فهرست مطالب

Anatomical Sciences Journal
Volume:3 Issue: 2, 2005

  • تاریخ انتشار: 1384/04/11
  • تعداد عناوین: 8
|
  • اثر سیستم های کشت قطبی تهیه شده از سلولهای پوششی مجاری تناسلی انسان بر تکوین جنینهای تک و دو سلولی موش
    محمدرضا باغبانی اسلامی نژاد، مجتبی رضازاده ولوجردی، سعید کاظمی آشتیانی، پوپک افتخاری یزدی صفحات 83-92
    هدف
    مقایسه توان امبریوتروفیک سلولهای قطبی شده لوله رحم و رحم انسان در هم کشتی با جنینهای تک و دو سلولی موش
    مواد و روش ها
    لوله رحم و بافت آندومتریوم انسان با مراجعه به بیمارستان از بیماران هیسترکتومی تهیه شد و سلولهای پوششی آن، پس از جداسازی از بافت، روی ژل ماده خارج سلولی به حالت قطبی کشت شد. برای ارزیابی قطبیت سلول، از روش میکروسکوپ الکترونی گذاره استفاده شد. 7 روز پس از آغاز کشت قطبی، سطح ظرف کشت، توسط تک لایه ای از سلولهای قطبی پوشیده شد. در این زمان محیط کشت خارج و محیط حاوی سرم آلبومین اضافه شد و روز بعد، جنینهای تک و دو سلولی تهیه شده از موش NMRI روی تک لایه های پوششی قطبی لوله رحم، قطبی رحم و محیط کنترل قرار گرفت. تکوین جنینها به طور روزانه، با مشاهده در زیر میکروسکوپ معکوس ثبت شد و نتایج به دست آمده با روش آماری مقایسه شد. همچنین در پایان کشت تعدادی بلاستوسیست، به طور اتفاقی از هر گروه انتخاب شد و به روش افتراقی رنگ آمیزی شد. نتایج شمارش سلولی نیز با روش آماری آنالیز شد.
    یافته ها
    تشکیل اتصال محکم بین سلولهای کشت یافته روی ماده خارج سلولی که در مقاطع میکروسکوپی مشاهده شد، تاییدی بر قطبیت سلولها بود. این سلولها استوانه ای شکل با هسته ای قاعده ای و میکروویلی در سطح ظاهر شدند. براساس نتایج تکوین، در گروه های قطبی، درصد بیشتری از جنینهای تک سلولی از مرحله ایست تکوینی عبور کردند و به مرحله تکاملی بلاستوسیست رسیدند و نیز بلاستوسیستهای حاصل، از تعداد سلول بیشتری برخوردار بود. همچنین تکوین جنینهای دو سلولی در گروه های قطبی، از لحاظ میزان تکوین و سلولاریتی بلاستوسیستها، بهتر از گروه کنترل بود و درصد کمتری از جنینها در گروه های قطبی دژنره شدند و این تفاوتها معنی دار بود. در گروه قطبی لوله رحم، درصد عبور از مرحله ایست تکوینی)دو سلولی به 4-8 سلولی(، تشکیل بلاستوسیست و تعداد بلاستوسیست های حاصل، بیش از گروه قطبی رحم بود و در عوض، در گروه قطبی رحم، درصد بیشتری از جنینها به مرحله خروج از زونا رسیدند. البته هیچ کدام از این تفاوتها معنی دار نبود. نتایج شمارش سلولی نشان داد بلاستوسیستهای حاصل از تکوین جنینهای دو سلولی در گروه های مختلف به طور معنی داری پرسلولتر از بلاستوسیستهای حاصل از تکوین جنینهای تک سلولی در گروه مشابه است.
    نتیجه گیری
    تکوین جنین در هم کشتی با سلولهای قطبی رحم و لوله رحم، با ضریب آماری بالایی بهبود می یابد و از این نظر لوله رحم با رحم تفاوت آماری معنی داری ندارد، اگر چه در گروه قطبی رحم، تعداد بیشتری از جنینها به مرحله تکاملی بالاتر (بلاستوسیست در حال خروج از زونا) می رسند.
