فهرست مطالب

غدد درون ریز و متابولیسم ایران - سال پنجم شماره 3 (پیاپی 19، پاییز 1382)

مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران
سال پنجم شماره 3 (پیاپی 19، پاییز 1382)

  • تاریخ انتشار: 1382/09/20
  • تعداد عناوین: 9
|
  • اشرف امین الرعایا_آن ج کانوی_لم پ لی_شرین کلر_داین کویین_لیو ترنر_دیوید ج هندلزمن صفحه 149
    مقدمه
    کمبود آندروژن منجر به از دست رفتن دانسیته استخوان و شکستگی های استئوپروتیک در مردان می شود ولی هنوز، آثار درازمدت جایگزینی آندروژن ها بر دانسیته استخوان به خوبی مشخص نشده است. در این مطالعه آینده نگر دانسیته استخوان بیماران هیپوگناد در ناحیه مهره های کمری و پروکسیمال ران به روش DXA اندازه گیری شده است.
    مواد و روش ها
    بیماران 137 مرد 1±39 ساله (1779 ساله) با کمبود اثبات شده آندروژن بودند و نیاز به درمان جایگزینی منظم داشتند. از این تعداد 58% هیپوگنادیسم اولیه داشتند. روش درمان با آندروژن، کاشتن کپسول های تستوسترون (800 میلی گرم هر 46 ماه یک بار) زیر پوست شکم بود. هر 23 سال یک بار، دانسیته استخوان به روش DXA اندازه گیری می شد. بر اساس کفایت درمان قبل از اندازه گیری اولین دانسیته استخوان، بیماران به 4 گروه تقسیم شدند: 1 هرگز درمان نشده؛ 2 کامل درمان شده؛ 3 ناقص درمان شده (درمان ناکافی در کمتر از یک سال)؛ 4 قطع درمان (قطع درمان حداقل برای یک سال).
    یافته ها
    در بررسی مقطعی، بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت، استئوپروز و استئوپنی به ترتیب در 8% و 29% مهره های کمری و 5% و 31% در گردن استخوان ران وجود داشت. اما هیچ مورد شکستگی دیده نشد. در آنهایی که با تستوسترون درمان شده بودند، دانسیته استخوان بیشتر بود. اختلافی بین افرادی که خوب درمان شده بودند و آنهایی که اخیرا درمان خود را قطع کرده بودند وجود نداشت. سن، نمایه توده بدنی، سطح بدن، نوع هیپوگنادیسم و بیماری زمینه ای ایجاد کننده آن تاثیری بر این یافته ها نداشت. در مطالعه طولی، در 48 بیمار برای دومین بار به فاصله 71 سال (با میانه 3 سال) دانسیته استخوان تعیین شد. دانسیته استخوان به مقدار قا\بل توجهی در مهره های کمری (5/0±2 درصد در سال) و تروکانتر (5/0±1/1 درصد در سال) افزایش یافته بود اما در گردن استخوان ران و مثلت وارد افزایش دانسیته ایجاد شده از نظر آماری معنی دار نبود. 22 نفر از این بیماران، در نخستین اندازه گیری استئوپنی یا استئوپروز داشتند. در این افراد، با پیگیری 51 ساله با میانه 2 سال، افزایش تراکم استخوان در همه محل های استخوانی مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    مطالعه حاضر نشان می دهد که کمبود آندروژن دانسیته استخوان را کم می کند و درمان جایگزینی با آندروژن به طور انتخابی، در ناحیه مهره های کمری و تروکانتر، اما نه در گردن ران یا مثلث وارد، دانسیته استخوان را افزایش می دهد. این افزایش در مردانی که در اولین اندازه گیری دانسیته استخوان، استئوپروز یا استئوپنی داشتند، در تمام محل های استخوانی مشاهده شد. این مشاهدات، پیشنهاد می کند که برگشت آثار کمبود آندروژن نیاز به درمان کافی با تستوسترون دارد و این آثار مفید طولانی اثر است و با وجود قطع کوتاه مدت درمان، از بین نمی رود. امکان تعمیم یافته های این پژوهش در درمان با آندروژن برای پیشگیری از تحلیل دانسیته استخوانی و شکستگی مرتبط با افزایش سن یا بیماری های مزمن که در آنها کمبود خفیف آندروژن دیده می شود، باید در آینده بررسی گردد.
    کلیدواژگان: دانسیته استخوان، استخوان، استئوپروز، مردان، تستوسترون، آندروژن، هیپوگنادیسم، استئوپنی
  • آرش اردوخانی، پروین میرمیران، موسی پورعبدی، الهه عینی، ناصر محمدی، فریدون عزیزی صفحه 159
    مقدمه
    با گذشت 49 ماه از اجرای طرح غربالگری کم کاری مادرزادی تیروئید، این پرسش مطرح است که آیا میزان فراخوان و بروز هیپوتیروئیدی در مناطق کلان شهری و شهری روستایی متفاوت است؟ در گزارش حاضر پاسخ این پرسش ارزیابی شده است.
