فهرست مطالب

فصلنامه معرفت فلسفی
سال بیستم شماره 1 (پیاپی 75، بهار 1401)

  • تاریخ انتشار: 1401/04/03
  • تعداد عناوین: 8
|
  • هادی واسعی*، محمد فولادی وندا، مستانه زمانی صفحه 7

    نگرش دوساحتی بودن انسان و اعتقاد به تجمیع نفس مجرد و بدن مادی به‌ عنوان دو سنخ متمایز در موجودی به نام انسان از مباحث چالش‌انگیز تاریخ فلسفه است. در این میان، می‌توان به سهم چشمگیر ابن‌سینا در تبیین ماهیت نفس، چگونگی ارتباط نفس با بدن و به موازات آن انقطاع نفس از بدن اشاره کرد. این مقاله با رویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی با هدف تبیین چگونگی اتحاد و انقطاع نفس از منظر ابن‌سینا تدوین یافته است. یافته‌های پژوهش حاکی از این است که در اندیشه ابن‌سینا نفس، بدون سابقه مادی و مجرد آفریده شده‌ و از تنزلات عقل در عالم ماده و همراه بدن خلق گردیده، سپس از بدن جدا شده، در قوس صعود، دیگر بار مجرد می‌شود. پس چیزی در «قوس صعود مجرد نمی‌گردد مگر اینکه از ابتدا نیز مجرد باشد. وی علت انقطاع نفس را بدن و اختلالات ناشی از روح بخاری می‌داند؛ زیرا براساس نظام‌واره فلسفی ابن‌سینا با تحلیل بدن و از بین رفتن وساطت روح بخاری، نفس منقطع می‌شود. همچنین وی درباره مرگ ارادی و اخترامی نتوانسته تبیین دقیقی ارایه دهد و علت انقطاع نفس را تنها در مرگ طبیعی به طور واضح و سازگار با مشاهدات بشری شرح می‌دهد.

    کلیدواژگان: نفس، بدن، اتحاد نفس و بدن، انقطاع نفس
  • فرح رامین، محمدتقی یوسفی، عالمه علامی صفحه 27

    مسیله تجرد نفس به ‌دلیل پیوند تنگاتنگ با دیگر مسایل مطرح در حوزه معارف اسلامی در زمره مباحثی است که همواره مورد توجه عالمان مسلمان بوده است. پیروان مکتب تفکیک از سویی با رد براهین فیلسوفان بر تجرد نفس و اقامه برخی ادله و از سوی دیگر با تکیه بر ظواهر روایات به جسمانیت نفس معتقد‌ند. در مقابل، صدرالمتالهین با عنایت به ادله متعدد عقلی و نیز شواهد نقلی، نفس را موجودی مجرد می‌داند. با توجه به اینکه هر دو دیدگاه، در اثبات مدعای خود در زمینه تجرد نفس به آیات و روایات اشاره کرده‌اند، در این پژوهش کوشیده‌ایم تا ادله نقلی ایشان را در این زمینه مورد واکاوی قرار دهیم. مطالعه آثار این دو تفکر و نیز بررسی آیات و روایات مربوط به نفس، این فرضیه را تقویت می‌سازد که دیدگاه صدرا مبنی بر تایید تجرد نفس توسط ادله نقلی، از پشتوانه منطقی و استواری برخوردار است.

    کلیدواژگان: تجرد نفس، جسمانیت نفس، مکتب تفکیک، صدرالمتالهین
  • آیسودا هاشم پور، محمد بیده ندی صفحه 41

    مجموع به ‌عنوان مفهومی منتزع از آحاد، از عناصر اساسی برخی مسایل فلسفی است که کیفیت التفات به آن و اعتقاد به نحوه وجودش، در گرو مسایل مهمی ازجمله چگونگی رویکرد به نظام مفاهیم، تفکیک و ویژگی‌های آن است. در نوشتار حاضر از مجرای تبیین نظام مفاهیم نزد صدرالمتالهین، یعنی تفطن به مختصات معقولات ثانی فلسفی، دیدگاه اساسی وی در باب نحوه وجود مجموع ارایه می‌گردد و نظریه کل‌نگری در حکمت متعالیه با محوریت نظام مفاهیم امکان‌سنجی می‌شود. نظریه صدرا در باب نحوه وجود مجموع، از اشکالاتش بر براهین اثبات واجب و وجود اعداد نزد ابن‌سینا و سهروردی، قابل استنباط است. به اعتقاد صدرالمتالهین مجموع، فاقد وجود حقیقی است و درواقع چیزی جز آحاد موجود نیست؛ اما به‌ نظر می‌رسد این دیدگاه با مداقه‌ای در محکمات فلسفی صدرا و جایگاه نظام معقولات ثانی فلسفی نزد وی، با تناقضی آشکار روبه‌روست. به اعتقاد نگارندگان پژوهش حاضر می‌تواند به ‌عنوان نخستین گام، ابواب غایت‌انگارانه این نظریه را در فلسفه صدرا (به‌ویژه اخلاق فردی و اجتماعی آن) فتح کند.

