فهرست مطالب

نشریه جستارهای نوین ادبی
سال پنجاه و ششم شماره 1 (پیاپی 220، بهار 1402)

  • تاریخ انتشار: 1402/03/01
  • تعداد عناوین: 6
|
  • امیرعباس عزیزی فر* صفحات 1-21

    در این پژوهش برآنیم تا برحسب مفهوم جهانی پاندورا و جعبه او، نمودها و نمادهای این جعبه را در بافت قصه های عامیانه مکتوب فارسی بکاویم. روش پژوهش از گونه استقرایی برحسب مطالعه کتابخانه ای به شیوه اسنادی است. اساس این پژوهش مبتنی بر ساختارشناسی اسطوره است که از سه منظر تقابل های دوگانه، اتحاد ژرف ساختی اساطیر و استعاری بودن اسطوره به چرایی همانندی نمودهای شر در این قصه ها با مفهوم جهانی جعبه پاندورا می پردازد. در این قصه ها جا ها و مکان هایی که به نوعی با عنصر یا عناصر شر در ارتباط است و منشا آفت و آفند است، مصداق جعبه پاندورا تصور شده است. این مکان ها از جهت معنایی، زبانی و استعاری و نیز از منظر «پیام» و «رمز» با جعبه پاندورا تفاوتی ندارند، تنها تفاوت آن ها در روش ترکیب و «ظرف» آن هاست و گرنه «مظروف» یکی است. پس از بررسی، پنج مکان در قالب قرارگاه مسکونی شر و نماد و نمود جعبه پاندورا تلقی شدند: باغ، چاه و زیرزمین، صندوق، حصار، قلعه یا شارستان و جزیره. در این میان بسامد شارستان و قلعه در این قصه ها بیش از دیگر مکان هاست و در داراب نامه، بیش از دو قصه دیگر است. قهرمانان قصه ها نیروهای خیر هستند تا شر و آفند و بدی را یا نابود سازند یا محبوس کنند؛ بنابراین همه آنان استعاره از «امید» هستند، همان «امید»ی که در افسانه پاندورا بدان اشاره شده است. نتیجه کنجکاوی و سلوک (Quest) قهرمان رسیدن به این مکان هایی است که مکمن و معدن آفت و شر هستند.

    کلیدواژگان: پاندورا، جعبه پاندورا، داراب نامه طرسوسی، قصه حمزه، امیرارسلان نامدار
  • بایرام مراد مرادی*، عباس نیک بخت، عبدالله واثق عباسی صفحات 23-46

    در این مقاله با استفاده از نظریه شناختی استعاره مفهومی  و خوشه های تصویری مرتبط با آن در رساله های دهدار (محمد دهدار1016ق) جوگ بشست (میرفندرسکی، 1020ق) و اصول المعارف (ملامحسن فیض کاشانی1081ق)  تحلیل و تبیین می شو د.در مقاله حاضر استعاره های مفهومی در سه اثر مهم دوره صفوی که هر کدام نماینده یک جریان فکری در این دوره هستند مورد بررسی قرار گرفته است. رسایل دهدار نماینده تفکر عجم گرایی، جوگ بشست سنت ترجمه آثار هندی به فارسی و اصول المعارف نماینده تفکر کلامی شیعی اثنی عشری است. هر سه این آثار در تاکید بر باورهای کلامی و عرفانی ایرانی-اسلامی مشترکند. در این آثار مهمترین مفاهیم شناختی یعنی خداوند، وجود، هستی در قالب استعاره های مفهومی مختلف تصویر شده است که مهمترین آنها، به ترتیب، آفتاب، نقطه و دریا است. در این مقاله با بررسی و مقایسه این تصاویر و خوشه های آنها به بخشی از زیرساخت های فکری مشترک در این سه تفکر پی خواهیم برد که بازتابی از اندیشه های تصوف ایرانی است. این مقاله از رویکرد استعاره مفهومی لیکاف سود جسته است.