    مواد و روش ها
    از اسفند ماه 1376 در تهران و از تیر ماه 1379 در دماوند و تا پایان اسفند ماه 1380، غلظت TSH نمونه های خون خشک شده بندناف گرداوری شده از هفت بیمارستان شهر تهران (49 ماه) و شبکه بهداشت و درمان دماوند (21 ماه) با روش twosite IRMA اندازه گیری شد. موارد با mU/L 20 ≤ TSH بند ناف فراخوان شدند. هیپوتیروئیدی نوزادان بر اساس مقادیر مرجع برای پارامترهای TSH و T4 سرمی متناسب با سن نوزادان تشخیص داده شد. میزان فراخوان و هیپوتیروئیدی نوزادان در تهران و دماوند با آزمون های کای دو و دقیق فیشر مقایسه گردید.
    یافته ها
    از 30085 نوزاد (تهران: 28001 و دماوند: 2084) 319 نفر (تهران: 297 و دماوند: 22) دارای mU/L 20 ≤ TSH بندناف بودند. میزان فراخوان 06/1% (تهران: 06/1% و دماوند: 06/1%) بود. 32 نوزاد (تهران: 30 و دماوند: 2) هیپوتیروئید بودند. میزان بروز هیپوتیروئیدی 1 در هر 940 تولد (تهران: 1 در 933 و دماوند: 1 در 1042 تولد) به دست آمد. نسبت ازدواج های فامیلی به کل جمعیت بررسی شده به ترتیب برابر با 5119 به 18260 تولد در کل طرح (28%)، 4582 به 16178 تولد در تهران (3/28%) و 537 به 2082 تولد در دماوند (8/25%) بود. میزان فراخوان و میزان بروز هیپوتیروئیدی در تهران و دماوند تفاوت معنی داری نداشتند.
    نتیجه گیری
    یافته های اولیه طرح غربالگری کم کاری مادرزادی تیروئید نشان می دهد که میزان فراخوان در تهران و دماوند یکسان است و هیپوتیروئیدی نوزادان نیز در هر دو منطقه شیوع بالایی دارد. می توان انتظار داشت که کم کاری مادرزادی تیروئید در مناطق دیگر کشور نیز چنین شیوع بالایی داشته باشد.
    کلیدواژگان: غربالگری نوزادان، کرتینیسم، تیروتروپین، بند ناف، هیپوتیروئیدیسم
  • زهرا حیدری، حمیدرضا محمودزاده ثاقب، سید محمدحسین نوری موگهی صفحه 165
    مقدمه
    به علت ارتباط بین ساختار و عملکرد، مطالعه حجم گلومرول ها در درک شروع و پیشرفت گلومرولوپاتی دیابتی بسیار مهم است. هدف مطالعه حاضر محاسبه حجم کلیه و همچنین حجم مطلق گلومرول ها و تعداد کل گلومرول ها در رت های دیابتی به دنبال کاربرد دوزهای مختلف استرپتوزوتوسین STZ)) به وسیله روش های مورفومتریک بدون تورش است.
    مواد و روش ها
    30 رت نر از نژاد ویستار با وزن متوسط 110گرم به طور تصادفی به 5 گروه تقسیم شدند. دیابت با تزریق داخل صفاقی STZ به میزان 15، 45 و 90 mg/kg القا شد. نمونه ها 56 روز بعد از تجویز، تحت بیهوشی به وسیله کتامین هیدروکلراید پس از جدا کردن کپسول در محلول لیلی تغییر یافته تثبیت شدند. بعد از پاساژ معمول بافتی و رنگ آمیزی، روش های مورفومتریک برای محاسبه حجم نواحی مختلف کلیه، حجم مطلق گلومرول ها و تعداد کل گلومرول ها استفاده شد.
    یافته ها
    در این تجربه حجم بافت کورتیکال کلیه در تمام گروه های تجویز دارو افزایش نشان داد در حالی که حجم مدولا تنها در گروهی که STZ 90 mg/kg دریافت کرده بود افزایش معنی داری نشان داد (01/0p<). حجم گلومرول ها نیز در تمام گروه های تجویز افزایش معنی داری یافته بود (01/0p<) ولی هیچ تغییری در تعداد کل گلومرول ها مشخص نشد (05/0p>).
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که حداقل در دوره های کوتاه مدت القای دیابت توسط استرپتوزوتوسین تجویز دوزهای بالاتر ممکن است اثرات بیشتری بر کلیه داشته باشد و موجب عدم تعادل بیشتری در تجدید سلولی شود.
    کلیدواژگان: دیابت، استرپتوزوتوسین، کلیه، گلومرول ه، مورفومتری
  • سید محمد توانگر، مریم منجم زاده، باقر لاریجانی صفحه 173
    مقدمه
    پاتوژنز بیماری های تیروئید مساله ای پیچیده است و عوامل ژنتیک، کمبود ید، جنس، سن، سابقه اشعه گرفتن در دوران کودکی، آنتی بادی های محرک رشد و سایر عوامل رشد اپیتلیال در ایجاد این بیماری ها نقش دارند. یافته های اپیدمیولوژیک و شواهد تجربی موجود درباره ضایعات تیروئید، پیشنهاد کننده این موضوع است که هورمون های جنسی زنان به ویژه استروژن ممکن است بر این غده و نئوپلاسم های آن اثر داشته باشند. این احتمال با بررسی 351 نمونه بافت تیروئید بررسی شد.
    مواد و روش ها
    351 نمونه بافت تیروئید شامل 130 مورد گواتر و 221 ضایعه نئوپلاستیک برای بررسی ایمونوهیستوشیمی برای گیرنده استروژن انتخاب شدند. کنترل مثبت در این آزمایش ها شامل بافت استروژن مثبت کارسینوم پستان بود.
