فهرست مطالب

حکمت اسرا - سال پانزدهم شماره 1 (پیاپی 41، بهار و تابستان 1402)

نشریه حکمت اسرا
سال پانزدهم شماره 1 (پیاپی 41، بهار و تابستان 1402)

  • تاریخ انتشار: 1402/04/24
  • تعداد عناوین: 7
|
  • احمد ملکی*، محمد رضا مصطفی پور صفحات 5-29
    برهان صدیقین در مقام اثبات وجود خدا بدون وساطت مخلوقات است. فارابی، این منهج را طرح و ابن سینا با تقریر برهان «امکان و وجوب» مدعی اقامه این برهان شد، که صدیقین بودن آن، مورد اعتراض ملا صدرا قرار گرفت و نهایتا خود ملا صدرا و پس از ایشان، علامه طباطبایی هر یک تقریر جدیدی از این برهان را ارایه فرمودند. حضرت آیت الله جوادی آملی از طرفی در مباحث برهانی، با همان ملاکی که ملا صدرا در صدیقین بودن برهان ابن سینا مناقشه کرده بود، در خود برهان ملا صدرا مناقشه نموده اند و نهایتا بر برهان علامه طباطبایی تاکید می ورزند و از طرفی دیگر در مباحث تفسیری به بیان شواهد قرآنی بر این برهان پرداخته اند. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی در صدد پاسخ به این سوال قرار گرفته است: تبیین برهان صدیقین و شواهد قرآنی آن از منظر آیت الله جوادی آملی چگونه است؟ که در مقام پاسخ پس از تقریر برهان صدیقین از منظر آیت الله جوادی آملی، به تبیین شواهد قرآنی آن با توجه به آیه 45 سوره فرقان و 53 سوره فصلت و توضیح وجه شهادت و دلالت هر کدام از آیات بر مدعا، همت گمارده است، تا اولا نمونه‎ای از عقلانی بودن مفاهیم قرآن، ثانیا جلوه‎ای از تفکیک ناپذیری قرآن و برهان به صورت عینی و مصداقی، و ثالثا جنبه‎ای از اعجاز علمی این کتاب آسمانی را نمایان سازد.
    کلیدواژگان: برهان صدیقین، آیت الله جوادی آملی، ملا صدرا، علامه طباطبایی، قرآن
  • محمد شیروانی* صفحات 29-59
    موضوع عدم و اقسام آن، عدم مقابل و عدم مجامع، از مسایل حدوث و قدم در فلسفه و کلام است. عدم مجامع با محتوای برخی آیات قرآن کریم بسیار همخوانی دارد، مضافا بر اینکه از تلفیق برخی آیات با آیات دیگر که از آن به تفسیر قرآن به قرآن نام برده می‎شود، باورمندی شفاف تری نسبت به متون دینی و مدعیات حکمی محقق می‎شود.در دو آیه از آیات قرآن کریم معنایی مورد لحاظ قرار گرفته است که در فلسفه اسلامی آن را عدم مجامع نام نهاده اند، دو آیه ی که در کنار هم معنایی جهان شناسانه و فراگیر را با توجه به وجود بما هو وجود القاء می کند. آیت الله جوادی آملی با تسلط بر مبانی قرآنی و برهانی، در کتاب تسنیم (شرح مبسوط بر قرآن کریم) بر همسانی نظریه عدم مجامع و آیات فوق نظر داشته است. ایشان هلاکت عمومی هستی در عین حال پدیداری عمومی هستی را توامان با هم قبال تعریف دانسته اند، ادعایی که قرآن کریم و براهین عقلی در نهایت همسانی با هم پیش می روند.در صورت هم معنا بودن این دو آیه با نظریه عدم مجامع و هماهنگی بین حکم قرآنی و مدعای فلسفی، می توان به یکی از مصادیق ادعای عدم فرق بین قرآن و برهان تایید کرد. در این نوشتار به روش توصیفی/تحلیلی و با ابزار کتابخانه ی سعی در تبیین چگونگی جمع بین هستی و نیستی با تاکید بر آیات قرآن کریم شده است.