    کلیدواژگان: سلولهای پوششی قطبی رحم، سلولهای پوششی قطبی لوله رحم، هم کشتی، جنین موش
  • تغییر در میزان لانه گزینی، کیفیت و بقای جنین با تجویز پروژسترون و تحریک تخمک گذاری
    ثریا راثی قائمی، مژده صالح نیا، محتبی رضا زاده صفحات 93-100
    هدف
    بررسی تاثیر پروژسترون روی کیفیت (قطر و تعداد کل سلولهای بلاستوسیست) و بقا و نیز میزان لانه گزینی جنین در موشهای تحریک شده و بدون تحریک.
    مواد و روش ها
    موشهای ماده NMRI بالغ 6-7 هفته ای به چهار گروه تقسیم شدند: (1 گروه شاهد یعنی موشهای تحریک نشده و باردار، (2 گروه تحریک نشده که از روز اول بارداری، روزانه 1mg/mouse پروژسترون دریافت کردند، (3 موشهای تحریک تخمک گذاری شده و باردار که تحریک تخمک گذاری توسط تزریق داخل صفاقی 10 IU هورمون سرمی اسب باردار و هورمون کوریونی انسانی انجام شد و (4 موشهایی که علاوه بر تحریک تخمک گذاری و بارداری مشابه گروه دوم، روزانه 1 mg/mouse پروژسترون از روز اول بارداری دریافت کردند. به تعداد متوسط 17 سر از موشها در هر گروه در روز چهارم بارداری کشته شدند و تعداد جنینهای بلاستوسیست نرمال، دژنره و تعداد کل سلولها و قطر بلاستوسیستها ارزیابی شد. در روز هفتم به تعداد متوسط 15 سر دیگر از موشها در هر گروه جهت شمارش نقاط لانه گزینی شده کشته شدند. نقاط لانه گزینی نسبت به کل جنینهای زنده سنجیده شد.
    یافته ها
    میزان لانه گزینی و درصد بقای جنین در گروه کنترل، تحت تیمار پروژسترون، تحریک شده و تحریک شده تحت تیمار پروژسترون به ترتیب 92.25) درصد 80.99 درصد(، 97.68) درصد، 92.06) درصد(، 85.17) درصد، 39.72 درصد(و 87.25) درصد، 41.2 درصد(بود تعداد کل سلولها در گروه های ذکر شده به ترتیب 87.37 ± 1.4، 112 ± 0.7، 128.62 ± 1.3 و 126.8 ±1.6 بود. از نظر آماری در گروه دوم درصد بقا و میزان لانه گزینی (p<0.001) در مقایسه با دیگر گروه ها بیشتر بود. همچنین تفاوت معنی داری از نظر تعداد سلول در گروه های تحریک شده)گروه 3 و (4 در مقایسه با دو گروه دیگر مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    بنابراین تجویز پروژسترون به تنهایی باعث افزایش درصد بقا و میزان لانه گزینی جنین شد که احتمالا این هورمون می تواند به عنوان یک فاکتور بقا در تکوین بهتر جنین مطرح شود.