    کلیدواژگان: استعاره، عجم گرایی، تصوف
  • نسترن شهبازی*، حسین بیات صفحات 47-65
    توجه روایت شناسان به گونه ای از زاویه دید ما-راوی که قابل تقلیل به انواع دیگر روایت نباشد، ریشه در مطالعات میان رشته ای دارد که در آن ها تلاش شده است اثبات گردد اساسا روایتگری به صورت جمعی امکان پذیر است. یکی از ژانرهایی که می تواند بستر کارآمدی برای به کارگیری این شیوه باشد، خاطره گویی به صورت جمعی است. ژانر خاطره با پیروی از الگوی کارکرد ذهن پرداخته می شود و برای باورپذیر شدن روایت، نویسنده حتی خطاهای رایج در فرآیند تداعی معانی در ذهن را نیز شبیه سازی می کند. از سوی دیگر خاطره جمعی که از زبان راوی جمعی روایت می شود، از ظرفیت های منحصر به فردی مثل غلبه بر محدودیت اول شخص مفرد (به شکل کلاسیک) و محصور نبودن در زمان و مکان بهره می برد. این پژوهش با خوانش داستان شرحی بر قصیده جملیه که روایتی در ژانر خاطره با روایتگری جمعی است، نشان می دهد گلشیری چگونه امکانات این دو مقوله را در تلفیق با یک دیگر در داستانی واحد به کار برده و چگونه با افزودن لحن کهن گرایانه و طنزگون، سبکی نوآورانه در ما-روایت ایجاد کرده است که از طرفی موید راوی جمعی باشد و عاملی برای فاصله گذاری قرار گیرد و از طرف دیگر جهت گیری نویسنده را در قبال سوژه مرکزی داستان که تصویری آیینی-شبه مذهبی است، نشان دهد.
    کلیدواژگان: ما-راوی، شرحی بر قصیده جملیه، گلشیری، خاطره جمعی، روایت جمعی
  • روح الله اسدی، علیرضا شوهانی*، رحمان ذبیحی صفحات 67-94

    فردوسی نامه، مجموعه ای سه جلدی، شامل روایاتی درباره فردوسی، پهلوانان شاهنامه، چند داستان غیر حماسی و تعدادی روایت درباره محل زندگی راویان است که نام های شاهنامه ای دارند. تاکنون تصور عموم پژوهش گران حوزه ادبیات حماسی و ادبیات عامیانه ایران بر این بوده که این روایات، شفاهی هستند و سینه به سینه نقل شده اند. در این پژوهش، با مراجعه به منابع مکتوب، نشان داده ایم که عمده این روایات، برگرفته از منابع مکتوب هستند و برخی افراد که این روایات را برای درج در این مجموعه، برای انجوی شیرازی فرستاده اند، داستان های ارسالی خود را از روی منابع مکتوب رونویسی کرده اند. منبع عمده آنها نیز شاهنامه های منثوری است که از عصر صفویه رواج پیدا کردند و تقریبا در هر روستایی یافت می شوند. با بررسی و جست وجو در منابع مکتوب و شواهدی که در خود روایات موجود است، نشان داده ایم که حدود 69 درصد از حجم روایات موجود در این مجموعه، دارای منبع مکتوب هستند، 12 درصد روایات، غیرحماسی هستند و ارتباط عمیقی با فردوسی و شاهنامه ندارند (جز در نام ها)، برخی از این روایات از منابع مکتوب گرفته شده اند و برخی دیگر نیز ماهیتا نمی توانند منبع مکتوبی داشته باشند و تنها 19 درصد از کل مجموعه روایات، منبع مکتوب ندارند و از آن دسته داستان های شفاهی عامیانه ای محسوب می شوند که هیچ گاه نیازی به مکتوب شدن نداشته اند و کوتاهی و جذابی آنها برای توده مردم، شاهدی بر این مدعاست.

