین آن با استفاده از 10 نشانگر تری و یا تترا نوکلیوتیدی به دست آمده است. برای بررسی وجود اختلاف معنی دار در نتایج به دست آمده از برآورد پارامترها با استفاده از تعداد و انواع مختلف موتیف‌های ریزماهواره‌ای از تکنیک آنالیز واریانس برای مقایسه میانگین‌ها استفاده شد. در مواردی که اجرای مدل نتایج معنی داری نشان داد به منظور بررسی دوبه‌دوی زیرمجموعه‌هایی که با یکدیگر اختلاف معنی دار نشان دادند از روش مقایسه میانگین توکی استفاده شد.

    نتیجه گیری

    نتایج این پژوهش برتری استفاده از موتیف های نوع دی نوکلیوتیدی در مطالعات تنوع ژنتیکی بر جمعیت‌ گوسفند را نشان داد. همینطور نتایج این پژوهش لزوم استفاده از حداقل 50 جایگاه ریزماهوره‌ای را برای داشتن برآوردهایی باثبات از پارامترهای جمعیتی در مطالعات تنوع ژنتیکی پیشنهاد میدهد

    کلیدواژگان: تنوع ژنتیکی، موتیف های ریزماهواره ایی، نشانگرهای ریزماهواره، گوسفند
  • حسین منصوری یاراحمدی*، جعفر فخرائی، سید قدرت الله حسینی، وحید غلامی، محمد نعیمی صفحات 55-64
    سابقه و هدف

    جهت دستیابی به افزایش وزن بالا در بره‌های پرواری از مقادیر بالای کنسانتره استفاده می‌شود. این مساله می‌تواند منجر به بروز اسیدوز شکمبه‌ای، آبسه‌های کبدی و نفخ شود که پرورش را با مشکل مواجه می‌کند. استفاده از ترکیبات تعدیل‌کننده محیط شکمبه می‌تواند به کاهش این مشکلات کمک کند. به همین دلیل از ترکیبات اسید مالیک و قندی (مالات و مالتودکسترین) به عنوان بهبود دهنده شرایط محیط شکمبه و عملکرد کلی دام در این پژوهش استفاده شده است.

    مواد و روش‌ها:

     تعداد 48 راس بره نر نژاد شال در 4 تیمار و 3 تکرار و 4 مشاهده در هر تکرار در قالب طرح کاملا تصادفی گروه‌بندی شدند. بره‌ها بعد از وزن‌کشی (1/4± 1/46 کیلوگرم) به صورت تصادفی به تیمارهای آزمایشی 1- تیمار شاهد بدون ماده افزودنی 2- تیمار حاوی 30 گرم مالتودکسترین به ازای هر راس روزانه به صورت سرک 3- تیمار حاوی 15 گرم مالات با نام تجاری رومالاتو به ازای هر راس روزانه به صورت سرک 4- تیمار حاوی 30 گرم مالتودکسترین و 15 گرم رومالاتو به ازای هر راس روزانه و به مدت 30 روز به صورت سرک، اختصاص داده شدند. ماده خشک مصرفی به صورت روزانه، pH شکمبه و نمونه‌برداری از مایع شکمبه در آغاز و پایان پژوهش و در بازه زمانی 3 تا 5 ساعت بعد از خوراک‌دهی صبح انجام شد. فراسنجه‌های خونی شامل گلوکز، آلبومین، کلسترول و نیتروژن اوره‌ای خون نیز از طریق خونگیری در انتهای آزمایش تعیین شدند.

    یافته‌ها: 

    ماده خشک مصرفی در تیمار مالتودکسترین با 86/1 کیلوگرم در روز و ترکیب مالتودکسترین و رومالاتو با 87/1 کیلوگرم در روز، بالاتر از تیمار شاهد و معنی‌دار بود (03/0=P). افزایش وزن بدن در انتهای آزمایش و ضریب تبدیل غذایی تفاوت معنی‌ داری را نشان ندادند (05/0 <p). اما میانگین افزایش وزن روزانه تمایل به معنی‌داری را نشان داد و در تیمار ترکیبی (مالتودکسترین+رومالاتو) بیشترین بود (05/0>p). سطح گلوکز خون (04/0=P) بین تیمارها معنی‌دار و در تیمار مالتودکسترین با 79 و ترکیب مالتودکسترین و رومالاتو با 78 میلی‌گرم در دسی‌لیتر نسبت به شاهد با 8/63 بالاتر بود. سایر فراسنجه‌های خونی تفاوت معنی‌داری نداشتند. در بین متغیرهای شکمبه pH در تیمارهای که مالتودکسترین به آن افزوده شده بود نسبت به تیمار شاهد و تیمار فاقد مالتودکسترین افزایش نشان داد، اما این افزایش معنی‌دار نشد (1/7 و 9/6 در مقابل 8/6) (05/0P>). در متغیر تولیدات شکمبه‌ای تفاوت معنی‌داری بین تیمارها مشاهده نشد (05/0 <p).

    نتیجه‌گیری:

     در مجموع، نتایج این پژوهش نشان داد که ترکیب مالتودکسترین و رومالاتو می‌تواند موجب افزایش ماده خشک مصرفی در گوسفندان پرواری شود که این ویژگی بر افزایش وزن و ضریب تبدیل تاثیرگذار می‌باشد. همچنین تعدیل‌کننده‌های شکمبه در تنظیم pH شکمبه و جلوگیری از افت آن و ایجاد توازن در فرآورده‌های تخمیری شکمبه موثر هستند.