    کلیدواژگان: عدم مجامع و مقابل، نقل و عقل، فنا و بقای هستی، حکمت
  • زهرا صفائی مقدم*، حسن عباسی حسین آبادی، ابراهیم نوری صفحات 59-89
    برهان نظم ساده ترین و ابتدایی ترین برهان برای اثبات وجود خدا است. سادگی برهان برای مخاطب عام جذاب و اقناع کننده است. تقریر مبتنی بر تمثیل ساده ترین تقریر بود. با پیشرفت علوم تجربی و تجربه گرایی برهان نظم مورد انتقادات جدی قرار گرفت. نقد های هیوم به صورت رسمی زنگ خطر برای ناکارآمدی این برهان به صدا درآورد. از این رو تقریرهای سنتی از برهان نظم به شدت متزلزل شدند. نظریه فرگشت کفه ترازو را به نفع منتقدان برهان نظم سنگین می کرد. در این میان الهیدانانی در سنت فلسفه غربی به فکر اصلاح و بازسازی مجدد این برهان برخاسته اند. ریچارد سویین برن از جمله این الهیدان ها بوده است. وی با توسل تمایز میان دو نوع نظم، اصل تبیین و اصل سادگی تقریر استقرایی متناسب با گفتمان های علمی معاصر ارایه نموده است و به برهان نظم جان دوباره بخشید. در جهان اسلام جوادی آملی تقریر سنتی مبتنی بر قیاس را بازسازی نموده است. تقریر جوادی آملی علی رغم پایبندی به روش سنتی استدلال، یعنی استدلال قیاسی در تبیین مقدمات سعی شده است معضل استقراء در مشاهده نظم را از طریق علم حضوری مرتفع شود. نظم تکوینی که برخاسته از عینیت و وجود خارجی است تنها براساس اصل علیت توجیه پذیر است و هر گونه صدفه و احتمال و تصادف کور منتفی می شود. توضیح ایشان در تشریح مقدمات همسو با گفتمان های علمی معاصر است. از این منظر قابلیت تطبیق با تقریر سویین برن را دارد. پژوهش حاضر بیان دو تقریر و ارزیابی هر کدام از این تقریرها در مواجهه با چالش های برهان نظم است.
    کلیدواژگان: واژگان کلیدی ریچارد سوئین برن، جوادی آملی، برهان نظم، نظم زمانی، اصل تبیین، نظم تکوینی، اصل علیت
  • شمس الله سراج*، منیره حدادی صفحات 89-109
    مسایل اصلی پژوهش حاضر این است که آیا نظریه فیض مورد توجه کندی (185-252ه ق) بوده است؟ آیا کندی در طرح این نظریه، ابتکار عمل داشته و مولفه هایی شاخص و ممتاز مطرح کرده است؟ کندی جزو اولین متفکران مسلمانی است که بواسطه نظارت مستقیم بر ترجمه اثولوجیای افلوطین (مبدع نظریه فیض) و تصحیح این کتاب با نظریه فیض آشنایی داشته است. وی جهت طرح ریزی  نظریه فیض، فاعل را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم کرده، فعل فاعل حقیقی، ایجاد از عدم (ابداع: عدم واسطه ماده، زمان و آلت) بدون هیچ گونه تاثیرپذیری است. در مقابل فاعل حقیقی وجودبخش، تمام ماسوا بدون استثنا، «فاعل  بالمجاز» و به بیان رساتر «منفعل بالحقیقه» هستند. فاعل مجازی دو نوع فعل دارد، فعلی که منتهی به وقوف فاعل است و اثری بر جای نمی گذارد؛ و فعلی که با تفکر همراه و هدف از آن بر جای ماندن اثر است واین نوع فعل «عمل» نام دارد. هر دو این نوع فعل، مشروط به بودن شیء موجوده برای اثرگذاری است. اما فعل خداوند «تاییس الایسات عن لیس» یا همان ابداع است، اما این همان خلق از عدم اهل کلام نیست؛ زیرا کندی برخلاف متکلمین به نقش علم عنایی پیش از ایجاد در مساله آفرینش توجه داشته و در این جهت از اهل کلام فاصله می گیرد، وی خداوند را «قادر به خروج معانی (معقولات) به هستی» می داند که موید توجه وی به علم عنایی و نقش آن  در نظریه صدور است. همچنین وی برخلاف متکلمین که منکر قاعده الواحدند، به این قاعده و فحوای آن در جریان فیض واقف بوده، بدون آنکه برهانی بر آن بیاورد و به سبب آنکه تمام ماسوا از جمله مخلوق اول را «منفعل بالحقیقه» می داند، به تشریح وسایط فیض و ابتنای این نظریه بر حضور و نقش آنها در شکل گیری سریان فیض نپرداخته؛ در واقع فیض، بدون محوریت وسایط وجودبخش فیض، تنها مبتنی بر فاعل حقیقی وجودبخش تبیین می شود. از آنجا که عقیده حاکم، فارابی را اولین متفکر اسلامی می داند که به بحث فیض پرداخته است، ضرورت پژوهش تحلیلی محور حاضر، برای درک تطور تاریخی درست از این مساله و تعیین نقش کندی در باب مساله فیض، آشکار می شود. تا کنون در این زمینه، تحقیقی به عمل نیامده است.
    کلیدواژگان: کندی، فیض، فیض الوحده، فاعل بالحقیقه، منفعل بالحقیقه، ابداع
  • محمد سربخشی*، احمد سعیدی صفحات 109-145
    عموما معرفت شناسی را دانش درجه دو می دانند که در آن از حیثیت ارزشمندی معرفت گفت وگو می شود. در مقابل، در فلسفه، درباره ی ویژگی های وجودی معرفت، از قبیل تجرد و ماهیت آن بحث می شود. اما همان گونه که برخی از فیلسوفان معاصر متذکر شده اند بسیاری از بحث های معرفت شناسی هستی شناسانه اند. حتی بحث از ارزش معرفت نمی تواند بدون توجه به واقعیت داری آن باشد. هم چنین بدون تکیه بر اصول متافیزیکی، هم چون اصل تحقق واقعیت، ذومراتب بودن آن، اصل علیت و فروعات آن، نمی توان بحث های معرفت شناختی را پیش برد. ازاین رو معتقدیم معرفت شناسی نیز دانشی درجه یک بوده و بخشی از هستی شناسی است و تنها با یک اعتبار خاص است که می توان آن را دانش درجه دو تلقی کرد.