    یافته ها
    میزان موارد مثبت شده گیرنده استروژن به شرح زیر بود: گواترندولار 24% (31 مورد از 130 مورد)، آدنوم فولیکولار 22% (8 مورد از 37 مورد)، کارسینوم فولیکولار 11% (2 مورد از 18 مورد)، کارسینوم پاپیلاری 31% (37 مورد از 119 مورد)، کارسینوم مدولاری 0% و کارسینوم تمایز نیافته 0%. در ضایعات بیشتر تمایز یافته نظیر کارسینوم پاپیلاری و آدنوم فولیکولار میزان بروز گیرنده استروژن بیشتر بود. این یافته با بیشتر مطالعات انجام شده در این زمینه همخوانی دارد.
    نتیجه گیری
    میزان مثبت شدن گیرنده استروژن تفاوت چشمگیری بین مردان و زنان در گروه های سنی متفاوت ندارد و همچنین ارتباطی بین این میزان با وضعیت درگیری یا عدم درگیری گره های لنفاوی و تهاجم عروقی یا کپسولی مشاهده نشد. میزان نسبتا بالای مثبت شدن گیرنده استروژن در گواتر، آدنوم فولیکولار و کارسینوم پاپیلاری و ارتباط آماری قوی بین مثبت شدن گیرنده استروژن و کارسینوم پاپیلاری (005/0p<) مطرح کننده این امر است که میزان مثبت شدن گیرنده استروژن با تمایز بیشتر ضایعات تیروئید، افزایش می یابد.
    کلیدواژگان: گیرنده استروژن، تیروئید، ایمونوهیستوشیمی
  • محمدجعفر قانبیلی، پروین میرمیران، سید مهرداد صولتی، محمد مجید، فریدون عزیزی صفحه 179
    مقدمه
    مطالعات متعددی که اخیرا روی عوامل خطرساز غیرمعمول قلبی عروقی (Non traditional risk factors) انجام شده است، یک اختلال متابولیک سه گانه (Metabolic triad) را که شامل افزایش آپولیپوپروتئین B، هیپرانسولینمی و LDL کوچک و متراکم است به عنوان یک عامل خطرساز معرفی کرده اند. معیار ساده بالا بودن دور کمر (Waist circumference) و تری گلیسرید ناشتا تحت عنوان Hypertriglycemic waist می تواند تریاد متابولیک فوق را پیش بینی کند. هدف از مطالعه حاضر بررسی تعداد مبتلایان به Hypertriglycemic waist و شیوع عوامل خطرساز در این جمعیت است.
    مواد و روش ها
    تحقیق در جمعیت تحت پوشش مطالعه قند و لیپید تهران انجام گرفته است. مردان بین سنین 7018 ساله در جمعیت مذکور انتخاب شدند. سپس افراد انتخاب شده بر اساس میزان تری گلیسرید ناشتای سرم و دور کمر به چهار گروه تقسیم شدند. گروه اول دارای تری گلیسرید بیشتر از 160 میلی گرم در دسی لیتر و دور کمر بیشتر از 95 سانتی متر بودند (TgHWH)، گروه دوم دارای تری گلیسرید بیشتر از 160 میلی گرم در دسی لیتر و دور کمر کمتر از 95 سانتی متر بودند (TgHWL)، گروه سوم و چهارم دارای تری گلیسرید کمتر از 160 میلی گرم در دسی لیتر و دور کمر بیشتر از 95 سانتی متر (TgLWH) و کمتر از 95 سانتی متر (TgLWL) بودند. عوامل خطرساز قلبی عروقی شامل متغیرهای تن سنجی و همچنین متغیرهای آزمایشگاهی بین گروه های فوق مورد بررسی آماری قرار گرفتند.
    یافته ها
    در مجموع 4169 نفر معیارهای لازم برای ورود به مطالعه را داشتند. 784 نفر از تعداد فوق دارای تری گلیسرید سرم ناشتای بالا و دور کمر بالا بودند. شیوع عوامل خطرساز قلبی عروقی در این گروه به طور معنی داری از گروه های دیگر بالاتر بود. در این گروه نمایه توده بدنی (BMI)، LDLC (001/0p< و 35±121، 33±136، 37±131، 36±140 میلی گرم در دسی لیتر به ترتیب در گروه های TgLWL، TgLWH، TgHWL، TgHWH)، کلسترول تام و تری گلیسرید به طور معنی داری بالاتر و HDLC پایین تر از سایر گروه ها بود.
    نتیجه گیری
    معیار ساده Hypertriglycemic waist می تواند به عنوان یک متغیر پیش بینی کننده عوامل خطرساز قلبی عروقی به کار رود.
    کلیدواژگان: کلسترول، تری گلیسرید، HDL، C، LDL، C، دور کمر، hypertriglycemic waist، عوامل خطرساز قلبی، عروقی
  • فرزاد حدائق، شهرام زارع، مریم توحیدی صفحه 187
    مقدمه
    اختلالات رشد و بلوغ و ناهنجاری های آندوکرین در مبتلایان به تالاسمی به وفور دیده می شود که می تواند به علت عوارض مرتبط با آنمی مزمن یا دریافت مکرر خون و بروز هموکروماتوز باشد.
    مواد و روش ها
    جهت بررسی وضعیت رشد و بلوغ و تعیین گروه های سنی آسیب پذیر در مبتلایان به تالاسمی در استان هرمزگان در یک مطالعه مورد شاهدی 109 نفر از مبتلایان به تالاسمی در محدوده سنی 8 تا 18 سال با 107 فرد سالم در همین محدوده سنی مورد مقایسه قرار گرفتند.
    یافته ها
    مبتلایان به تالاسمی از نظر میزان فریتین به دو گروه مطلوب (فریتین کمتر از 1500 نانوگرم در دسی لیتر) و ضعیف (فریتین بیشتر از 1500 نانوگرم در دسی لیتر) تقسیم شدند. تنها 14% از کل مبتلایان به تالاسمی در گروه مطلوب قرار داشتند.کوتاهی قد (SDS کمتر از 5/2) در 64% مبتلایان به تالاسمی دیده شد. SDS قد در گروه های مورد و شاهد به ترتیب 21/3 و 89/0 و SDS وزن در گروه های مورد و شاهد به ترتیب 91/2 و 16/1 بود (001/0p<). در هر دو گروه ارتباط بین SDS وزن و قد معنی دار بود که این موضوع در گروه مورد قابل ملاحظه است (86/0r=). گروه سنی بالای 14 سال در مبتلایان به تالاسمی بیشترین میزان اختلاف قد و وزن را با گروه کنترل نشان داد (01/0p<). شیوع هیپوگنادیسم در این مطالعه حدود 60% بوده است. میانگین سن شروع بلوغ (تانر مرحله دوم) در مبتلایان تالاسمی پسر 1±5/16 سال و در گروه کنترل 0/2±6/11 سال بوده است (01/0p<). در مبتلایان به تالاسمی دختر سن شروع بلوغ 3±16 سال و در گروه کنترل 0/2±10 سال بوده است (05/0p<). در مورد بلوغ دختران و پسران 8 تا 11 ساله تالاسمی، بین دو گروه مطلوب و ضعیف اختلاف معنی داری مشاهده نشد اما در زیر گروه 12 تا 14 سال هم در پسران و هم در دختران تالاسمی اختلاف معنی دار در بلوغ بین دو گروه (مطلوب و ضعیف) مشاهده شد (01/0p<).
    نتیجه گیری
    این تحقیق نشان می دهد که بین اختلال رشد و کاهش وزن در مبتلایان به تالاسمی ارتباط مشخصی وجود دارد و بیشترین میزان اختلال رشد در رده سنی بالای 14 سال قرار دارد و کنترل ضعیف میزان فریتین پلاسما در تاخیر بلوغ نقش مهمی ایفا می کند. همچنین با توجه به شیوع تقریبا یکسان کوتاهی قد و هیپوگنادیسم در مبتلایان به تالاسمی، هیپوگنادیسم به عنوان یک علت مهم در کوتاهی قد بیماران معرفی می گردد.
    کلیدواژگان: تالاسمی، فریتین، رشد و بلوغ، استان هرمزگان، کوتاهی قد
  • پروین میرمیران، احمد اسماعیل زاده، لیلا آزادبخت، فاطمه محمدی، فریدون عزیزی صفحه 195
    مقدمه
    مطالعات انسانی که در جستجوی ارتباط بین ترکیب رژیم غذایی و چاقی اند هنوز به نتایج قطعی دست نیافته اند. هدف این بررسی تعیین ارتباط ترکیب رژیم غذایی با نمایه توده بدنی (BMI) در گروهی از ساکنان تهران است.
    مواد و روش ها
    در این بررسی 1290 فرد (565 مرد و 725 زن) 6910 ساله از بین افراد شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران به طور تصادفی جهت ارزیابی دریافت های غذایی انتخاب شدند. شاخص های تن سنجی طبق راهکارهای استاندارد اندازه گیری و ثبت شد و BMI محاسبه گردید. ارزیابی دریافت های غذایی با استفاده از یادامد 24 ساعته خوراک برای دو روز غیرمتوالی توسط پرسشگران مجرب صورت گرفت. کم گزارش دهی و بیش گزارش دهی انرژی دریافتی به ترتیب به صورت نسبت انرژی دریافتی به میزان متابولیسم پایه کمتر از 35/1 و بیشتر یا مساوی 4/2 تعریف شد. آنالیز داده ها به تفکیک جنس یک بار برای کل افراد و یک بار پس از حذف افراد کم گزارش ده و بیش گزارش ده صورت گرفت.
    یافته ها
    میانگین سنی مردان 6/16±1/31 و زنان 8/14±9/27 سال بود. با افزایش سن، نمایه توده بدنی نیز روند افزایشی داشت. حذف افراد کم گزارش ده و بیش گزارش ده در مردان تغییر چندانی در میانه BMI ایجاد نکرد اما در زنان با کاهش در میانه BMI همراه بود. با افزایش سن و BMI، افزایش معنی داری در میزان گزارش دهی نادرست انرژی دریافتی مشاهده شد. پس از تعدیل اثر عوامل مخدوش کننده ارتباط مثبتی بین چربی دریافتی با نمایه توده بدنی هم در مردان و هم در زنان مشاهده شد (به ترتیب 01/0p<، 61/0=β و01/0p<، 75/0= β). این ارتباط حتی پس از حذف افراد با گزارش دهی نادرست انرژی دریافتی نیز وجود داشت (به ترتیب 01/0p<، 66/0=β و 01/0p<، 78/0= β). پروتئین و کربوهیدرات دریافتی نه در کل افراد و نه پس از حذف افراد با گزارش دهی نادرست انرژی دریافتی ارتباطی با نمایه توده بدنی نداشتند.