    کلیدواژگان: افزایش وزن، بره پرواری، شکمبه، مالات، مالتودکسترین
  • سئودا حسین زاده، آرش جوانمرد*، سید عباس رافت، صادق علیجانی صفحات 65-76
    سابقه و هدف

    یکی از معایب برآورد پارامترهای ژنتیکی بر اساس وزن مطلق گوسفند در یک سن خاص این است که برخی از ژن‌ها فقط در یک دوره خاص از زندگی حیوان بر رشد موثر هستند. اثرات پلیوتروپی نیز بین صفات مقطعی وزن در سنین مختلف وجود دارد. به طوری که انتخاب برای یک صفت، سبب پاسخ همبسته در سایر صفات می‌شود. پس تمرکز بر تمام مراحل منحنی رشد و مولفه‌های توصیف کننده‌ی این منحنی می‌تواند پیشرفت ژنتیکی بیشتری را حاصل آورد. نتایج تحقیقات نشان می‌دهد که پارامترهای منحنی رشد در گونه‌های مختلف وراثت پذیر هستند. بنابراین امکان تغییر شکل منحنی رشد از طریق انتخاب وجود دارد. شناخت روابط ژنتیکی و محیطی بین وزن‌های مختلف، بلوغ و نرخ رشد در تمام مراحل رشد برای طراحی برنامه اصلاح نژادی به منظور بهبود کارایی تولید در طول عمر حیوان ضروری است. لذا شناسایی و مکان یابی جایگاه های کنترل کننده‌ی صفات کمی برای پارامترهای منحنی رشد به عنوان صفات وراثت‌پذیر می‌تواند سناریوی تحقیقاتی مفیدی برای بررسی باشد که در نهایت سبب افزایش تولید گوشت شود.

    مواد و روش‌ها: 

    پارامترهای منحنی رشد با استفاده از مدل برودی و اطلاعات 27537 راس گوسفند قزل تخمین‌زده شد. شجره‌ی جمعیت مورد مطالعه توسط نرم افزارهای شجره پرداز مورد بررسی قرار گرفت. دو خانواده که دارای شرایط طرح خواهر برادر ناتنی بودند انتخاب شدند. سپس برای انجام این پژوهش، از 51 نتاج دو خانواده‌ی ناتنی گوسفندان قزل (گوسفندان مربوط به ایستگاه تحقیقاتی پرورش و اصلاح نژاد گوسفند قزل میاندوآب بودند(خونگیری به عمل آمد. برای تعیین ژنوتیپ ازهشت نشانگر ریزماهواره که روی کروموزوم‌های دو و پنج مستقر بودند استفاده شد. فاصله‌ی نشانگرها از یکدیگر روی نقشه‌ی کروموزومی کمتر از30 سانتی مورگان بود. استخراج دی ان ا با استفاده از روش‌کلروفورم و ایزوآمیل الکل از خون کامل صورت گرفت. جهت تکثیر جایگاه‌های ریز ماهواره از برنامه‌ی Touchdown PCR و ژل متافور آگارز 4 درصد استفاده شد. از نرم افزار UVDOC برای امتیازدهی باندها استفاده شد. آمار توصیفی برای شاخص‌های مولکولی هر جایگاه ریزماهواره‌ایی با استفاده از نرم افزار PopGene محاسبه شد. پس از اتمام تعیین ژنوتیپ، سه فایل نقشه‌ی کرومووزومی، رکوردهای ژنوتیپی و فنوتیپی تهیه شد. سپس بررسی نرمالیته داده‌های خام و تصحیح برای اثرات ثابت) جنسیت، تیپ تولد،... (، توسط رویه GLM نرم افزارSAS نسخه 9.2 ساخت سال 2015، انجام شد. روش مورد استفاده برای تجزیه و تحلیل مکان یابی جایگاه‌های کنترل کنندهی صفات کمی شناسایی ارتباط مابین نشانگرهای ژنتیکی و جایگاه‌های کنترل کنندهی صفات کمی توسط دو نشانگر بود.

    یافته‌ها: 

    نتایج تجزیه و تحلیل ریزماهواره‌ها نشان داد که چندشکلی مناسبی در جمعیت مورد مطالعه وجود دارد. در نهایت نتایج حاصل از دو خانواده مورد نظر نشانگر عدم شناسایی جایگاه‌های کنترل کنندهی صفات کمی معنی دار روی کروموزوم‌های شماره دو و پنج برای صفات پارامترهای منحنی رشد برودی (A,B,C) بود.

    نتیجه‌گیری:

     طی تجزیه و تحلیل های انجام شده جایگاه‌های کنترل کنندهی صفات کمی معنی‌داری یافت نشد. البته طرح مربوطه به دلیل کم بودن تعداد نشانگرها، تعداد خانواده و اعضای هرخانواده نقایضی را متحمل شد. این عوامل در جای خود می‌توانند دلیلی بر عدم شناسایی جایگاه‌های کنترل کنندهی صفات کمی در این طرح باشد.

    کلیدواژگان: نشانگرهای ریزماهواره، نقشه یابی جایگاه های کنترل کننده ی صفات کمی، صفت رشد
  • فرزاد قنبری*، حمید تیموری، جواد بیات، رضا راه چمنی صفحات 77-96
    سابقه و هدف

    استفاده از محرک‌های رشد و تقویت سیستم ایمنی از دغدغه‌های متخصصین تغذیه دام بوده است. در ابتدا استفاده از آنتی-بیوتیک‌ بهترین راه حل به‌نظر می‌رسید، ولی نگرانی از باقی‌ماندن اثرات آن‌ها در محصولات دامی، دانشمندان را به‌یافتن جایگزین‌های مناسب برای آن‌ها ترغیب کرده ‌است. پروبیوتیک‌ها به‌عنوان فرآورده‌های طبیعی همراه با برخی از ویتامین‌ها و مواد معدنی توانستند گزینه-های مناسبی باشند. تحقیق حاضر به‌منظور بررسی اثرات استفاده از پروبیوتیک و مکمل ویتامین ای + سلنیوم بر عملکرد، فراسنجه‌های بیوشیمیایی و ایمنی خونی و شکمبه‌ای در گوساله‌های شیرخوار نژاد هلشتاین انجام شد.