    کلیدواژگان: معرفت شناسی، دانش درجه یک، دانش درجه دو، فلسفه ی اولی
  • محمدرضا محمدی*، سید محمدتقی چاوشی، هادی طحان نظیف صفحات 145-173
    مدتهاست «حقوق اسلامی» با زبان مسلمانان و ایرانیان همنشین شده. بسیاری از ایشان «حقوق اسلامی» را معادل فقه می دانند. لکن به نظر می رسد که بین این دو تفاوت های مهمی وجود دارد و این تفاوت پیش از آنکه حقوقی باشد، فلسفی است. «فقه»، «حقوق» و «حقوق اسلامی» علاوه بر اینکه به سه دانش متفاوت دلالت می کنند، به سه طرح مختلف از کیفیت سامان دهی نهادهای حقوقی و البته کیفیت حضور آدمی در جهان اشاره دارند. برای اشاره به طرح حقوقی موجود در ایران معاصر و برخی از کشورهای مسلمان می توان از «حقوق اسلامی» استفاده کرد. لکن این طرح در تمشیت و سامان دهی نظام اجتماعی با چالش هایی مواجه است. به نظر ریشه این چالش ها به بحران هایی در خود این طرح باز می گردد. «حقوق اسلامی» درگیر چه بحران هایی است؟ متن حاضر تلاش داشته تا با روشی کیفی، به این سوال بپردازد. طرح «حقوق اسلامی» را می توان در چند گفتمان پیگیری کرد. یکی از این ها، گفتمان مستشرقین است. به نظر می رسد دو نقطه بحرانی در این طرح وجود دارد؛ اولا از نظر دانشی که «حقوق اسلامی» در آن دانش متولد شده، فقه یک امر پیشاحقوقی است و تحقق مستقلی ندارد و نحوه حضورش بی تصمیمی است؛ ثانیا «حقوق اسلامی» دچار بحران معنا است. در اندیشه مستشرقی چون شاخت، فقه از کلام جدا شده و به عنوان حقیقتی صرفا تاریخی و جزیی محل توجه قرار می گیرد. حقوق اسلامی زمانی که ارتباط خود را با کلام از دست می دهد، در مورد پرسش های اساسی حیات انسان سخنی نمی گوید و امکان تولید معنا برای زندگی انسانی را از دست می دهد.
    کلیدواژگان: شرق شناسی، بحران علوم، بحران در حقوق، یوزف شاخت، طرح «حقوق اسلامی»، ادوارد سعید
  • محمدامین شاهجوئی*، پرویز مروج صفحات 173-205

    متن حاضر [گشایش و رهایش ناصرخسرو]، هم مورد علاقه فرد متخصص در مطالعات اسلامی است، و هم شخص غیرمتخصص. فرد متخصص، در این جا نظام فلسفی ای را می یابد که مولفه های صرفا اسماعیلی، نوافلاطونی و مولفه هایی اصیل را در کنار هم جمع می کند که هم تاریخ خردورزی عقیده اسماعیلی را روشن می کند و هم اصالت پدیدآورنده آن را. این متن برای خواننده عادی، صورت بندی روشن گرانه ای از مساله فراق، فراتر از بافت دینی و تاریخی آن در اختیار خواننده عادی قرار می دهد. متفکران اسماعیلی سده های میانی مانند ناصرخسرو و نصیرالدین طوسی، خود را تنها به عنوان متکلمان و سخنگویان جامعه مذهبی خویش ندیده اند، بلکه خود را به مثابه متفکرانی همه جانبه که حکمت فلسفی و درمان روحانی را به بشریت عرضه می کنند، دیده اند. آنها به بشریت یاد می دهند که رهایش راستین در سایه تحول روحانی انسان از فعلیتی است که به طور عمده حیوانی است، به کمال بالقوه اش که در مرتبه فرشتگان قرار دارد. این دگرگونی در طریق عقلانی معرفت رخ می دهد، معرفتی که مشتمل بر علم طبیعت است و اذعان دارد به این که ابدان، تصویرهای ظاهری و ابزارهای روح اند. جاذبه اساسی تفکر اسماعیلی در درگیر بودن این تفکر با مساله عام فراق است که روان کاوی، فلسفه وجودی و مارکسیسم معاصر، آن را جدی ترین مساله بشریت به شمار می آورند. شرح گونه های این کلان-موضوع، فراتر از حوصله این مقدمه است؛ موضوع عام این است که ما از بیگانه شدن از وضعیت آرامش و وفاق نخستین خود رنج می بریم و نیاز داریم که از طریق یک فرایند درمانی بازپیوستگی و یگانگی (دوباره)، به آن بازگردیم.