    نتیجه گیری
    یافته ها حاکی از ارتباط مثبت چربی دریافتی با نمایه توده بدنی است. هیچگونه ارتباطی بین کربوهیدرات و پروتئین دریافتی با نمایه توده بدنی در این مطالعه مشاهده نشد.
    کلیدواژگان: کربوهیدرات، چربی، پروتئین، درشت مغذی ها، چاقی، نمایه توده بدنی، مطالعه قند و لیپید تهران
  • وحیدرضا نفیسی، سید محمدرضا هاشمی گلپایگانی صفحه 203
    کنترل دقیق و پایداری متغیرهای حیاتی در افراد بیمار که سیستم کنترل طبیعی آنها به دلیلی با مشکل مواجه شده است، امری ضروری است. یکی از این متغیرهای حیاتی سطح گلوکز خون افراد مبتلا به دیابت است. اما در اینجا مشابه اغلب سیستم های کنترل مصنوعی برای کنترل شرایط بدن انسان، پیچیدگی ها و عدم قطعیت های زیادی وجود دارد که ما را ملزم به استفاده از روش های کنترلی پیشرفته می نماید. در این مقاله سعی شده است که با انتخاب یک مدل موفق کاربردی و تلفیق روش های هوشمند و پایدار، سطح گلوکز به خوبی کنترل شود. به این منظور از یک شبکه عصبی برای شناسایی رفتار سیستم غیرخطی (مدل تغییر گلوکز در اثر ترشح انسولین) و کنترل آن به روش پیشگویی مدل استفاده می شود. در این سیستم در هر لحظه شبکه عصبی رفتار فعلی مدل را تخمین می زند و سپس با پیش بینی عملکرد آینده آن سیگنال کنترل مورد نظر را ایجاد می نماید. البته این کار باید در یک فضای پایدار انجام شود و بنابراین یک الگوریتم فازی برای بهبود عملکرد سیستم کنترل و انجام عمل تنظیم قند خون در یک فضای پایدار ارایه گردیده است.
    کلیدواژگان: دیابت، کنترل هوشمند، شبکه عصبی، الگوریتم فازی
  • علی اکبر اسدی پویا، زهره کرمی زاده، محمد سعید رحیمی نژاد، مهدی شهریاری، مهران کریمی صفحه 211
    مقدمه
    امروزه با درمان های رایج، عمر و امید به زندگی در کودکان مبتلا به لوسمی حاد لنفوبلاستیک (ALL) افزایش یافته است و در نتیجه توجه پژوهشگران بیشتر به کیفیت زندگی این بیماران در درازمدت معطوف شده است. این بیماران در درازمدت با مشکلاتی مانند اختلالات بیوشیمیایی وضعیت مواد معدنی و ویتامین د، کاهش محتوای مینرال در استخوان و شکستگی های پاتولوژیک ناشی از استئوپروز رو به رو می شوند. هدف از انجام پژوهش حاضر تعیین و مقایسه شاخص های بیوشیمیایی متابولیسم کلسیم، قبل و بعد از شیمی درمانی در بیماران مبتلا به ALL بوده است.
    مواد و روش ها
    بیماران مورد مطالعه گروهی از کودکان یک تا ده ساله مبتلا به ALL بودند که در مدت دو سال پیاپی به بخش سرطان شناسی دانشگاه علوم پزشکی شیراز مراجعه کرده و همگی شیمی درمانی مشابهی دریافت نموده بودند. از تمامی بیماران نمونه خون (کلسیم، فسفر، آلبومین و آلکالین فسفاتاز) و ادرار (کلسیم و کارنیتین) بلافاصله پس از تشخیص و قبل از شروع شیمی درمانی گرفته شد. نمونه های مشابهی نیز حدود 4 تا 8 ماه بعد از اتمام درمان گرفته شد و مورد آزمایش قرار گرفت.
    یافته ها
    در مجموع بیست بیمار با میانگین سنی 4/2±8/4 سال که 50 درصد آنها پسر و 50 درصد دختر بودند بررسی شدند. میانگین کلسیم سرم بیماران قبل از شیمی درمانی 9 و پس از آن (4 تا 8 ماه بعد) mg/dL 4/9 بود (05/0p<). تفاوت میانگین فسفر (4/0p<) و آلکالین فسفاتاز (3/0p<) قبل و بعد از شیمی درمانی معنی دار نبود. 65 درصد بیماران قبل از شیمی درمانی هیپرکلسیوری داشتند ولی 4 تا 8 ماه بعد این رقم به 25 درصد رسید (03/0p<).
    نتیجه گیری
    بر اساس پژوهش حاضر به نظر می رسد که در کودکان مبتلا به ALL، اختلالات متابولیسم کلسیم شایع است. از طرفی شیمی درمانی در درازمدت اثر قابل توجهی بر شاخص های متابولیسم استخوان و مینرال نداشته است و حتی به نظر می رسد که با انجام شیمی درمانی و کنترل روند بیماری (پس از گذشت 4 تا 8 ماه) شاخص های فوق رو به بهبود گذاشته اند به طوری که هیپرکلسیوری کاهش یافته، کلسیم سرم افزایش معنی داری یافته است. در نتیجه احتمالا نقش روند خود بیماری در ایجاد اختلالات متابولیسم استخوان و کلسیم بیش از اثرات شیمی درمانی است.