    مواد و روش‌ها:

     تعداد 24 راس گوساله نر هلشتاین پس از وزن‌کشی و اقدامات اولیه پس از تولد، به‌صورت تصادفی به 4 تیمار اختصاص یافتند.گوساله‌ها به قفس‌های انفرادی منتقل و در 3 روز اول با مقدار کافی آغوز تغذیه شدند. تیمار‌ها شامل: 1- جیره پایه (خوراک آغازین+ شیر)، 2- جیره پایه به‌همراه پروبیوتیک بایوگیل (2 گرم)، 3- جیره پایه به‌همراه مکمل تزریقی ویتامین ای + سلنیوم (14/0 میلی-لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن زنده) و 4- جیره پایه به ‌همراه پروبیوتیک و مکمل تزریقی ویتامین ای + سلنیوم بودند. پروبیوتیک به‌صورت روزانه و ویتامین ای+ سلنیوم در بدو تولد و 14 روزگی تجویز شدند. گوساله‌ها 2 بار در روز با شیر تغذیه می‌شدند. خوراک آغازین نیز از هفته دوم آزمایش در اختیار آن‌ها قرار گرفت.گوساله‌ها در ابتدای آزمایش و همچنین هر دو هفته یک‌بار وزن‌کشی شدند. مقدار خوراک مصرفی به‌صورت روزانه محاسبه شد. شاخص‌های رشد اسکلتی شامل طول بدن، قد از جدوگاه، قد از هیپ، عرض هیپ و دور سینه در روزهای ورود به آزمایش، 14، 28، 42 و 56 روزگی اندازه‌گیری شدند. خون‌گیری در 7، 21، 42، و56 روزگی، 4 ساعت پس از مصرف وعده خوراک صبح توسط لوله خلاء از سیاهرگ وداج گرفته شد. متابولیت‌های خونی شامل گلوکز، آلبومین، پروتئین کل، اسید بتاهیدروکسی بوتیرات، کلسترول، تری‌گلیسرید، اوره و ایمونوگلوبولین G اندازه‌گیری شدند. مایع شکمبه با استفاده از سوند مری و در روزهای 21، 42 و 60 برای اندازه‌گیری نیتروژن آمونیاکی و تعیین پروفایل اسیدهای چرب، جمع‌آوری شد. آنالیز داده‌ها توسط نرم‌افزار SAS و رویه MIXED صورت گرفت.

    یافته‌ها:

     استفاده از پروبیوتیک و ویتامین ای + سلنیوم تاثیر معنی‌داری بر افزایش وزن و مصرف خوراک گوساله‌ها نداشت (05/0< p). هرچند که در گوساله‌های دریافت کننده تیمارهای پروبیوتیک و ترکیب پروبیوتیک با ویتامین ای + سلنیوم علی‌رغم وزن آغازین پایین‌تر، افزایش وزن کل و روزانه نسبت به گروه شاهد و گروه دریافت کننده تیمار دریافت کننده ویتامین ای + سلنیوم از لحاظ عددی بالاتر بود. ضریب تبدیل خوراک در تیمار پروبیوتیک نسبت به شاهد تمایل (09/0=P) به بهبود نشان داد (به‌ترتیب 14/2 در برابر 66/2). به‌جز پروتئین کل (002/0 =P) و ایمونوگلوبولین G (0004/0 =P)، سایر فراسنجه‌های خونی تحت تاثیر تیمارها فرار نگرفتند (05/0< p). استفاده از پروبیوتیک، ویتامین ای + سلنیوم و ترکیب آن‌ها باعث کاهش سطح پروتئین خون نسبت به شاهد شد (به‌ترتیب 75/6، 66/7 و 39/7 گرم بر دسی‌لیتر در برابر 41/15 گرم بر دسی‌لیتر). در مقابل تیمارهای مورد اشاره سطح ایمونوگلوبولین G را افزایش دادند (به‌ترتیب 66/15، 18/16 و 70/16 میلی‌گرم بر دسی‌لیتر در برابر 92/10 میلی‌گرم بر دسی‌لیتر). تیمارها تاثیری بر غلظت اسیدهای چرب فرار شکمبه نداشتند (05/0< p). هرچند که استفاده از پروبیوتیک و ویتامین ای + سلنیوم مقدار استات و پروپیونات را از لحاظ عددی افزایش داد. مقدار نیتروژن آمونیاکی و pH شکمبه تحت تاثیر تیمارها قرار نگرفت (05/0< p).

    نتیجه‌گیری کلی:

     تیمار پروبیوتیک باعث بهبود ضریب تبدیل خوراک و افزایش برخی شاخص‌های رشد اسکلتی در گوساله‌های شیرخوار شد. استفاده از پروبیوتیک، ویتامین ای + سلنیوم و ترکیب آن‌ها باعث افزایش جذب ایمونوگلوبولین G شد که این می‌تواند منجر به مقاومت گوساله به‌ بیماری‌های عفونی از جمله اسهال شود.

    کلیدواژگان: سیستم ایمنی، عملکرد، گوساله های هلشتاین، محرک رشد، ویتامین ای + سلنیوم
  • عبدالله رضاقلی وند لاهرود*، عظیم رجایی، محمدهادی خبازان، سید محمدرضا حسینی، مجید دهقان، یوسف مختاباد صفحات 97-108
    سابقه و هدف

    گوشت قرمز یکی از غذاهای استراتژیک جهت تامین نیاز فزاینده به پروتئین باکیفیت جمعیت های انسانی رو به رشد است. لذا، این پژوهش با هدف مقایسه عملکرد رشد، ویژگی های لاشه، و سودمندی اقتصادی آمیخته های بلژین بلو×هلشتاین با گوساله-های هلشتاین خالص انجام شد.