    کلیدواژگان: شاهنامه، فردوسی نامه، روایت شفاهی، منبع مکتوب
  • عباس واعظ زاده*، محمدرضا عزیزی صفحات 95-120

    «طردیه» (نخجیرگانی) یکی از انواع شعر در ادبیات فارسی و عربی است. سابقه این نوع از شعر در ادبیات عربی به دوره جاهلی بازمی گردد، اما در دوره عباسی است که طردیه به عنوان یک نوع ادبی مستقل مطرح می شود. رواج این نوع ادبی در دوره عباسی تحت تاثیر رواج شکار و علاقه وافر خلفای عباسی و اشراف به این تفریح درباری مرسوم در ایران دوره ساسانی بوده است. این نوع ادبی به تبع شعر عربی در شعر فارسی نیز رواج می یابد و و به عنوان یکی از زیرگونه های قصیده مدحی مورد توجه بعضی از شاعران درباری، به ویژه شاعران دربار غزنوی، سلجوقی و گورکانیان هند قرار می گیرد. هدف مقاله حاضر بررسی ویژگی ها/ قراردادهای این نوع ادبی در شعر فارسی و عربی، بیان شباهت ها و تفاوت های آن در این دو زبان، تفاوت آن با «شعر شکار» و ارایه تعریفی جامع و مانع از آن است. برای این منظور به بررسی گونه شناسانه نمونه های این نوع ادبی در ادبیات فارسی و عربی پرداخته شده است.

    کلیدواژگان: شعر فارسی و عربی، طردیه (نخجیرگانی)، شعر شکار، گونه شناسی تطبیقی، نوع ادبی
  • بهزاد اتونی* صفحات 121-134

    در منابع کهن سلاح شناسی و نیز متون تاریخی و پهلوانی، گاهی از رزم افزارهایی نام برده شده است که امروزه برای پژوهشگران و محققان ادب حماسی و پهلوانی، ناآشنا و غریب می نماید. یکی از این رزم افزارها، « سارنج » نام دارد که ظاهرا برای نخستین بار در منظومه زرین قبانامه -که از منظومه های بلند پهلوانی عهد صفوی است- از آن یاد شده است و مصحح فاضل آن، اظهار داشته اند که این واژه را در فرهنگ ها و متون نیافته اند و فعلا منحصر به یگانه کاربرد آن در زرین قبانامه است. نگارنده این جستار، با پژوهش در متون پهلوانی، تاریخی و قصه های بلند عامیانه ماجراجویانه، علاوه بر یافتن نمونه هایی دیگر از سارنج ، و توصیف شکل و ساختار ظاهری این رزم افزار و نحوه به کارگیری آن توسط طبقه و گروهی خاص از پهلوانان و جنگجویان، به این نتیجه رسیده است که واژه سارنج برای نخستین بار، در ریختی کهن تر و اصیل تر، در قرن ششم و هفتم استفاده می شده است و پس از آن، در زنجیره ای درهم و پیچیده از تصاحیف و تغییرات، به سارنج مبدل گردیده است.

    کلیدواژگان: رزم افزار، زرین قبانامه، سارنج، ادب پهلوانی
|
  • Amirabbas Azizifar * Pages 1-21

    Myths around the world have inherent dialogue and interaction. The concept of creation and the creator of the universe has been one of the most central aspects of mythological trade. In this study, in order to understand the global concept of Pandora and her box, we want to explore the manifestations and symbols of this box as the home of the evil and evil settlement in the context of written Persian folk tales. In these tales, all the places that are somehow related to the element or elements of evil and are the source of the plague, are considered as examples of the Pandora's Box. The tales which studied are Darabnama of Tarsus, Hamzanama and Amirarsalan Namdar. The reason for selecting of tales is the frequency of these places. After investigation, seven locations were considered to be the residence of the evil settlement and the symbol and appearance of the Pandora's box; Such as gardens, wells and basements, chests, fences, castles, domes, crypts, islands, valleys and crevices of rocks, and in the meantime the frequency of castles in these stories is more than other places and in the Darabnama, is more than two other tales. The heroes of the tales are the forces of good to either destroy or imprison evil; so they are all metaphors for "hope," the same "hope" that is mentioned in Pandora's Legend.