    کلیدواژگان: پروژسترون، تحریک تخمک گذاری، لانه گزینی جنین، کیفیت جنین
  • تاثیر انجماد شیشه ای در نی انجمادی کشیده شده باز بر میزان زنده ماندن، لقاح و تکوین اووسیتهای متافاز دوم موش سفید آزمایشگاهی
    قاسم ساکی، زاهد صفی خانی، سیدمحمود لطیفی، شاپور دهاز، علی قلی سبحانی صفحات 101-107
    هدف
    بررسی تاثیر انجماد شیشه ای در نی انجمادی کشیده شده باز بر میزان زنده ماندن، میزان لقاح و ظرفیت تکاملی با استفاده از اووسیتهای موش و مقایسه آن با انجماد در نی انجمادی متداول
    مواد و روش ها
    برای کار بعد از تحریک تخمک گذاری موش سوری نژاد NMRI، تعداد 819 اووسیت به دست آمده به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. 259 اووسیت برای انجماد با نی متداول، 283 اووسیت برای انجماد با نی کشیده شده باز و 277 اووسیت بدون انجماد به عنوان گروه کنترل به کار گرفته شدند. اووسیت های گروه های انجمادی پس از تیمار با محلول اتیلن گلیکول به دو روش معمول و نی کشیده شده منجم شدند. پس از انجماد و ذوب میزان لقاح و قدرت تکوین اووسیت ها با IVF ارزیابی شد و نتایج حاصل با استفاده از مجذور کای مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
    یافته ها
    میزان زنده ماندن اووسیت های منجمد - ذوب شده در نی انجمادی متداول 73.8 درصد و در نی انجمادی کشیده شده باز 84.8 درصد محاسبه شد که اختلاف معنی دار بود (p=0.001). بعد از عمل تلقیح، میزان لقاح اووسیت ها در نی انجمادی متداول 28.6) درصد(از میزان لقاح اووسیت ها در نی انجمادی کشیده شده باز 84.1) درصد(کمتر بود و تحلیل آماری اختلاف معنی داری را نشان داد (p=0.000). بعد از کشت دادن، ظرفیت تکاملی اووسیت هایی که با نی انجمادی متداول منجمد شده بودند 24.3 درصد و ظرفیت تکاملی اووسیت هایی که با نی انجمادی کشیده شده باز منجمد شده بودند 43.8 درصد به دست آمد که باز هم اختلاف معنی دار بود (p=0.000).
    نتیجه گیری
    نتایج حاصل نشان داد که به کارگیری نی انجمادی کشیده شده باز از نظر میزان زنده ماندن، میزان لقاح و تکامل، بهتر از انجماد به روش متداول بود. اما استفاده معمول آن در مراکز نازایی به مطالعات بیشتر و گسترده تر نیاز دارد.
    کلیدواژگان: انجماد شیشه ای، نی انجمادی کشیده شده باز، اووسیت بالغ موش، لقاح
  • تاثیر آنتی اکسیدانتی بتامرکاپتو اتانول بر افزایش از سرگیری میوز، بلوغ و تکوین آزمایشگاهی تخمکهای نارس موش تیمار شده با دی اتیل هگزیل فتالات
    حسین ایمانی، اعظم دالمن، حوری سپهری، سعید کاظمی آشتیانی، فاطمه حسنی، مجتبی رضا زاده، عبدالحسین شاهوردی، محمدحسین بهاروند صفحات 109-116
    هدف
    بررسی تاثیر بتامرکاپتو اتانول بر از سرگیری میوز، بلوغ آزمایشگاهی تخمکهای نارس موش تیمار شده با DEHP (Di-(2-ethylhexyl) phathalate) و تکوین جنینهای حاصل از آن.
    مواد و روش ها
    موشهای سوری نژاد NMRI 4-6) هفته ای(به مدت 12 روز با حجم 50 میکرولیتر DEHP با غلظت 2.56 مولار به صورت خوراکی تیمار شدند. سپس تخمکهای نابالغ گرفته شده از تخمدان آنها در دو گروه آزمایشی دسته بندی شدند. 121 تخمک نارس در محیط (Minimum Essential Medium-alpha) MEM-a حاوی FCS (Fetal Calf Serum) 5 درصد، 100 میلی واحد بر میلی لیتر (rFSH) Conal-F 7.5 واحد بر میلی لیتر (human Corionic Gonadotropin) hCG (گروه اول) و 120 تخمک در محیط MEM-? حاوی FCS 5 درصد، 100 میلی واحد بر میلی لیتر rFSH، 7.5 واحد بر میلی لیتر hCG و 100 میکرومولار بتامرکاپتو اتانول (گروه دوم) قرار داده شدند. 198 تخمک گروه کنترل از موشهای سالم و تیمار نشده گرفته شده در محیط (MEM-a) حاویFCS 5 درصد، 100 میلی واحد بر میلی لیتر rFSH، 7.5 واحد بر میلی لیتر hCG (گروه کنترل) قرار داده شدند. تخمکها به مدت 24 ساعت داخل انکوباتور °37 سانتی گراد با 5 درصد Co2 قرار گرفتند. تخمکهای بالغ شده (Metaphase II; MII) در کنار اسپرم موشهای نر همان نژاد قرار گرفتند. مراحل تکوین جنینی 24، 72 و 96 ساعت پس از لقاح با میکروسکوپ معکوس بررسی گردید. نتایج از سرگیری میوز، بلوغ آزمایشگاهی وتکوین جنینهای حاصل از آن با آزمون آماری Chi-squar بررسی شد.