    کلیدواژگان: وجود حقیقی، مجموع، معقول ثانی، صدرالمتالهین
  • مهدی شجریان صفحه 57

    حکمت‌ متعالیه چه مبانی انسان‌شناسانه‌ای برای دستیابی به عدالت جنسیتی مطرح می‌سازد؟ فمینیست‌ها در مقام دفاع از حقوق زنان با تکیه‌ بر برخی مبانی انسان‌شناسانه، تلاش‌های نظری متعددی داشته‌اند. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی، به‌دنبال مبانی بدیل حکمت متعالیه در این حوزه است. براساس حکمت‌ متعالیه و در تقابل با آرای فمینیستی، زن و مرد فراتر از پیکر مادی‎اند؛ هر دو در گوهر مشترک انسانیت به‌ عنوان نوع متوسط اشتراک دارند و همین امر امکان وصول هریک از آنها به بالاترین مراتب کمال را میسر می‌کند. دستیابی به این مراحل کمالی، مشروط بر جنسیت خاصی نیست، بلکه مبتنی بر فعلیت مراتب عقل نظری و عملی است که آن نیز برای هریک از زن و مرد میسر است. غایات و مطالبات زن و مرد فراتر از حیات مادی است و آنها خود را مسافر عوالم برتر از عالم ماده می‌شمارند و در نهایت تمایز حقوقی میان آنها در آنجا که کمالات وجودی متمایز دارند یا عقل عملی هنجارهای متفاوتی در مورد آنها مطرح می‌کند، قابل قبول است.

    کلیدواژگان: عدالت جنسیتی، حکمت متعالیه، فمینیسم، انسان شناسی
  • سید ابوالقاسم حسینی کمارعلیا، هادی خشنودی، زینب درویشی صفحه 75

    طرفداران هرمنوتیک فلسفی، تفاوت احکام در فقه و اجتهاد فقهی را مویدی بر اندیشه مذکور برشمردند. تامل در فرایند اجتهاد فقهی و مبانی، آموزه‌‌ها و پیامدهای هرمنوتیک فلسفی، شباهت‌ها و تمایزهایی را نشان می‌دهد. ازاین‌رو پرسشی در ذهن پدیدار خواهد گشت که رابطه بین اجتهاد فقهی و هرمنوتیک چگونه ارزیابی می‌شود: همسانی یا تغایر؟ پژوهش پیش‌رو با روشی تحلیلی و توصیفی به نتایج زیر رهنمون شد: همسان‌انگاری اجتهاد فقهی و هرمنوتیک فلسفی سخنی خلاف واقع است؛ چه، از جهت هستی‌شناختی هرمنوتیک فلسفی مفسر‌محور و گریزان از جست‌وجوی مراد مولف است؛ درحالی‌که اجتهاد فقهی مولف‌محور است و در پی کشف مراد مولف می‌باشد و اختلاف رویکرد بیانگر تقابل است. از نظر معرفت‌شناختی هرمنوتیک فلسفی همه ‌فهم‌ها و تفاسیر را بدون ترجیح یکی بر دیگری در عرض هم قرار می‌دهد، درصورتی‌که در اجتهاد فقهی چنین ادعایی پذیرفته نیست و صرفا یکی از فهم‌ها مطابق با واقع است. از نظر روش‌شناسی نیز اجتهاد فقهی برخلاف هرمنوتیک فلسفی که پیش‌داوری را شرط تحقق فهم می‌انگارد، به ‌تفصیل باورمند است و با دسته‌بندی پیش‌داوری به بایسته، نبایسته و شایسته، تحقق فهم و تفسیر را متوقف بر پیش‌داوری‌ها یا به بیان بهتر پیش‌فهم‌های بایسته و شایسته می‌داند.

    کلیدواژگان: اجتهاد فقهی، مکاتب فقهی، هرمنوتیک فلسفی، گادامر
  • مهدی منفرد، ملیحه آقایی صفحه 85

    این مقاله بر آن است که ماهیت زمان را در آرای میرداماد و ویلیام کریگ فیلسوف معاصر مسیحی مورد مداقه قرار دهد تا همسویی‌ها و هم‌داستانی این دو متفکر را در مسیله زمان بیابد و نوآوری‌های هریک را بازخوانی کند. نظریه‌های گوناگون متفکران در باب زمان، در حل مباحث دیگر کلامی و فلسفی؛ چون ربط حادث به قدیم، ازلیت خداوند، حدوث و قدم عالم و غیره بوده است. میرداماد به‌منظور تبیین نحوه ارتباط خداوند با موجودات، نظریه حدوث دهری را مطرح ساخت و زمان را مسبوق به عدم غیرزمانی (دهری) دانست. وی زمان و امور زمانی را علاوه بر ساحت زمان، در ساحت دهر به نحو جمع‌الجمعی موجود تلقی نمود؛ دیدگاهی که به‌ نظر می‌رسد با زمان متافیزیکی که از سوی کریگ مطرح شده همسوست. کریگ به‌رغم اعتقاد به مقارنت زمان با وجود، به بدایت و تناهی گذشته معتقد است و زمان فیزیکی را تبلوری از زمان متافیزیکی می‌داند.