    کلیدواژگان: لوکمی حاد لنفوبلاستیک، شیمی درمانی، اختلال مینرال
|
  • A. Aminorroaya, A. Conway, L. Ly Lp, Sh Kelleher, D. Quinn, L. Turner, D. Handelsman Page 149
    Introduction
    Androgen deficiency leads to bone loss and contributes to osteoporotic fractures in men. Yet, the long-term effects of androgen replacement therapy on bone mineral density (BMD) are not well defined. We therefore reviewed the effect of testosterone treatment on BMD and its effect modifiers from prospectively collected dual energy xـray absorptiometry (DXA) of the lumbar spine and proximal femur.
    Material And Methods
    Men (n=137, aged 39±1 years, range 17 to 79 years) with established androgen deficiency (58% with primary hypergonadotropic hypogonadism) requiring regular androgen replacement therapy (ART) were treated with testosterone implants (800 mg, 4-6 month intervals) and had DXA scan at 2 to 3-year intervals. Patients were classified into four subgroups according to adequacy of prior treatment at the time of first DXA study comprising those (a) never treated, (b) well treated, (c) poorly treated (<1 year of inadequate treatment) and (d) off treatment (off all treatment >1 year).
    Results
    In the cross sectional analysis, none had fractures but WHO-defined osteoporosis and osteopenia were present in 8% and 29% in the lumbar spine and 5% and 31%, in the femoral neck, respectively. Testosterone treatment was associated with higher BMD but there was no significant difference between those well treated and recently off treatment. Adjustment for age, physique or type of hypogonadism did not modify the findings. In a longitudinal analysis of 48 men who had two BMD measurements at a median of 3 years (range 1-7 years) apart, BMD was significantly increased in lumbar spine (2. 0±0. 5% per year) and trochanter (1. 1±0. 5% per year) but did not change in femoral neck or Ward’s triangle. 22 of these patients had osteopenia and osteoporosis at their 1st BMD measurement. With a follow up period of 1ـ-5 (median 2) years, increases in their bone mineral density was observed at all bone sites.
    Conclusion
    The present study confirms that androgen deficiency reduces, and ART improves BMD in men at lumbar spine and trochanter but not at femoral neck or Ward’s triangle. It increases BMD at all bone sites in those patients with osteopenia or osteoporosis at 1st DXA scan. These observations suggest that reversing the effects of androgen deficiency requires adequate testosterone treatment and that beneficial effects of testosterone are durable despite even short-term interruption of treatment. The consequences of these findings for he potential androgen treatment to prevent bone loss and fractures related to male ageing and chronic diseases associated with mild androgen deficiency remain to be determined. Keywords: BMD, Bone, Osteoporosis, Men, Testosterone, Androgen, Hypogonadism, Osteopeina
  • A. Ordookhani, P. Mirmiran, M. Pourabdi, E. Ainy, N. Mohamadi, F. Azizi Page 159
    Introduction
    Following screening of newborns for congenital hypothyroidism (CH) in Tehran for 49 months and in Damavand for 21 months, a question was raised as to whether there are any differences between the recall rates and CH incidences in metropolitan and district populations. The present study was conducted to address the aforementioned issue.
    Material And Methods
    From February 1998 to March 2002, cord blood spot samples from 8 hospitals and a rural birth center in Tehran (the capital) and Damavand (district) were collected and tested for TSH measurement using a two site IRMA method. TSH values  20 mU/L were recalled. The diagnosis of CH was confirmed using age-adjusted reference values for serum TSH and T4 levels. The frequency distribution of recalls and CH cases in Tehran and Damavand were compared using 2 and Fisher’s exact tests, respectively.
    Results
    Of 30085 (Tehran: 28001 and Damavand: 2084) screened neonates, 319 (Tehran: 297 and Damavand: 22) had cord TSH values  20 mU/L. The recall rate was 1. 06% (Tehran: 1. 06% and Damavand: 1. 06%). Thirtyـtwo (Tehran: 30 and Damavand: 2) neonates had CH. The CH incidence was 1 in every 940, 933, and 1042 live births in total, Tehran, and Damavand populations, respectively. A total of 5119 out of 18260 (28%) neonates had parental consanguinity. This was 4582 out of 16178 (28. 3%) in Tehran and 537 out of 2082 (25. 8%) in Damavand. The recall rates and CH incidences were not significantly different in Tehran and Damavand.
    Conclusion
    Preliminary findings of CH screening program showed that recall and CH occurrence do not have significantly different distributions in Tehran and Damavand and CH was prevalent in both regions. It could be concluded that CH might be prevalent in other parts of the country.
  • Z. Heidari, Hr Mahmoudzadeh Sagheb, M. Noori Mugahi Page 165
    Introduction
    Due to the relationship between structure and function, the study of glomerular volume is important to understand initiation and progression of diabetic glomerulopathy. The aims of the present study were to estimate renal volume as well as absolute glomerular volume and total glomerular number in diabetic rats following administration of different doses of streptozotocin (STZ), by using unbiased morphometric methods.
    Material And Methods
    Male Wistar rats with an average weight of 110 gr were randomly divided into 5 groups. Diabetes was induced by an IP injection of Stereptozotocin 15mg/kg, 45mg/kg and 90 mg/kg. Fifty-six days after IP injection, the animals were anesthetized by ketamine hydrochloride and the kidneys were excised, decapsulated and fixed in modified Lilli´s solution. After tissue processing and staining, new morphometric methods were used to estimate the volumes of different zones of kidney, absolute glomerular volume and total glomerular number.