    یافته ها
    از سرگیری میوز در گروه های آزمون یک و دو به ترتیب 71 و 79 درصد بود که هر دو گروه نسبت به گروه کنترل 89) درصد(دارای تفاوت معنی داری بودند (p<0.008) اما گروه دوم نسبت به گروه اول تفاوت معنی داری را با آزمون آماری نشان نداد. همچنین بلوغ آزمایشگاهی در گروه های آزمون اول و دوم به ترتیب 52 و 68 درصد بود که نسبت به گروه کنترل اختلاف داشتند. بلوغ تخمکها در گروه اول نسبت به گروه کنترل 75) درصد(کاهش معنی داری را نشان داد (p=0.000). از طرفی گروه دوم نسبت به گروه اول میزان بلوغ، افزایش چشمگیری را نشان داد (p=0.01). تعداد جنینهای 24 ساعت پس از لقاح در گروه های آزمون اول و دوم به ترتیب 52 و 70 درصد بود که گروه اول نسبت به گروه کنترل 74) درصد(کاهش معنی داری را نشان داد (p<0.01) و گروه دوم نسبت به گروه اول افزایش معنی داری را نشان داد (p=0.04).
    نتیجه گیری
    نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که بتامرکاپتو اتانول 100) میکرومولار(تا حدودی تاثیر منفی DEHP را بر بلوغ آزمایشگاهی تخمکهای نارس موش تیمار شده با DEHP و تکوین جنینهای حاصل از آن مهار می کند و از سرگیری میوز، بلوغ و تکوین آزمایشگاهی تخمکهای نارس موش را بهبود می بخشد
    کلیدواژگان: بلوغ آزمایشگاهی، تخمک نارس، موش، بتامرکاپتو اتانول، DEHP (دی اتیل هگزیل فتالات)
  • مطالعه تغییرات حجمی مغز رت به دنبال کاربرد لیتیوم با استفاده از روش استریولوژیک
    حمیدرضا محودزاده ثاقت، زهرا حیدری، سید محمدحسین نوری موگهی صفحات 117-121
    هدف
    بررسی تغییرات پارامترهای حجمی مغز رت بالغ نر بدنبال کاربرد کربنات لیتیم با روش استریولوژی.
    مواد و روش ها
    به این منظور 20 رت بالغ نر 60 تا 70 روزه از نژاد Wistar انتخاب و به طور تصادفی دو گروه تقسیم شدند (n=10). گروه تجویز محلول کربنات لیتیم 0.1 درصد و گروه شاهد آب مقطر به عنوان آب آشامیدنی مصرفی روزانه طی مدت 12 هفته دریافت نمودند. پس از مدت مذکور حیوانات توسط اتر بیهوش شدند و مغز آنها به دقت خارج شد و در محلول ثبیت کننده Lilli تثبیت شد. سپس نمونه ها در آگار 4 درصد قالب گیری شد و به وسیله دستگاه برش بافت اسلایسهای یک میلیمتری از قالبها تهیه شد. گرید استاندارد حاوی نقاط به صورت تصادفی روی تصویر اسلایسهای مغز انداخته شد و شمارش نقاط برخورد با بخشهای مورد نظر انجام شد و حجم ماده خاکستری، ماده سفید و کل مغز با استفاده از اصل کاوالیوی (cavalieri''s principle) محاسبه شد. اطلاعات به دست آمده توسط آزمون آماری غیرپارامتری من - ویتنی (Mann Whitney) تجزیه و تحلیل شد و اختلافات بین گروه ها در حد کمتر از 0.05 معنی دار در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که بین حجم کل، حجم ماده خاکستری و حجم ماده سفید مخ در گروه های شاهد و تجویز کربنات لیتیوم در طی یک دوره 12 هفته ای هیچ تفاوت معنی داری وجود ندارد.