    مواد و روش ها:

     این تحقیق در واحد شیر و گوشت مهدشت، شرکت زراعی دشت ناز ساری (مازندران، ایران) انجام شد. عملکرد گوساله های آمیخته حاصله با گوساله های خالص هلشتاین در یک طرح پرواری 7 ماهه با استفاده از 24 راس گوساله به ازای هر یک از دو نژاد (مجموع 50 راس گوساله) مورد مقایسه قرار گرفت. میانگین وزن و سن گوساله های هلشتاین خالص و هلشتاین×بلژین بلو در زمان شروع پرواری به ترتیب 21/258 و 95/274 کیلوگرم و 321 و 313 روز بود. جیره به شکل کاملا مخلوط در دو وعده صبح و بعد از ظهر به دام ها تحویل می شد. توزین دام ها به طور ماهانه برای تک تک گوساله ها انجام گرفت تا افزایش وزن روزانه محاسبه گردد. تجزیه و تحلیل آماری داده ها با استفاده از نرم افزار SAS برای تعیین میزان معنی داری آثار ثابت به ویژه اثر نژاد با بهره گیری از مدل های خطی تعمیم یافته و مختلط انجام گرفت.

    یافته ها

    نتایج حاکی از بالاتر و معنی دار بودن متوسط افزایش وزن کل دوره در گوساله های آمیخته بلژین بلو نسبت به گوساله های هلشتاین خالص بود (43/1در مقایسه با 33/1کیلوگرم/روز) (05/0 <p). خوراک مصرفی گوساله های هلشتاین خالص به طور معنی داری پایین تر از سایر آمیخته ها بود (01/0 <p). ، به هرحال، ضریب تبدیل خوراک گوساله های هلشتاین نسبت به گوساله های آمیخته معنی دار نبود (74/6 در مقایسه با 04/7). راندمان لاشه آمیخته های بلژین بلو نسبت به هلشتاین خالص و برعکس چربی لاشه هلشتاین خالص نسبت به بلژین بلو به طور معنی داری بالاتر بود (01/0 <p). تاثیر گروه ژنتیکی بر ضخامت چربی داخل ران، روی ران و راسته معنی دار نبود، اما ضخامت چربی کمر بین آمیخته های بلژین بلو و هلشتاین خالص به طور معنی داری متفاوت بود (05/0 <p). مقایسات حداقل مربعات میان گروه ها نشان داد که کوچکترین ارگان های داخلی (کبد، قلب و کلیه) برای آمیخته های بلژین بلو و بزرگترین آن در هلشتاین خالص و نیز بیشترین مقدار چربی (روی لاشه و احشایی) در هلشتاین خالص و کمترین آن در آمیخته بلژین بلو مشاهده گردید (05/0 <p).

    نتیجه گیری

    محاسبه اقتصادی نتایج نشان داد که میزان سود بالاتر کل دوره پروار به ترتیب مختص آمیخته های بلژین بلو (38543843 ریال)، و گوساله های هلشتاین خالص (24826300 ریال) بود. بنابرین، با توجه به نتایج پژوهش حاضر، این فرضیه که آمیخته های حاصل از تلاقی گاوهای نژاد گوشتی (نر) و هلشتاین (ماده) منجر به گوساله هایی می شود که عملکرد رشد، راندمان لاشه، و سود اقتصادی بالاتری نسبت به گوساله های هلشتاین خالص دارند، مورد تایید قرار گرفت.

    کلیدواژگان: آمیخته گری، بلژین بلو، راندمان لاشه، هلشتاین
  • حسین امیدی میرزایی*، حسن رفیعی، محسن دادار، مهدی میرزایی، آرش آذرفر صفحات 109-120
    سابقه و هدف

    آینده هر مزرعه پرورش گاوشیری به موفقیت در امر پرورش گوساله‌های ماده بستگی دارد. در سال‌های اخیر جنبه های جدید استفاده از علوفه در خوراک آغازین مورد بحث قرار گرفته است. مطالعات گزارش کرده‌اند که خوراک آغازین فاقد علوفه منجر به توسعه پرزهایی با اشکال غیر‌طبیعی در شکمبه گوساله می‌شود که رشد و توسعه شکمبه را به‌طور منفی تحت تاثیر قرار خواهد داد. با این حال، امروزه نظرات گوناگونی در رابطه با استفاده از علوفه در خوراک آغازین برای گوساله‌های شیرخوار وجود دارند، بطوریکه برخی از محققین معتقد هستند حضور علوفه در خوراک آغازین باعث کاهش عملکرد گوساله‌های شیرخوار می‌گردد. در این مطالعه اثر سطح 15 درصد علوفه یونجه در جیره آغازین آردی بر پاسخ‌های عملکردی و صفات رشد اسکلتی گوساله‌های شیرخوار تغذیه شده با الگوی شیردهی کاهش تدریجی بررسی شد.

    مواد و روش‌ها: 

    آزمایش در قالب طرح کاملا تصادفی با استفاده از 30 راس گوساله ماده هلشتاین (15 گوساله در هر تیمار) طراحی و انجام شد. تیمارهای آزمایشی به صورت 1- جیره آغازین آردی بدون وجود علوفه (شاهد)، 2- جیره آغازین آردی شامل 15 درصد علوفه یونجه بودند. الگوی تغذیه شیر برای هر دو تیمار یکسان و به صورت روش نوین کاهشی تدریجی (6 لیتر تا 30 روزگی، 4 لیتر تا 45 روزگی و 2 لیتر تا 56 روزگی) بصورت دو وعده در روز بود. همه گوساله ها در روز 56 آزمایش از شیر گرفته شدند و در 70 روزگی از طرح خارج شدند. در این آزمایش مصرف خوراک و وزن‌کشی به صورت هفتگی اندازه‌گیری و ثبت شد. صفات رشد اسکلتی در روزهای 1، 56 و 70 آزمایش اندازه‌گیری شد. مایع شکمبه در روز 60 آزمایش اندازه‌گیری شد. آنالیز آماری با رویه Mixed به صورت اندازه‌گیری‌های تکرار شونده برای 3 دوره (قبل از شیرگیری، بعد از شیرگیری و کل دوره) انجام شد.