    کلیدواژگان: کلام فلسفی تاویلی، ناصر خسرو، پرویز مروج
|
  • Ahmad Maleky *, Ahmad Maleky Pages 5-29
    Siddiqui's argument is proof of the existence of God without the mediation of creatures. Al-Farabi proposed this method and Ibn Sina claimed to have established this argument by presenting the proof of "possibility and obligation", which was objected to by Mullah Sadra, and finally, Mullah Sadra himself and after him, Allameh Tabataba'i, each presented a new version. They presented this proof. Hazrat Ayatollah Javadi Amoli, on the one hand, in argumentative debates, has disputed with the same criteria that Mulla Sadra disputed in Ibn Sina's argument of being a Siddiqui, in Mulla Sadra's argument itself, and finally emphasizes the argument of Allameh Tabataba'i, and on the other hand, in arguments Tafsir has discussed the Qur'anic evidence on this argument. This research, with descriptive and analytical method, aims to answer this question: How is the explanation of Siddikin's argument and its Quranic evidence from the perspective of Ayatollah Javadi Amoli? As a response, after the presentation of Siddikin's argument from the point of view of Ayatollah Javadi Amoli, he has endeavored to explain its Quranic evidence with regard to verse 45 of Surah Furqan and 53 of Surah Al-Fazlat and to explain the testimony and implications of each of the verses on the claim, so that Firstly, it is an example of the rationality of the concepts of the Quran, secondly, it is a manifestation of the inseparability of the Quran and proof in an objective and exemplary manner, and thirdly, it shows an aspect of the scientific miracle of this divine book.
    Keywords: Siddikin Argument, Javadi Amoli, Mullah Sadra, Allameh Tabatabai, Quran
  • Mohammad Shirvany * Pages 29-59
    One of the major issues of philosophy and wisdom, especially religious/Islamic, is the issue of occurrence and progress, and one of its important sub-branches is the issue of non-opposite and non-composite, which refers to the integration and subtraction of non-existence and existence. And there is a distinction between existing existence and non-existent existence, in other words, there is a coexistence between the causes and the effects as an inherent occurrence, and there is a contrast and contradiction between the absence and the existence of the effect. The stories mention the destruction of the entire existence except for the face of the Almighty God. What seems to be the multiplication of these two verses indicates a similarity with the theory of non-assembly. Hazrat Ayatollah Javadi Amoli, with mastery of the Qur'anic and proof principles, in the book of Tasnim. Extended Commentary on the Noble Qur'an) commented on the similarity between the theory of the absence of assemblies and the above verses. If these two verses have the same meaning with the theory of the absence of assemblies and harmony between the Qur'anic ruling and the philosophical claim, the claim of no difference between the Qur'an and the argument can be confirmed. In this article, in a descriptive/analytical way and with the help of the library, an attempt has been made to explain how to combine existence and non-existence by emphasizing the verses of the Holy Quran.
    Keywords: the Holy Qur'an, the absence of assemblies, opposites, Javadi Amoli, destruction, survival of existence, wisdom
  • Zahra Safaiemoghadam *, Hasan Abasi Hosein Abadi, Ebrahim Noori Pages 59-89
    The design argument is the simplest and most basic argument to prove the existence of God. The simplicity of the argument is attractive and convincing for the general audience. The interpretation based on parable was the simplest interpretation. With the progress of experimental science and empiricism, the argument of design was seriously criticized. Hume's critiques officially sounded the alarm about the ineffectiveness of this argument. Therefore, the traditional interpretations of the proof of design were severely shaken. The theory of evolution weighed the scales in favor of the critics of the design argument. In the meantime, theologians in the tradition of Western philosophy have arisen with the idea of reforming and reconstructing this argument. Richard Swinburne was among these theologians. By resorting to the distinction between two types of order, the principle of explanation and the principle of simplicity, he has presented an inductive exposition suitable to contemporary scientific discourses and has given new life to the argument of design. In the Islamic world, Javadi Amoli has reconstructed the traditional interpretation based on analogies. Javadi Amoli's interpretation despite adhering to the traditional method of reasoning, i.e. deductive reasoning in explaining the premises, has tried to solve the problem of induction in observing the order through the present science. The order of genetic , which originates from objectivity and external existence, is justified only based on the principle of causality, and any chance, possibility, and blind coincidence are ruled out.