    نتیجه گیری
    بنظر می رسد 0.1 درصد بر شاخصهای حجمی مغز و ساختار ماکروسکوپی آن تاثیری ندارد.
    کلیدواژگان: لیتیوم، مغز، استریولوژی، رت
  • آثار بنزن بر ساختمان کلیه در موش سفید نژاد NMRI
    سیروس شمیلی، علی افتخاری، عبدالحسن دولاح، علی امینی صفحات 123-130
    هدف
    بررسی آثار بنزن (یکی از ترکیبات کاربردی در صنعت) بر ساختمان کلیه در نمونه ای از پستانداران (موش سفید)
    مواد و روش ها
    موشها در 3 گروه نر شاهد، حلال و تیمار در شرایط مناسب آزمایشگاهی مطالعه شدند. موشهای تیمار تحت تاثیر خوراکی بنزن با دوز 1000 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به مدت 10 روز و در هر روز در یک نوبت در ساعتی معین به میزان 0.1 سی سی از محلول تهیه شده قرار گرفتند. در خاتمه هر دوره پس از تشریح و جدا کردن کلیه ها، نمونه ها را در تثبیت کننده ثابت کرده و مقاطع بافتی تهیه شد. سپس با استفاده از روش های ANOVA و t-test آنالیز آماری صورت گرفت.
    یافته ها
    مطالعات میکروسکوپی و آماری نمونه های تهیه شده نشان داد که در گروه های تیمار نسبت به گروه های شاهد، کلیه ها پرخون شده، نسبت وسعت لایه های قشر مغزی بیرونی و درونی و همچنین ضخامت دیواره لوله های دیستال، پروگزیمال و هنله، فضای کپسول بومن و دانه های مالپیگی دچار تغییراتی معنی دار شده است و در کل در کلیه ها انسجام بافتی به هم خورده و مسمومیت سلولی ایجاد شده است.
    نتیجه گیری
    در تشکیل ادرار، توزیع متناسب رگهای خونی، شبکه گلومرولی اولیه درون دانه های مالپیگی و شبکه خونی دور توبولی اهمیت خاصی دارند. تغییرات غیرعادی در ضخامت لایه های قشری و مغزی لوله های ادراری، التهاب کلیه، توسعه شبکه مویرگی در دانه های مالپیگی، اتساع فضای کپسول و حتی حضور پلاسمای خونی و کاهش قطر در سلولهای دیواره ای لوله های ادراری نمونه های تیمار نشان می دهد که بنزن اثرهای قابل ملاحظه ای را در ساختار و عملکرد بخشهای مختلف کلیه داشته است.