    یافته‌ها:

     نتایج این پژوهش نشان دادند که افزودن 15 درصد علوفه یونجه به خوراک آغازین تاثیر معنی‌داری بر میانگین افزایش وزن روزانه، بازده خوراک و صفات رشد اسکلتی گوساله‌های شیرخوار نداشت. گوساله‌هایی که تیمار حاوی علوفه یونجه دریافت کردند، در دوره بعد از شیرگیری مصرف خوراک آغازین بالاتری نسبت به تیمار جیره آغازین آردی بدون علوفه داشتند (05/0 <p). غلظت استات برای تیمار 15 درصد علوفه یونجه و غلظت پروپیونات برای تیمار شاهد بالاتر بود (05/0 <p). همچنین میزان pH شکمبه نیز در گوساله‌های مصرف کننده علوفه تمایل به افزایش داشت.

    نتیجه‌گیری: 

    تغذیه 15 درصد علوفه یونجه همراه با خوراک آغازین آردی سبب بهبود مصرف خوراک گوساله‌های شیرخوار در بعد از شیرگیری شد. این نتایج نشان می‌دهد که استفاده از علوفه یونجه در جیره آغازین آردی باعث کاهش تنش از شیرگیری و بهبود توسعه شکمبه آنها می‌شود.

    کلیدواژگان: گوساله شیرخوار، عملکرد، علوفه یونجه، شیردهی کاهش تدریجی
|
  • AliReza Shateri, GholamReza Dashab, Ahmad Moghimi Esfand Abadi, Hadi Faraji Arough Pages 1-16
    Background and objectives

    The estimate variance components with a satisfying accuracy of important economic traits such as reproductive traits is a prerequisite for designing breeding strategies. Genetic grouping was suggested in order to predict breeding values of phenotypic records in different years with high accuracy. As there is unknown information in the pedigree of Holstein dairy cows in Iran, genetic group animal models with unknown parents seem necessary. Therefore, the present study was conducted to estimate the genetic parameters, genetic trend and accuracy of estimated breeding values of some reproductive traits (i.e. calving to first service (CTFS), first service to conception (FSTC) and calving interval (CI)) in dairy cows with considering genetic grouping for animals with unknown parents.

    Materials and methods

    Information on calving and insemination dates of the first three calving periods from 3361 herds of the Iranian Holstein, collected by the Animal Breeding Center of Iran during 1981 to 2013 was used. Animals with unknown parents were grouped based on the year of birth and sex and the traits were analyzed using two models, with (model 2) or without genetic grouping (model 1). The model with the lowest Bayesian information criterion (BIC) and the Akaic information criterion (AIC) is considered the best model. Spearman's rank correlation coefficient was used to change in animal rank by considering the genetic grouping. The accuracy of estimated breeding values and genetic trend of the traits was estimated using two models and was compared. Preparation of data for statistical and genetic analysis were carried out using R-software and ASReml software, respectively.

    Results

    The amount of variance and the standard error of additive variance in model 2 was lower than model 1 and for the residual variance was conversely, but there was no significant difference between the values of the two models. Model 2 was selected the best model for all studied traits based on the goodness of fit criteria. Heritability of CI and CTFS using model 2 was estimated lower (non-significant) than model 1. The heritability value for all reproductive traits was estimated less than 0.05 by two models. The rank of males and females changed duo to genetic grouping. The accuracy of estimated breeding values (EBVs) for all studied traits in model 2 was significantly higher than model 1 (P <0.001). The genetic trend of all traits (exception of the FSTC in the first and third calving period) was positive by model 1 and 2, and the estimated values between the two models were different.

    Conclusion

    The results of the current study showed that using genetic grouping for reproductive traits analysis of Iranian Holstein cows and accurate prediction of genetic merit of animals seems necessary.

    Keywords: Breeding value accuracy, Calving interval, Genetic trend, Heritability
  • Gholamali Halakoo *, Asad Teimouri Yansari, Yadollah Chashnidel, Mokhtar Mohajer Pages 17-38
    Background and objectives

    Fat is one of the most important nutrients in ruminant’s nutrition and its fate in the fermentation medium and rumen, is effective in the efficiency of feed usage. Awareness of digestibility and energy production of feeds and determine degradability of dry matter, neutral detergent fiber (NDF) and crude protein as a measurable nutrient, is valuable for formulating of balanced rations and correct understanding of degradability mechanism, digestion and uptake of nutrient for increase efficiency and income of farmers. In last of 1970 measure of gas production via incubation of feeds in buffered rumen liquid for assaying of digestibility properties of diets and fermentation kinetics were started with in vitro method. Whereas disappearance of dry matter, NDF predicted with nylon bag technique. In this experiment effect of different source of lipid on gas production (in vitro), dry matter, NDF and crud protein degradability (in Sacco) were assayed. Correlation coefficients of two experiment parameter were analyzed with Pearson method.

    Material and methods

    Two experiments were conducted to assess the fate and behavior of feed and the kinetics of digestion of three fat sources. In the first experiment, the amount of gas production from the digestion of four experimental treatments include : 1) no added lipid source (control) and 2, 3 and 4) with 5% calcium fatty acid, animal fat and rapeseed oil, respectively, incubated in rumen fluid, was measured with in vitro method. In the second trial 4 rumen fistulated Dalagh rams were allotted for measuring degradability parameters. In the second experiment, rumen fistulae male sheep were used to determine the biodegradability components of dry matter, fiber and crude protein in the above treatments by nylon bag method. Finally, the results of correlation between the two experiments were analyzed by Pearson method.