    کلیدواژگان: میرداماد، ویلیام کریگ، زمان، حرکت، نسبیت زمانی، وعاء دهر، سرمد
  • میثم زنجیرزن حسینی، مهدی منفرد صفحه 97

    در بین علوم شرقی، تنها علمی که موضوع آن از هر تقیدی رهاست و درباره هستی طلق بحث می‌کند، علم عرفان است. موضوع علم عرفان، وجود لابشرط مقسمی است که حتی از قید اطلاق نیز مطلق است. مراد از وجود لابشرط مقسمی، همان هویت غیبیه ذاتیه حق‌تعالی است که در علم عرفان در مورد آن و شیونات وی بحث می‌شود. شاید کسی گمان کند که موضوع علم فلسفه نیز از هر قید وجودی رهاست؛ ازاین‌رو می‌تواند عدل علم عرفان واقع شود و حال آنکه این تصور ناصحیحی است؛ زیرا در الهیات بالمعنی الاعم فلسفه، درباره وجود لابشرط قسمی و در الهیات بالمعنی الاخص در خصوص وجود بشرط لا بحث می‌شود که هر دو نسبت به وجود لابشرط مقسمی ضیق وجودی دارند. در میان علوم غربی نیز تنها کسی که توانست در دیدگاه پدیدارشناسی خود در جهت برون‌رفت از بحران مدرنیته از حصر قیود هستنده‌ها آزاد گردد و موضوع علم خود را هستی صرف قرار دهد مارتین هایدگر است. این مقاله در مقام تطبیق این دو رویکرد با یکدیگر است که در هر دو مکتب ذهاب به هستی طلق شده است، علی‌رغم اینکه نگارندگان اذعان دارند که هستی هستنده‌ها در دیدگاه معرفت‌شناسی هایدگر این‌همانی با وجود لابشرط مقسمی در نظام هستی‌شناسی عرفان ندارد. البته این تمایز لطمه‌ای به بحث ما وارد نمی‌کند؛ زیرا هدف تطبیق فقط تاکید بر همسانی‌ها نیست، بلکه برجسته کردن اختلاف‌ها نیز حایز اهمیت است.

    کلیدواژگان: هایدگر، عرفان اسلامی، فلسفه تطبیقی، پدیدار شناسی، هستی هستنده ها
  • محمد سربخشی صفحه 109

    نظریه قرب‌گرایی، دیدگاه آیت‌الله مصباح در تبیین ارزش‌های اخلاقی و نوعی دفاع از واقع‌گرایی در اخلاق است. در این نظریه حب ذات منشا ارزش‌های اخلاقی تلقی می‌شود و واقعی بودن این حب و تعلق آن به کمال و از طرفی دستوری، سلیقه‌ای و قراردادی نبودن کمال سبب شده تا ارزش‌های اخلاقی، واقعی به شمار آیند. آیت‌الله مصباح بین لزوم و الزام تفکیک می‌کند و الزامات اخلاقی را اعتباری می‌داند، با این توجه که این اعتبارات براساس لزوم بالقیاس موجود میان فعل اختیاری و غایت اخلاق انشا شده‌اند. از نظر ایشان غایت اخلاق قرب الهی است و رفتارهایی ارزشمندند که انسان را به این قرب برسانند. در این مقاله نظر ایشان در باب غیراختیاری بودن حب ذات مورد اشکال قرار گرفته و تقریری خاص از اختیاری بودن حب ذات ارایه شده است. در این تقریر با ارجاع حب ذات به حب اصل کمال و در نتیجه، مقایسه کمال ذات با کمالات برتر از آن، وجهی برای انتخابی و اختیاری شدن حب ذات ارایه شده است. به این ترتیب معیار ارزش‌های اخلاقی از کمال حقیقی انسان به کمال خداوند متعال تغییر کرده و عمل بر اساس حب به کمال الهی، به عنوان بالاترین ارزش ذاتی اخلاق معرفی شده است. در نتیجه تبیین دیگری از واقع‌گرایی اخلاقی و غایت اخلاق ارایه شده است. علی‌رغم این نقدها سایر ابعاد این دیدگاه تایید، و از نقاط قوت آن دانسته شده است.

    کلیدواژگان: قرب، ارزش اخلاقی، لزوم، الزام