    Results
    This experiment showed increased cortical tissue volume in all groups whereas medullary volume increased only in the group which received 90mg/kg of STZ (P<0.01). Glomerular volume was increased significantly in all groups (P<0.01) but no changes in total glomerular number were detected (P>0.05).
    Conclusion
    This study revealed that, at least, after short periods of inducing diabetes mellitus, administration of more STZ might have more effects on kidneys and cause more imbalances in cells turnover.
  • M. Tavangar, M. Monajem-Zadeh, B. Larigani Page 173
    Introduction
    It is well recognized that the pathogenesis of thyroid diseases is complex and different factors such as heredity, iodine deficiency, sex, age, radiation therapy in childhood, growth stimulating antibodies, and other epithelial growth factors can influence it. Epidemiological features of thyroid tumors and experimental evidences suggest that female sex hormones may exert effects on this gland and its neoplasms. This possibility was addressed by investigating the expression of estrogen receptor protein in 351 thyroid lesions.
    Material And Methods
    351 cases of human thyroid tissues comprising 130 nodular goiters and 221 neoplastic lesions were used for the present immunohistochemical study of estrogen receptor expression. Positive control was estrogen receptor positive breast cancer tissues.
    Results
    The prevalence of estrogen receptor positive cases was 24% (31/130) for nodular goiters, 22% (8/37) for follicular adenomas, 11% (2/18) for follicular carcinomas, 31% (37/119) for papillary carcinomas, 0% (0/35) for medullary carcinomas, and 0% (0/12) for undifferentiated carcinomas.
    Conclusion
    The prevalence of estrogen receptor positivity is more in well differentiated thyroid lesions. It is in parallel with other investigations. Estrogen receptor reactivity does not significantly differ between females and males, different age groups and does not correlate with lymph node status and vascular or capsular invasion. The relative high estrogen receptor positivity in goiters, follicular adenomas and papillary carcinomas and strong statistical association between estrogen receptor positivity and papillary carcinomas (P<0.0005), suggests that the incidence of estrogen receptor reactivity tends to increase with better differentiation of thyroid lesions. The use of these findings in treating the patients merits more clinical investigations.
  • M. Ghanbili, P. Mirmiran, M. Solati, M. Majeed, F. Azizi Page 179
    Introduction
    Many studies performed on nonـtraditional risk factors have proposed a metabolic triad including increased serum level of apolipoprotein B, hyperinsulinemia and high small dense LDLـC as a risk factor of cardiovascular disease. Hypertriglycemic waist (increased waist circumference as well as high fasting triglycerides) can be used as a simple criterion to predict metabolic triad. The aim of this study was to investigate the prevalence of hypertriglycemic waist and the frequency of cardiovascular risk factors in the affected population
    Material And Methods
    The study was performed on 18-70 year-old males of the population of Tehran Lipids and Glucose Study (TLGS). The subjects fell into four groups with respect to serum level of fasting triglycerides (Tg) and waist circumference (W). Subjects of TgHWH group had serum Tg >160 mg/dl as well as WC >95 cm while those of TgHWL group had Tg>160 mg/dl and W<95 cm. Triglycerides level was less than 160 mg/dl in TgLWH and TgLWL groups whereas waist circumference was higher than 95 cm in TgLWH and lower than 95 cm in TgLWL. Cardiovascular risk factors, anthropometric and laboratory variables were compared between groups.
    Results
    A total of 4169 subjects were enrolled of whom 784 had high serum levels of triglycerides as well as increased waist circumference. The prevalence of cardiovascular risk factors was significantly highest in TgHWH group. Mean age of subjects was significantly higher in TgHWH compared to others (37±15, 48±14, 41+13 and 46±13 years in TgLWL, TgLWH, TgHWL and TgHWH, respectively, p<. 001). Systolic and diastolic blood pressures and body mass index were significantly higher in TgHWH than others. Serum total cholesterol, triglycerides and LDL-C were significantly higher in TgHWH compared to others whereas HDL-C was significantly lower in this group. The prevalence of subjects who had at least four risk factors was 75% and 10% in TgHWH and TgLWH, respectively.
    Conclusion
    Hypertriglycemic waist can be used as a simple criterion to predict cardiovascular risk factors.
  • F. Hadaegh, Sh Zare, M. Tohidi Page 187
    Introduction
    Growth and puberty disorders and endocrine abnormalities are seen in major thalassaemia in the background of chronic anemia or iron retention following transfusion.
    Material And Methods
    In a case-control study, 109 thalassaemic patients, aged 8 to 18 years, were compared with 107 healthy individuals in the same age range in order to evaluate growth and puberty state and detecting high risk age groups.
    Results
    Thalassaemic patients were divided into good control (ferritin <1500 ng/dl) and poor control (ferritin >1500 ng/dl) groups. Only 14% of thalassaemic patients were in good control group. Short stature [SDS (Standard Deviation Score) less than -2.5] was seen in 64% of patients. Statistically significant differences were found between SDS of height and weight in healthy individuals and thalassaemic patients (P<0.01). SDS for height was -3.2 vs -0.89 and SDS for weight was -2.91 vs -1.16 for thalassaemic and healthy individuals, respectively. Furthermore, SDS for weight and SDS for height were positively correlated in both thalassaemic patients and healthy individuals. This correlation was stronger in thalassaemic patients (r=0.86). From another point of view, in those older than 14 years, there was a significant difference between height and weight of thalassaemic patients and healthy individuals (P<0.01). The prevalence of hypogonadism in this study was about 60%. The mean ages of puberty onset in thalassaemic and healthy boys were 16.5 ±1 and 11.6 ± 2 years and for girls were 16±3 and 10 ± 1 years, respectively (P<0.01). There was no difference in onset of puberty in 8 to 11 year-old thalassaemic patients in both good and poor control groups, whereas it was statistically significant in 12 to 14 years old patients of both groups (P<0.05).