    Results

    Gas production at the first 2 h of incubation was higher than other the lipid content treatments, not significant at 24 h and was significant at 96 h in the lipid source treatments than the control treatment. Organic matter digestibility, short chain volatile fatty acids production, and metabolizable energy in the gas test were significantly higher in the calcium fatty acid treatment than control, animal fat and rapeseed oil treatments (P <0.05). The dry matter degradability of calcium fatty acid treatment was more than other fat sources (P = 0.01). Crude protein degradability potential and fiber degradability were not significantly affected by different fat sources (P = 0.07). Degradability of NDF decreased slightly by adding fat sources. In this experiment, high correlations were observed in estimation of biodegradability and prediction parameters of dry matter, crude protein and NDF in experimental treatment in gas test and nylon bag technique.

    Conclusion

    Results of this study showed that gas production and biodegradability were different in treatments containing lipid sources. Diets containing protected fat with higher digestibility, produced more short chain fatty acids, higher metabolizable energy, and greater gas at 96 h after incubation in rumen fluid than animal fat and vegetable oil containing treatments. The highest effective degradability was observed at 5% flow level for dry matter, crude protein and NDF. All of these results indicate that incorporation of energy source with lipid sources especially protected fat has no adverse effect on fermentation and its use has increased fermentation efficiency. On the other hand, a high correlation was observed between the parameters of gas test (SCFA, ME and organic matter digestibility) and nylon bag technique (a, b and c) with Pearson method. Furthermore, gas test can be used with high efficiency to evaluate the lipid source added rations be instead of the costly method of nylon bag technique.

    Keywords: Calcium fatty acids, beef tallow, canola oil, gas test, nylon bag
  • Mona Hashemi *, Godrat Rahimi Mianji, MohammadHossein Banabazi, Pablo Orozco Ter Wengel, Filippo Biscarini Pages 39-54
    Background and objective

    Microsatellites are repetitive regions in DNA including homogeneous array of mono, di, tri, tetra, penta and hexa nucleotides with length of less than 1 Kbp which are non-randomly distributed in genome. The number and density of microsatellites is vary within species even in very close spices such as humans and chimpanzees. The frequency of microsatellite motifs and their mutation rate is reported differently in various organisms. In mammalian genomes di-nucleotide microsatellites are the more abundant type following by mono and tetra microsatellite motifs as next. Tri microsatellites are more frequent in plants. However, the effect of variety in microsatellite motifs on genetic diversity or population structural parameters is a topic that has received less attention.

    Material and methods

    In the present study with using the 36 VCf file of microsatellite markers extracted from whole genome of Iranian sheep “Ovis aries and Ovis orientalis” by NGS, the total number of 163973 microsatellite markers were detected. The distribution of Ovis aries samples is from north-west part of Iran and ovis orientalis samples are belongs to central part and north-west of Iran. After rearrangement and filtration on data file using Samtools and VCFtools softwares, we classified the whole markers on four different motif types including di- tri- and tetra-nucleotide microsatellites and a file includes all three microsatellite types. Several subsets including 10, 20, 30, 40, 50, 60, 70, 80, 90, 100, 150, 200, 250, 300, 400 and 500 markers were generated from each microsatellite motif types using a R script. Six common genetic diversity parameters including observed and expected heterozygosity, Nei diversity index, Shanon index, Allelic richness and FIS were calculated for each different subset of number and motif type of microsatellites in MSA (V.4.05) software. 10 replications were considered for each parameter. The mean and variance were calculated among 10 replications and results were represented by boxplots using R (v.3.3.3). The statistical investigation of parameter estimation differences using different microsatellite number and motif types were analyzed using ANOVA for testing the hypothesis of equality of means in R (v.3.3.3).

    Results

    Estimation of all six parameters revealed various results using different number of loci as well as motif types. Additionally, the results revealed higher values for parameters estimated with di microsatellite motifs compared to others. In addition, the highest and lowest value for most parameters were obtained by 40-di and 10-tri/tetra microsatellites respectively. The statistical significance on findings of parameter values using different number/motif of microsatellite markers were analyzed using ANOVA in R (v.3.3.3). In the case with significant results, Tukey Honestly Significant Difference test was used to test pairwise contrasts between different subsets.

    Conclusion

    Our result proposes a better application of di microsatellites for genetic diversity studies in sheep populations. Moreover, results showed that for stable estimation of population parameters in genetic diversity studies a minimum of 50 microsatellite loci are needed.

    Keywords: genetic diversity, microsatellite motifs, microsatellite markers.Sheep
  • Hossein Mansoori Yarahmadi *, Jafar Fakhraei, Seyed Ghodratollah Hosseini, Vahid Gholami, Mohammad Naeimi Pages 55-64
    Background and objective

    The high levels of concentrate are used for increase gaining in fattening Sheep. This can be caused Acidosis, Liver abscess and Bloat which produce some problems. Using of rumen modifiers can help to prevent of this disorders. The aim of this study was to evaluate the effects of dietary supplementation of malat (Rumalato), maltodextrin and mixture malate-maltodextrin on Sheep performance parameters, Rumen fermentable products and blood metabolites of lambs fed high-concentrate growing diets.

    Materials and Methods

    For this purpose, 48 Shall lambs (46.1± 4.1 kg body weight) were randomly assigned to four dietary treatments in a completely randomized design with 12 lambs per treatment for 30 days. The treatment groups were as follows: 1) control: basal diet without any additive, 2) basal diet plus 30 gr maltodextin, 3) basal diet plus 15 gr malate (Rumalato) and; 4) basal diet mixture of 15 gr malate plus 30 gr maltodextrin. Dry matter intake, Body weight gain, Rumen fluid was collected 3-5 hours after morning feeding. Rumen parameters were measured for pH and volatile fatty acid at the end of the experiment. Blood sampling was collected before morning feeding. Blood parameters were defined at the end of experiment for Glucose, Albumin, Cholesterol and Blood urea nitrogen.