    Keywords: Richard Swinburne, Javadi Ameli, order proof, Regularities of Succession, explanation principle, generative order, causality principle
  • Shamsollah Seraj *, Monireh Hadadi Pages 89-109
    The roots and foundations of grace can be recovered and reflected in the works of Kennedy (185-252 AH); Before other Islamic philosophers, he explained the mode of the activity of the God, as the only real agent that gives existence, the agent of the permission of creations, the explanation of the creative verb, the explanation of the formation of the best system in accordance with the previous wisdom of God and the foundation that is suitable for the soul of the exalted of wisdom. Islam has established the theory of grace to explain these issues. Since the prevailing opinion considers Farabi as the first Islamic thinker who discussed the issue of grace, the necessity of the current analytical research is revealed to understand the correct historical development of this issue and to determine the role of Kennedy regarding the issue of grace. So far, no research has been done in this field.
    Keywords: Kennedy, Grace, real agent, figurative agent, Innovation
  • Mohammad Sarbakhshi *, Ahmad Saeidi Pages 109-145
    Generally, epistemology is considered as second degree knowledge, in which the value of knowledge is discussed. On the other hand, in philosophy, the existential characteristics of knowledge, such as separate from matter and its nature, are discussed. But as some contemporary philosophers have mentioned, many epistemological discussions are ontological. Even the discussion of the value of knowledge cannot be without considering its reality. Also, without relying on metaphysical principles, such as the principle of the realization of reality, its having ranks, the principle of causality and its branches, it is not possible to advance epistemological discussions. Therefore, we believe that epistemology is also a first degree knowledge and is a part of ontology, and it is only with a special validity that it can be considered a second degree knowledge.
    Keywords: Epistemology, first degree knowledge, second degree knowledge, first philosophy
  • Mohammad Reza Mohammadi *, Seyyed Mohammad Taqi Chawoshi, Hadi Tahan Nazif Pages 145-173
    For a long time, "Islamic law" has been associated with the language of Muslims and Iranians. However, it seems that there are important differences between "Islamic law" and jurisprudence, "Jurisprudence", "law" and "Islamic law" in addition to implying three different knowledge, also refer to three different designs of the quality of organization of legal institutions and of course the quality of human presence in the world. "Islamic law" can be used to refer to the legal system in contemporary Iran and some Muslim countries. However, this plan faces challenges in planning and organizing the social system. It seems that the root of these challenges goes back to crises in this project itself. What crises is "Islamic law" involved in? The present text has tried to address this question with a qualitative method. The project of "Islamic Law" can be followed in several discourses. One of these is the discourse of Orientalists. It seems that there are two critical points in this plan; Firstly, from the point of view of the knowledge in which "Islamic law" was born, jurisprudence is a pre-legal matter and does not have an independent realization and its presence is undecided; Secondly, "Islamic law" is suffering from a crisis of meaning. In Orientalist thought such as Shakht, jurisprudence is separated from the word and is considered as a purely historical and partial truth. When Islamic law loses its connection with the word, it does not speak about the basic questions of human life .
    Keywords: Jurisprudential-legal orientalism, Joseph Schacht, Islamic law, Orientale, Edward Wadie Said, crisis of sciences, crisis in law
  • Mohammadamin Shahjouei *, Parviz Morewedge Pages 173-205

    Knowledge and Liberation: A Treatise on Philosophical Theology, by Nasir Khusraw, a new edition and English translation of the Gushayish wa Rahayish by Faquir M. Hunzai, with an introduction by Parviz Morewedge entitled Nasir Khusraw’s Hermeneutic Philosophical Theology and his commentary, London: I. B. Tauris in association with the Institute of Ismaili Studies, 1998, xii+132+92 (in Persian) pp.

    Keywords: Nasir Khusraw, Hermeneutic Philosophical Theology, Gushayish wa Rahayish