    Conclusion
    This study reveals a strong relationship between growth retardation and weight loss in thalassaemic patients, especially above the age of 14, as well as the role of poor control of plasma ferritin in puberty delay. It was also shown that, because of the equal prevalences of short stature and hypogonadism in thalassemic patients, hypogonadism can be an important factor in short stature of these patients.
  • P. Mirmiran, A. Esmaillzadeh, L. Azadbakht, F. Mohammadi, F. Azizi Page 195
    Introduction
    Human studies investigating the relationship between obesity and diet composition, have failed to achieve consistent findings. This study was undertaken to assess the relationship between macronutrient intake and body mass index in a group of Tehranians.
    Material And Methods
    From among participants of TLGS, 1290 subjects over 10 years old (565 males and 725 females) were selected randomly for dietary survey. Anthropometric indices were measured according to standard protocols and BMI was calculated. Dietary data were collected by trained interviewers using two non-consecutive 24-hour dietary recalls. Under-and over-reporting of energy intake were defined as energy intake to BMR<1.35 and >=2.4, respectively. Calorie-adjusted amounts of macronutrients were calculated by the residual method, following which energy intakes from all calorie-adjusted macronutrients were simultaneously included in the multiple regression model controlling for confounding variables and mutual effects of macronutrients. Total energy intake was not included to avoid co-linearity.
    Results
    After excluding under and over-reporters, BMI did not change in males but decreased in females. Misreporting of energy intake increased with age and BMI. Excluding misreporters caused significant changes in actual amounts of macronutrient intakes of women, but not of men. In all cases, adjusting for energy caused a significant increment in the amounts of protein. Controlling for confounding variables, energy intake from fat was positively associated with BMI in males and females (β= 0.61, P<0.01 and β=0.75, P<0.01, respectively). This relationship remained after excluding misreporters (β= 0.66, P<0.01 and β=0.78, P<0.01, respectively). No association was seen between energy intake from protein and carbohydrate with BMI in subjects before and after excluding misreporters.
    Conclusion
    We have found evidence indicating that energy from fat is positively associated with obesity. No other association was observed between energy from protein and carbohydrates with BMI.
  • V. Nafisi, Sm Hashemi Golpayegani Page 203
    Prcision and stable control of blood glucose level is an essential requirement for Diabetic patients. On the other hand, biological systems (e.g. Insulin-glucose interaction) act as a non-deterministic and nonlinear complex model. Therefore, we need to use intelligent control. In this paper we use a practical model (instead of the patient) and simulate a neural-fuzzy controller for blood glucose adjustment. Neural network estimates the future of the model then generates the control signal (insulin injection rate). This is a Model Prediction Control (MPC). Fuzzy controller acts as a supervisor system and guarantees the stable and robust control.
  • A. Asadi-Pooya, Z. Karamizadeh, M. Rahiminejad, M. Shahriari, M. Karimi Page 211
    Introduction
    Nowadays with the current treatments, survival and life expectancy has increased in acute lymphoblastic leukemia (ALL) and hence researchers have focused more on long term quality of life in these patients. Some of the long-term problems of ALL patients include biochemical disturbances of vitamin D and minerals, reduction in mineral content of bone and pathological fractures due to osteoporosis. The aim of the current study is to establish and compare biochemical indices of mineral and bone metabolism in ALL patients before and after chemotherapy.
    Material And Methods
    The patient studied were children between one to ten years of age with ALL who visited the Department of Pediatric Oncology of Shiraz University of Medical Sciences in two consecutive years, and received the same chemotherapy regimens. Blood samples (to measure serum calcium, phosphorous, albumin and alkaline phosphatase) as well as urine samples (for calcium and creatinine) were collected immediately after the diagnosis and before the beginning of chemotherapy. Similar samples were also collected and tested four to eight months after the completion of induction of chemotherapy.
    Results
    Total number of 20 patients aged 8±2.4 years (50% boys and 50% girls) were studied. Average serum calcium level was 9 mg/dL before chemotherapy, and 9.4 mg/dL after it (p<0.05). Average difference of phosphorous (p>0.4) and Alkalin phosphatase (p>0.3) before and after chemotherapy were not significant. Sixty five percent of patients had hypercalciuria before chemotherapy but this proportion declined to 25%, four to eight months after completion of chemotherapy.
    Conclusion
    It seems that disturbances of mineral and especially calcium metabolism are common in ALL patients. On the other hand, chemotherapy has not had a considerable effect in long term on indices of mineral and calcium metabolism and moreover it seems that with induction of chemotherapy, and hence, control of the disease process (after four to eight months) the above mentioned indices improve, i.e reduction of rate of hypercalciuria and significant increase in serum calcium so, the role of the disease process itself in the disturbances observed in mineral and bone metabolism is probably greater than the effect of chemotherapy.