    Results

    Dry matter intake was higher (p < 0.05) in lambs fed maltodextrin (1.86 kg/d) and mixture malate-maltodextrin (1.87 kg/d) than in lambs fed control (1.79 kg/d) or malate diet (1.80 kg/d) (P=0.03). Body weight gain and feed conversion ratio had not significant difference at the end of experiment (P>0.05). But average body weight gain showed tended to increase in lambs fed malate-maltodextrin. The blood glucose was significant between treatments and it was 79 mg/dl in lambs fed maltodextrin and 78 mg/dl in malate-maltodextrin compared to control (63.8 mg/dl) and malate (65 mg/dl) (P=0.04). Other blood parameters had not different. Among of rumen parameters, pH tended to increase in the lambs fed maltodextrin and malate-maltodexrtin compared to other treatments but without significant difference (7.1 and 6.9 to 6.8)(P>0.05). Other rumen fluid parameters such as volatile fatty acids had not significant difference between treatments.

    Conclusion

    Totally, results of this study showed that adding of maltodextrin and mixture malate-maltodextrin can be improved dry matter intake in fattening sheep and this is effective for body weight gain and feed conversion ratio. However rumen modifiers are effective to rumen pH and prevention of low pH and caused balance in production of rumen fermentable products.

    Keywords: Daily gain, Fattening lamb, Malate, Maltodextrin, Rumen
  • Sevda Hosseinzadeh, Arash Javanmard *, Seyed Abbas Rafat, Sadegh Alijani Pages 65-76
    Background and purpose

    One of the disadvantages of estimating genetic parameters based on the absolute weight of sheep at a given age is that some genes affect growth only in a specific period of animal life. There are also pleiotropic effects between weight cross-sectional traits of different ages. Therefore, that selection for one trait causes a correlated response in other traits. So focusing on all the stages of the growth curve and the components that characterize the curve can produce more genetic progress. Research results show that growth curve variables are heritable in different species. Therefore, it is possible to modify the growth curve through selection. Understanding the genetic and environmental relationships between different weights, maturity and growth rates at all stages of development is essential for designing a breeding program to improve production efficiency over the lifetime of the animal. Therefore, identifying and locating QTLs controlling growth curve parameters as heritable traits could be a useful research scenario for investigation. Ultimately, it will increase meat production.

    Materials and Methods

    Growth curve parameters were estimated using the Brody model and data of 27537 Ghezel sheep. These population pedigree checked by software pedigree viewer and the two families were selected for this project To do present research two half-sib family, 51 offspring of two genera of sheep breeding in the Ghezel Miandoab Breeding station of were taken. The chromosomal positions were located on 2 and 5 of the microsatellite were used to determine the genotype. The marker spacing on the chromosomal map was under 30CM. The DNA extraction was performed using Sammady Shams and colleagues from the whole blood and 4% metaphor agarose gel was used for multiplication of microsatellite sites using Touchdown PCR and. UVDOC software was used to score bands. Descriptive statistics were calculated for molecular indices of each markers locus using POPGENE software. Upon completion of genotyping three files map, genotype and records phenotype were prepared and then evaluated normality raw data and correction for fixed effects (gender, type of birth,) by the procedure GLM in SAS 9.2 software made in 2015 was carried out. The analysis results microsatellites showed that polymorphism fit there, but alleles heterozygous rams similarity high, suggesting consanguinity with alleles of the sheep show. The method used to The QTL analysis was identified the relationship between genetic markers and QTLs by two markers.

    Results

    The results of microsatellite analysis showed that there is a good polymorphism in the studied population. Finally, the results of the two families indicated no significant QTL identification on chromosomes 2 and 5 for traits of brody growth curves parameters (A, B, C).

    Conclusions

    No significant differences were found in the QTL analysis. Of course, the plan was criticized because of the low number of markers, the number of families and each family member. These factors may, in turn, be the reason for the lack of QTL identification in this design.

    Keywords: Microsatellite‏, QTL mapping, Growth trait
  • Farzad Ghanbari *, Hamid Teymouri, Javad Bayatkouhsar, Reza Rahchamani Pages 77-96
    Backgrounds and objectives

    The use of growth promoters and the strengthening of the immune system has been one of the concerns of livestock nutritionists. At first, using antibiotics was the best solution. But worries about their effects on livestock products have prompted scientists to find suitable alternatives. Probiotics as a natural product, along with some vitamins, were a good option. This study was conducted to investigate the effects of probiotic and vitamin E+ selenium supplements on performance and some blood and ruminal parameters of Holstein calves.

    Material and Methods

    Twenty-four Holstein male calves were randomly assigned to 4 treatments after weightlifting and prenatal follow-up. The calves were transferred to individual cages and fed a sufficient amount of colostrum for the first 3 days. Treatments included: 1- basal diet (starter diet + milk), 2- basal diet with Bioguil probiotic (2 g), 3- basal diet with injectable supplement of vitamin E+ selenium (0.14 ml per kg live weight), and 4- basal diet with probiotic and vitmin E + selenium. Probiotics were given daily and vitamin E+ selenium at birth and 14 days of age. The calves were fed milk twice a day. The starter was also given to them from the beginning of the second week of the experiment. The calves were weighed at the beginning of the experiment as well as once every two weeks. The amount of feed intake was calculated daily. Skeletal growth indices including body length, withers height, hip height, hip width, and heart girth were measured and recorded on the days of entering the experiment, 14, 28, 42, and 56. At 7, 21, 42 and 56 days old, blood sampling was done four hours after morning feeding by venoject tubes via jugular vein. Blood metabolites including glucose, albumin, total protein, beta hydroxyl butyric acid, cholesterol, triglyceride, urea and immunoglobulin G (IgG) were measured. The rumen fluid was collected using an esophageal catheter on days 21, 42, and 60 days to measure ammoniacal nitrogen and determine the fatty acids profile. The data were analyzed using SAS software according to MIXED procedure.