    کلیدواژگان: بنزن، کلیه، خون، موش سفید
  • اثر نیفدیپین و وراپامیل بر تغییرات بافت کلیه در موش صحرایی دیابتی
    مهدی شریعتی، محمد خاکساری، امیر رهنما، حمیدرضا جعفری نوه، علی اصغر پور شانظری صفحات 131-139
    هدف
    بررسی آثار وراپامیل و نیفدیپین روی کلیه دیابتی
    مواد و روش ها
    این مطالعه تجربی روی 6 گروه هشت تایی موش صحرایی نر بالغ انجام شد. یک گروه سالم و یک گروه دیابتی یا کنترل. دو گروه دیابت تحت درمان با وراپامیل و یا نیفدیپین و دو گروه سالم تحت درمان با وراپامیل و یا نیفدیپین دیابت با تزریق 50 mg/kg استرپتوزوتوسین (STZ) ایجاد شد. وراپامیل 40 mg/kg/dI و نیفدیپین 10mg/kg/dI به صورت خوراکی و روزانه داده شد. مصرف وراپامیل و نیفدیپین یک ماه بعد از القای دیابت در حیوانها شروع و تا دو ماه دیگر ادامه داشت. بعد از زمان مذکور حیوانها بیهوش و بعد از بازکردن شکم، کلیه سمت چپ بیرون آورده شد. ابتدا کلیه ها وزن شده و قسمتی از آن برای بررسی هیدروکسی پرولین جدا شد و بقیه آن برای مطالعات بافت شناسی با فرمالین 10 درصد ثابت شدند. بعد از بلوک گیری و تهیه مقاطع طولی 5 میکرونی با تکنیکهای H&E، PAS و تری کروم ماسون رنگ آمیزی و سپس مورد مطالعه بافت شناسی قرار گرفتند. قطر گلومرول، لوله خمیده نزدیک، لوله خمیده دور و لوله جمع کننده در گروه های مختلف اندازه گیری شد.
    یافته ها
    بررسی میانگین وزن کلیه در گروه های مختلف، سالم، دیابت و گروه های تحت درمان با وراپامیل و نیفدیپین اختلاف معنی داری را نشان نداد. مصرف وراپامیل با دوز 40 mg/kg/dI و نیفدیپین با دوز 10 mg/kg/dI می تواند در حیوانهای دیابتی میزان هیدروکسی پرولین را به طور معنی داری در مقایسه با گروه های کنترل کاهش دهند (p<0.001). میانگین قطر گلومرول، لوله های خمیده نزدیک، لوله های خمیده دور، لوله های جمع کننده در بین دو گروه سالم و دیابتی معنی دار نبود اما مصرف وراپامیل ونیفدیپین موجب افزایش قطر لوله های خمیده دور و لوله های جمع کننده در گروه های سالم شد (p<0.05). اما در گروه های دیابتی فقط موجب افزایش قطر لوله های خمیده دور شد (p<0.05). یافته های پاتولوژی نسبی غشای پایه، پرخونی عروق و افزایش رشته های کلاژن را در گروهای دیابتی نشان داد.
    نتیجه گیری
    چنین استنباط می شود که وراپامیل و نیفدیپین در مدت مورد مطالعه توانسته اند بافت فیبروز بینابینی را در کلیه حیوانهای دیابتی کاهش دهد. اما ایجاد آتروفی و تغییرات کلی دیگر در کلیه نیاز به زمان بیشتر دیابت دارد.
    کلیدواژگان: دیابت قندی، کلیه، وراپامیل، نیفدیپین
  • گزارش یک مورد واریاسیون در شاخه های شریان براکیال
    علی عباس طاهریان، محمدحسن تبریزی امجد، منوچهر صفری، حمیدرضا ثامنی، محمدرضا الداغی صفحات 141-144
    شریان براکیال ادامه شریان آگزیلاری است که از کنار تحتانی وتر عضله ترس ماژور شروع شده، طول بازو را طی می کند و تقریبا در یک سانتی متر پایین تر از مفصل آرنج به دو شاخه انتهایی به نام اولنار و رادیال تقسیم می شود. در تشریح جسد یک مرد حدود 60 ساله که با روش کلاسیک آناتومی (Grants) انجام شد، دو شاخه شدن شریان در سطح عضله کوراکوبراکیالیس صورت گرفته بود. دو شاخه اصلی شریان بازویی یکی همان براکیال و دیگری اولنار بود. ممکن است در هنگام تزریقات داخل وریدی در ناحیه آرنج به علت نزدیک بودن مسیر شریان اولنار با ورید بازیلیک، اشتباها به جای ورید بازیلیک تزریق در داخل شریان اولنار صورت گرفته که در نهایت منجر به آمپوتاسیون بخشی از اندام فوقانی گردد.
    کلیدواژگان: شریان براکیال، واریاسیون، شریان آگزیلاری، شریان اولنار، شریان رادیال