    Keywords: Pandora, Pandora&rsquo, s Box, Darabnama of Tarsus, Hamzanama, Amirarasalan namdar
  • Nastaran Shahbazi *, Hossein Bayat Pages 47-65
    Narration experts'attention to a type of aspect of we-narrator which can not be decreased to other types of narration has its root in mid-field studies trying to prove that group narration is basically plausible. One of the genres which can be an efficient bed for using such an approach is telling memories as a group. Following the pattern of mind function, the genre of memory is formed and simulating the common mistakes faced in realization of the narration, the author makes the narration believable. In addition, collective memory narrated by a group narrator benefits exclusive features including overcoming the classical limitation of first singular and not being limited to time and place. Reading the story of a description for ghaside jomliye which is a narration of group narration genre,the present study shows how Golshiri used the features of these two maghule in combination with each other in one story and how he created a new approach in we-narration by in a humorous and archaic tune in a way that on the one side shows the group narrator and a factor for distancing and on the other side it shows the author's direction facing the central subject of the story which is a semi-religolious-ritual reflection.
    Keywords: We-Narrator, Sharhi Bar Ghaside-ye Jamalie, Golshiri, Collective Memory, Collective Narrative
  • Rouhollah Asadi, Alireza Showhani *, Rahman Zabihi Pages 67-94

    Ferdowsinameh is a three-volume collection, contains narratives about Ferdowsi, the heroes of the S hahnameh, some non-epic stories, and a number of narrations about the living places of the narrators who have names frome the Shahnameh. Until now, the general opinion of reaserchers in the field of epic literature of Iran is that these traditions are oral.in this reaserch, with a scientific method and by refering to written sources, we have shown that most of these narrations are taken from written sources and most of the people who sent these narrations to Anjavi Shirazi for inclusion, wrote down their stories from some written sources. Their main source is prose Shahnamehs that became popular from the Safavid era and can be found in almost evry village. By examining and searching the written sources and the evidence in the narratives themselves, we have shown that about 69% of the amount of narratives in this collection have a written source, 12% of the narrations are non-epic and have no deep connection with Ferdowsi and the Shahnameh (except for the names), some of these narrations are taken from written sources and some others cannot have a written source, and only 19% of the entire collection of narrations do not have a written source and they are considered as folk oral stories that never need to be written down and their brevity and attractiveness for the mass of people is a proof of this claim.

    Keywords: Shahnameh, Ferdowsinameh, oral narrative, written source
  • Abbass Vaezzadeh *, Mohammad Reza Azizi Pages 95-120

    "Tordiyeh" (Nakhjirgani) is one of the types of poetry in Persian and Arabic literature. The history of this type of poetry in Arabic literature goes back to the Jahili period, but it is in the Abbasid period that the thardiyyah is presented as an independent literary type. The spread of this type of literature in the Abbasid period was influenced by the prevalence of hunting and the great interest of the Abbasid caliphs and nobles in this court entertainment that was common in Iran during the Sassanid period. This type of literature is popular in Persian poetry as well, following Arabic poetry, and it is the focus of some court poets, especially Ghaznavid, Seljuk and Gurkanian court poets. The purpose of this article is to investigate the characteristics/conventions of this literary type in Persian and Arabic poetry, to express its similarities and differences in these two languages, its difference with "hunting poetry" and to provide a comprehensive definition and prevent it. For this purpose, a typological examination of examples of this literary type in Persian and Arabic literature has been done.

    Keywords: Persian, Arabic poetry, Tardiyeh (Nakhjirgani), Shekar poetry, comparative typology, Literary genre
  • Behzad Atooni * Pages 121-134

    In the ancient sources of weaponology as well as historical and heroic texts, sometimes, some weapons are mentioned, which today seem unfamiliar and strange to researchers and scholars of epic and heroic literature. One of these weapons is called "Saranj", which is apparently mentioned for the first time in the Zarrin Qaba-nameh - which is one of the long heroic Poetries of the Safavid era - and its corrector has stated that did not find this word in the dictionaries and texts, and its use is unique in Zarrin Qaba-nameh. The author of this essay, by researching in heroic texts, history and long adventurous tales, in addition to finding other examples of Sarinj, and describing the appearance and structure of this weapon, and how it is used by a certain class and group of heroes, conclude that the word Saranj was used for the first time, in an older and more original form, in the sixth and seventh centuries, and after that, it was changed to Saranj in a complex chain of translations.

    Keywords: weapons, Zarrin Qaba-nameh, Saranj, heroic literature