    Results

    Probiotic and Vitamin E + selenium did not have any significant effect on weight gain and feed intake of calves (P >0.05). However, in calves receiving probiotic and probiotic combination with vitamin E + selenium, despite the lower initial weight, total and daily weight gain was numerically higher than control and those recipient vitamin E + selenium. The amount of feed conversion ratio (FCR) in the probiotic treatment showed a tendency to improve compared to the control (P = 0.09). Except for total protein (P= 0.002) and IgG (P=0.0004), the other blood parameters were not affected by treatments (P>0.05). Probiotic, vitamin E+ selenium and their combination reduced blood protein level compared to control. In contrast, these treatments increased IgG level. Treatments had no any effect on volatile fatty acid concentration (P>0.05). However, the use of probiotics and vitamin E + selenium increased the amount of acetate and propionate numerically. The amount of ammoniacal nitrogen and pH were not affected by the treatments (P>0.05).

    Conclusion

    Probiotic treatment improved feed conversion ratio (FCR) and increased some skeletal growth indices in dairy calves. The use of probiotics, vitamin E + selenium and their combination increased the absorption of IgG, which can lead to calf resistance to infectious diseases such as diarrhea.

    Keywords: Immune system, Performance, Holstein calves, Growth promoters, Vitamin E + selenium
  • Abdollah Rezagholivand Lahrud *, Azim Rajaee, MohammadHadi Khabbazan, Seyed MohammadReza Hosseini, Majid Dehghan, Yosef Mokhtabad Pages 97-108
    Background and objectives

    The aim of this study was to compare growth performance, carcass characteristics , and economic profits between Holstein -Belgian Blue cross and pure Holstein calves .

    Material and methods

    This study was carried out in the Mahdasht Milk and Meat farm , Dasht -e Naz Agriculture Company (Sari - Mazandaran ) , affiliated to Mostazafan Foundation of the Islamic Revolution , Iran . Beef crosses were produced by crossing Holstein (H) cows with Belgian Blue (BB ) bull’s semen . The performance of 25 calves of each breed ( 50 calves in total ) was compared in a fattening period of 7 months . Feed intake was measured daily for each group using a residual feed intake ( RFI ) system. Total Mixed Ration ( TMR ) diet was delivered to the animals at 8 o'clock in the morning and at 4 o'clock in the afternoon . Animals weighted monthly in order to obtain average daily gain. Statistical analyses were performed using SAS programs ( GLM and MIXED procedures ) .

    Results

    The results indicated that average daily gain was significantly higher in Holstein - Belgian Blue cross calves than in pure Holstein calves (1.43 vs 1.33 kg ) . The pure Holstein calves had significantly lower dry matter intake than Belgian Blue crossbred . However, feed conversion ratio in the BB×H calves was remarkably more favorable than Holstein group (6.74 vs 7.04) . Dressing percentage for BB×H crossbred was higher than for pure Holstein . Effect of genetic groups on fat thickness through the front hindquarter, thickness of the fat covering over the back and thickness of the fat through the front hindquarter was not significant. Hovewer, thickness of the fat covering over the loin was significantly different among genetic groups (p < 0.05) . The comparisons of the least square means across genetic groups showed that smaller internal organs (e.g. liver) in Belgian Blue crossbred and largest in pure Holstein . Also, fat depots weight (subcutaneous and visceral) was significantly highest in pure Holstein and lowest in Belgian Blue crossbred (p < 0.05) .

    Conclusions

    Economic calculations demonstrated that the respective highest profit for the whole fattening period belonged to crossbred of BB×H (38543843 Rials ) , and pure Holsteins (24826300 Rials ) . Therefore, the hypothesis that the calves from Holstein - beef crosses have higher economic productivity than pure Holstein calves is confirmed .

    Keywords: Belgian Blue, Crossbreeding, Dressing percent
  • Hossein Omidi Mirzaei *, Hassan Rafiee, Mohsen Dadar, Mehdi Mirzaei, Arash AzarfarLrm Pages 109-120
    Background and objectives

    The future of any dairy farm depends on the success of the female calf rearing. In recent years, new aspects the use of forage in the starter feed has been discussed. Studies have reported that a starter without forage leads to the development of abnormally shaped villi in the calf's rumen, which will negatively affect rumen growth and development. However, today there are different opinions about the use of forages in the starter feed for dairy calves so that some researchers believe that the presence of forages in the starter feed reduces the performance of dairy calves. In this study, the effect of 15% alfalfa forage level in the ground starter diet on functional responses and skeletal growth traits of dairy calves fed a step-down milk feeding procedure was investigated.

    Materials and methods

    The experiment was designed and conducted in a completely randomized design using 30 Holstein female calves (15 calves per treatment). Experimental treatments were as follows: 1- ground starter diet without forage (control) 2- ground starter diet consisted of 15% alfalfa hay. The milk feeding pattern was the same for both treatments and was a step-down procedure as 2 times per day(6 liters to 30 days, 4 liters to 45 days, and 2 liters to 56 days). All calves were weaned on day 56 of the experiment and keep until day 70 in the experiment. Feed intake and weight gain were measured and recorded weekly. Skeletal growth traits were measured on days 1, 56, and 70 of the experiment. Rumen fluid was measured on day 60 of the experiment. Statistical analysis was performed using the Mixed procedure as repeated measures for 3 periods (before weaning, after weaning, and the whole period).

    Results

    The results of this study showed that adding 15% alfalfa hay to the starter feed did not have a significant effect on the mean daily weight gain, feed efficiency, and skeletal growth traits of dairy calves. Calves that received the forage treatment had higher starter feed intake in the post-weaning period than the starter diet without forage (P <0.05). Acetate concentration was higher for 15% forage and propionate concentration was higher for the control treatment (P <0.05). Rumen pH also tended to increase in calves consuming forage.

    Conclusion

    Feeding 15% of alfalfa forage mixed with the ground starter feed improved their feed intake after weaning. These results indicate that the use of alfalfa forage in the ground starter diet reduces the stress of weaning and improves rumen development.

    Keywords: Dairy calves, Performance, alfalfa forage, step-down milk feeding procedure